145
نقض

دارد، رافضى گويد: كار تقيّه دارد. و رافضى گويد: على همواره تقيّه كرد. پس به قول ملحد و رافضى على سرِ همه ملحدان و مداهنان‏۱ باشد. و گويند: جعفر صادق گفته است: «التّقيّةُ ديني و دينُ آبائي»۲، ۳ زيرا كه باطنى‏اى كردن و تقيّه كردن مداهنه و نفاق باشد.
امّا جوابِ اين كلمات كه از سرِ جهل و بى‏علمى و تعصّب و بى‏ديانتى ايراد كرده، است بعضى دروغ محض، بعضى بهتان صرف، كه وقوف بر آن الّا ملالتِ طبع و كندىِ خاطر نمى‏افزايد. امّا چون شروع برفت، گزير نباشد كه جوابى در خورِ اين انها ۴ افتد؛ به توفيق و لطفِ خداى تعالى.
اوّلاً آنچه گفته است كه: «ملحد گويد: به خدا دانستن معلّمى صادق بايد». صد هزار لعنت بر ملحد باد و بر مقالت و دعاوىِ او، و بر آن كس كه مذهبش در وجوبِ معرفت و اصولِ دين به مذهب ملحدان مانندگى دارد. و به اوّل دعوى مذهبِ خويش فراموش كرده است كه: ائمّه عراقين و خوراسانات ۵ در محافل و مجامعِ خلفا و سلاطين بزرگ به مناظره و محاوره به درست كرده‏اند كه آن هر دو يكى است ۶كه ملحد گويد: به قول معلّمى صادق [ خداى را ] بشايد دانستن ۷ و به مذهب خواجه چُنان است كه تا پيغامبر نيايد معرفتِ خداى واجب نباشد، و وجوبِ معرفت موقوف است بر ظهورِ بعثت، و حُسن و قبحْ شرعى است، عقلى نيست. و امامى بزرگ از ائمّه

1.م - ب: «على منافق و مداهن».

2.المحاسن، ج ۱، ص ۲۵۵، ح ۲۸۶؛ مشكاة الأنوار، ص ۸۷؛ دعائم الإسلام، ج ۱، ص ۱۱۰، و ۱۶۰، و ج ۲، ص ۱۳۲؛ الصراط المستقيم، ج ۳، ص ۷۱ و كتب ديگر.

3.حديث معروفى است كه به طرق معتمده از حضرات معصومين عليهم السلام به شيعيان رسيده است و در چند روايت ذيل آن چنين است: «و لا إيمان لمن لا تقيّة له» (الكافي، ج ۲، ص ۲۱۸، ح ۵، و ص ۲۲۱، ح ۲۳؛ كمال الدين، ص ۳۷۱، ح ۵؛ قرب الإسناد، ص ۳۵، ح ۱۱۴). طالب تفصيل به كتب اخبار و فقه شيعه رجوع كند.

4.ث - م - ب: «كه جوابى در خور آنها افتد». ح: «كه در خور آنها افتد». و «انها» مصدر است از باب افعال به معنى اعلام و اخبار.

5.م - ب: «و خراسان». ح - د: «و خراسانات».

6.صفحه «۱۳۴» چاپ قديم‏

7.ث - ب: «قول معلّمى صادق ببايد دانستن»، م: «كه خدا جز به قول معلّمى صادق نبايد دانستن». ح - د: «خدا جز به قول معلّمى صادق نشايد دانستن».


نقض
144

اسكيد ۱ در شهور سنه ستٍ‏ّ و تسعين و أربعمائة بكشتند، نه شيعى معتقد بود؟ رحمة اللَّه عليه. ملك گردبازو۲ را پسر ملكِ ملوكِ مازندران رستمِ علىِ شهريار كه هم ملاحده او را در حضرتِ خراسان بكشتند. نه پادشاه شيعه بود؟ او را به محمدت ياد بايست كردى، و اگر به حصرِ اسامىِ شريف و وضيع از شهداى شيعه مشغول شويم، روزگار و كتب خواهد. اين قدر [ ما را۳ ] كفايت است تا خواجه بداند كه از مذهبِ شيعه تا مُلحدى، راهى دور است و از مجبّرى تا به ملحدى، منزلى نزديك. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين، و العاقبةُ للمتّقين، و الجنّةُ للمُوَحّدين، و النّارُ للملْحدين.۴

[ 45 ]

[ تهمت مؤلف فضائح به اشتراك عقيده شيعه و اسماعيليه ]

[ نقد و رد دعاوى و عقايد باطنيان و ملاحده توسط شيعه ]

[ قلمرو عصمت از نظر شيعه ]

[ عقيده شيعه در معصوم بودن ائمه(ع) ]

[ علماى طراز اول شيعه قائل به تحريف‏ناپذيرى قرآن ]

[ مذهب حسن صباح و باطنى‏گرى اهل الموت ]

[ تقيه به مثابه دفع مضرت ]

[ على(ع) سر سلسله مؤمنان و مجاهدان ]

آنگه گفته است كه:
۵ملحد گويد كه به خداى دانستن معلّمى صادق بايد، رافضى گويد كه: بدين شرع اعتماد نيست الّا كه امامى معصوم شرح دهد و به جز از معصوم بنشايد شنيدن كه ديگران همه جايز الخطا باشند مگر قائم كه بر او خطا روا نباشد كه او معصوم است چون جبرئيل و محمّد - عليهما السلام - ، و او خود پديد نيست، تا او نيايد و شرح ندهد چگونه اعتماد بود بدين شرع؟! خاصّه كه مجتهدان در آن تصرّفى ۶ كرده‏اند و گويند كه: بسى از قرآن بُزِ عايشه بخورد. پس چون قائم بيايد به شرح و درستى آن املا كند كه معصوم اوست، او داند؛ زيرا كه كارِ دين و دولت درو بسته است. و چنانكه ملحد گويد كه: كار باطن

1.ث - ب - ح - د - م: «اسكند». و از ملاحظه متن برمى‏آيد كه نام جايى بوده است كه ملاحده در آن سكنى داشته‏اند.

2.براى ترجمه گردبازو، رجوع شود به تعليقه ۶۶.

3.«ما را» فقط در ح - د.

4.اين چهار فقره شريفه مأخوذ است بعينها از مكتوبى كه امام حسن عسكرى عليه السلام به على بن حسين بن بابويه قمى رحمه اللَّه عليه مرقوم فرموده‏اند. قاضى نور اللَّه رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين در مجلس پنجم، در ترجمه ابن بابويه نامبرده چنين گفته است: «و از جمله كتابات شريفه كه حضرت امام حسن عليه السلام به جناب شيخ نوشته‏اند، كتابتى است كه صورتش اين است: بسم اللَّه الرحمن الرّحيم، الحمد للَّه رب العالمين، و العاقبة للمتّقين، و الجنّة للموحّدين، و النار للمشركين (إلى آخر الكتاب)».

5.صفحه «۱۳۳» چاپ قديم‏

6.ح - د: «تصرّف».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429800
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به