149
نقض

نباشند. و نه خواجه پيش از اين خود را سنّى مطلق خواندى، اكنون از بيم تركانْ مركّب كرده است و خود را «حنفى سنّى» مى‏خواند؟ و تقيّه همين باشد.
و آن كلمه كه ايراد كرده است در حقِ‏ّ اميرالمؤمنين على - عليه السلام - ، اگرچه بر طريقِ حكايت است، مستوجبِ لعنت و عقوبت است كه او سرِ همه مؤمنان است و امام همه متّقيان، و لم يشرك باللَّه طرفةَ عينٍ، و لم يُداهنْ في دينِ اللَّهِ البتَّةَ. و نعت او اين است كه: «يُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ».۱ و هو أعلمُ النّاس بعد رسول اللَّه و أفضلُ المهاجرين و الأنصار، و قائدُ الغُرّ الْمُحَجَّلين ۲ على رغمِ الخوارج و المتردّدين؛ فذاك مولانا أميرالمؤمنين، و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.

[ 46 ]

[ پاسخ به تهمت مؤلف فضائح مبنى بر همسانى شيعه و باطنيه ]

[ تساوى مذهب مجبره و باطنيه اسماعيلى ]

آنگه گفته است:
فصل. از شرف الاسلام ۳ در اصفهان پرسيدند كه چه گويى در ملحدى و رافضى‏اى؟ گفت: شما يكى كار بكنيد و از ميانِ دو برادر سخن مگوييد.
امّا جوابِ اين كلمات آن باشد كه ممكن باشد چنو بزرگى اين اجرا نكرده باشد و اگر از براىِ طراوتِ سخن و تهييجِ عوام و رونق خود به تعصّب سخنى گويد، «كلام العِدَى ضرٌ من الهذيان ۴» گفته‏اند. و اين سخن را دو معارضه سره هست:
يكى آن كه در شهورِ سنه خمسين و خمسمائه ۵ مرا روزِ آدينه به مدرسه ۶بزرگِ

1.از آيه ۵۴ سوره مباركه مائده.

2.مراجعه شود به: الكافي، ج ۱، ص ۴۴۳، ح ۱۳؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۰۶، و ج ۴، ص ۴۱۹، ح ۵۹۱۸؛ التوحيد، شيخ صدوق، ص ۱۷، ح ۶؛ الخصال، ص ۱۱۶، ح ۹۴؛ الأمالي، شيخ مفيد، ص ۱۰۵، ح ۵؛ المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۳۷؛ كنز العمّال، ج ۱۱، ص ۶۱۹، ح ۳۳۰۱۰ و ۳۳۰۱۱.

3.ح - د: «شرف الاسلام را». ع: «و شرف الاسلام».

4.عجز بيتى است از متنبى و صدرش اين است: «و للَّه سرّ في علاك إنّما» و بيت دوم از قصيده‏اى است در مدح كافور. رجوع شود به ديوان متنبى، ص ۵۱۲، از العرف الطيب.

5.ع - ث - ب: «در شهور سنه خمسين مرا». ح - م: «مرا در شهور سنه خمسمائه». و در ذيل اين عبارت در ص ۱۰۲ چاپ اول، نوشته‏ام: «عبارت خمسين و خمسمائه در دو نسخه: «خمسمائه» فقط (بدون «خمسين») و در نسخه ثالثه: «خمسين» فقط (بدون «خمسمائه») بود و چون يكى از دو نسخه مزبوره را علامه قزوينى - رحمة اللَّه عليه - مورد ملاحظه قرار داده‏اند، در حاشيه عبارت چنين افاده فرموده‏اند: «كذا في الأصل و شايد قبل از خمسمائه، عقدى از عقود عشرات يا آحاد يا هر دو افتاده باشد. چه، تأليف اين كتاب به تصريح مؤلف در ديباچه، در سنه پانصد و پنجاه و شش بوده است. پس چگونه در سنه پانصد وى بالغ و عاقل و رشيد بوده؟ اين به غايت مستبعد است» (انتهى كلامه رفع مقامه). خوشبختانه قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه اين قضيّه را در مجالس المؤمنين نقل كرده است و عبارت مشارٌ اليهاى مورد بحث در نقل او: «خمسين و خمسمائة» ذكر شده است و چون به طور قطع عبارت او صحيح و نسخه‏ها غلط بود، چنانكه علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه ذكر كرده است، عليهذا عبارت قاضى رحمه اللَّه عليه كه «خمسين و خمسمائه» باشد، متن قرار داده شد و نص عبارت قاضى رحمه اللَّه عليه در مجلس پنجم در ترجمه حال شيخ عبد الجليل، مصنف كتاب «النقض» حاضر ضمن ذكر لطايف مستخرجه از اين كتاب، اين است: «از جمله لطايف سخنان او در كتاب مذكور آن است كه گفته: در شهور خمسين و خمسمائه مرا روز آدينه (تا آخر كلام مصنف)». و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.

6.صفحه «۱۳۸» چاپ قديم‏


نقض
148

است؛ بدان دليل كه به چند موضع درين كتاب اشاره كرده است كه «رافضيان بعد از مصطفى دوازده امام گويند و همه را معصوم دانند» و جايى گفته است كه «على بزرگ‏تر امامى است به نزديكِ رافضيان». پس اگر على‏ زَعْمِهِ بعضى ازين كلام، بُزِ عايشه بخورده بودى، امير المؤمنين على - عليه السلام - املا كردى تا به حسن عسكرى - عليه السلام - مختلّ و ناقص نماندى، تا قائم بيامدى و املا كردى. و هر عاقل كه نظر كند درين فصل، غايتِ بهتان و دروغ گفتِ ۱ اين مصنّف بداند.
و حديث تقيّه و باطنى‏اى كه به هم ماننده كرده است، بايستى كه بدانسته بودى كه باطنى كدام باشد و متّقى كدام؛ كه باطنى‏اى مذهبِ حسنِ صبّاح است و بيان كرده شد كه آن ملعون چه مذهب داشته بود به اوّل؛ تا مگر به حبّ النّشوء ۲ متّقى را باطنى نخواندى و آن چنان است كه اين ملاعين گويند: نمازِ باطن، روى را به الموت و مصر آوردن است و مولانا را و سيّدنا را خدمت كردن، و نمازِ ظاهر، اين حركات و سكنات بر وجه [ كردن ۳ ] است كه آن را «رياضة الجسد، و عادة البلد، و رعاية الأهل و الولد»۴ خوانند. نمازِ ملحدان و مزاد كه و دهريّه و فلاسفه و اباحتيّه‏۵ اين است. و روزه باطن گويند: سرّ معلّم نگاه داشتن است؛ و روزه ظاهر امساك است از طعام و شراب و غير آن. و شرحِ هر يك بدادمى، امّا خواجه مصنّف خود بهتر داند ۶به شرحْ حاجت ندارد.
امّا تقيّه، دفع مضرّت باشد از نفس و دگر مؤمنان، اگر مضرّت معلوم باشد و اگر مظنون، به تركِ حركتى يا لفظى كه نقصانِ ايمان نكند؛ چنانكه عمّار ياسر كرد در عهدِ هجرتِ رسول صاحب شريعت و ديگر صحابه. ۷ و شيعه بدان مخصوص و منفرد

1.«گفت» به معنى «گفته شده» است؛ چنانكه در قول فردوسى: «درست اين سخن گفت پيغمبر است».

2.ح: «تا مگر به حب السر». د: «تا مگر سحت السر». م: «تا تحت السر». ب، جاى كلمات را خالى گذاشته. ث: «تا بكر بحبّ الغشو». و علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در زير عبارت «سحب السر» نوشته: «كذا؟؟؟» و در سابق نظير اين تعبير گذشت. رجوع شود به تعليقه ۶.

3.«كردن»، فقط در سه نسخه م - ح - د است.

4.ابوالفتوح رحمه اللَّه عليه (ج ۲، ص ۵۹۸) در تفسير «و لا يأتون الصلوةَ إلاّ وهم كُسالى‏» (از آيه ۵۴ سوره مباركه توبه) آن را چنين نقل كرده است: «عادة البلد، و رياضة الجسد، و حماية الأهل و الولد».

5.ح - د: «اباحتيان».

6.صفحه «۱۳۷» چاپ قديم‏

7.ح - د: «و ديگر صحابه و اهل البيت».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430299
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به