151
نقض

۱هر مذهبى و طايفه‏اى به حضورِ سلطان او تقرير مى‏كرد اين مذهبِ مجبّران با مذهبِ باطنيان برابر است در وجوبِ معرفتِ خدا، فضولى برخاست و گفت: مولانا، چه فرق است ميانِ ملحدان و اين جماعت؟ خواجه گرم و بلند گفت: «اى خواجه فرق در دوگانگى باشد و اينجا يگانگى است و در يگانگى فرقى نباشد».
پس قول شرف الائمّه با قول شرف الاسلام برابر بايست كردن و بدانستن كه از ميانِ دو قول، فرقى عظيم است: اوّلاً او گفت: دو برادرند، اين گفت: يك نفسند، و به مذهبِ خواجه و همه مسلمانان درست است كه روا باشد كه دو برادر باشند، يكى هالك چون عبداللَّه كه پدرِ مصطفى است على‏ زَعْمِهِ، ۲ و يكى ناجى چون حمزه و عبّاس كه هم عمّ مصطفى‏اند. و به مذهبِ ما۳هالك‏۴ چون بولهب، ناجى چون بوطالب. امّا روا نباشد كه يك نفس را دو حكم نهند در نجات و هلاك در يك وقت و بلكه اين قولِ دشمن است و بدان التفاتى نباشد. تا معلوم شود كه خواجه را با باطنيان نفسيّت است و رافضى را به قولِ او برادرى در يك وقت. و با اين معارضه و حجّت هيچ شبهت بنماند. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين، حمد الشّاكرين.

[ 47 ]

[ قتل قائم، مقتدر عباسى ]

[ الزام مؤلف فضائح بر پذيرش امامت امام غايب ]

[ محمد ابو بكر خال المؤمنين ]

[ تناقضات مؤلف فضائح و بغض او به اهل‏بيت(ع) ]

آنگه كلمات مكرّر ايراد كرده است و گفته:
بساسيرى ۵ بيامد و قائم‏۶ خليفه را بگرفت و ببُرد و محبوس كرد و سلطان طغرل بيگ كبير لشكرها برد و او را خلاص داد و بساسيرى را بگرفت و هلاك كرد و بعد از آن قائم‏۷ خليفه هم كشته آمد.۸

1.صفحه «۱۳۹» چاپ قديم‏

2.دو كلمه «على زعمه» در دو نسخه «ع - ب» نيست و در ساير نسخ هست و به طور قطع از آن دو نسخه ساقط شده است؛ به قرينه ذيل عبارت: «و به مذهب ما» زيرا آن دلالت مى‏كند كه عبارت سابق بر زعم ديگران است.

3.ع «ما» را ندارد.

4.ح - د: «مالك».

5.براى ترجمه بسياسيرى رجوع شود به تعليقه ۶۸.

6.در همه نسخ «مقتدر» و تصحيح قياسى است و رجوع شود به همان تعليقه ۶۸.

7.در نسخ: «مقتدر» و قياساً تصحيح شد به تقريرى كه گذشت.

8.اين عبارت «كشته آمد» نشان مى‏دهد كه مؤلف بعض فضائح الرّوافض، اين مورد را از ذهن خود مى‏نوشته است و توهم كرده كه قضيه بساسيرى با مقتدر خليفه بوده است كه به سال سيصد و بيست به قتل رسيده است و اين مطلب علاوه بر غلط بودن از جهت عدم انطباق زمانى به تفصيلى كه اندكى پيش ياد كرديم، از جهت ديگر هم درست نيست و آن اين كه قائم به قتل نرسيده است به شهادت همه تواريخ و نص عبارت ابن الفوطى در مجمع الآداب في معجم الألقاب (ص ۵۶۶ - ۵۶۷، كتاب فاء و قاف) چنين است: «القائم باللَّه أبو جعفر عبد اللَّه بن القادر باللَّه أحمد بن الأمير اسحاق بن المقتدر جعفر العباسي البغدادي الخليفة (فساقَ الكلام إلى أن قال:) و في أيّامه كانت الفترة و غلبة ارسلان البساسيري و خطب ببغداد للمستنصر باللَّه المصري سنة كاملة، و خرج إلى الحديثة، و لما رجع لم ينم على فراش، و كانت وفاته ثالث عشر شعبان سنة سبع و ستين و أربعمائة». و ابن الاثير در كامل التواريخ گفته: «ثم دخلت سنة سبع و ستين و أربعمائة، و في هذه السنة ليلة الخميس توفّي القائم بأمر اللَّه أمير المؤمنين - رضى اللَّه عنه - و اسمه عبد اللَّه أبو جعفر بن القادر باللَّه أبي العباس أحمد بن الأمير إسحاق بن المقتدر باللَّه أبي الفضل جعفر بن المعتضد باللَّه أبي العباس أحمد، و كان سبب موته أنّه أصابه ماشرا فافتصد و نام منفرداً، فانفجر فصاده و خرج منه دم كثير و لم يشعر، فاستيقظ و قد ضعف و سقطت قوته، فأيقن بالموت، فأحضرولى العهد (إلى آخر ما قال)». و همه مورّخان به‏اتفاق نوشته‏اند كه قائم خليفه عباسى به موت عادى طبيعى درگذشته است و مقتول نيست و اين مطلب كشف مى‏كند كه مؤلف بعض فضايح الروافض، نه تنها عقايد شيعه را نمى‏دانسته است، بلكه از امور واضحه تاريخى نيز بى‏اطلاع بوده است. اما اين كه شيخ بزرگوار عبد الجليل رازى - قدس اللَّه تربته - اعتراض بر اشتباه صاحب بعض فضائح الروافض نكرده است، تصور نمى‏فرموده است كه وى در چنين قضيه تاريخى نيز كه از بديهيات قضاياى تاريخى است، دچار بى‏احتياطى و چنين اشتباه فاحش مى‏شود، واگرنه مراجعه مى‏فرمود و اعتراض مى‏كرد، عصمنا اللَّه بفضله و رحمته و حوله و قوّته من الاشتباه و الزّلل و الخطاء و الخطل.


نقض
150

خود نوبتِ مجلس بود. در آن ميانه بر مذهبِ صبّاحيان طعنى مى‏رفت و مردم به لعنت و نفرينِ آن قوم شوم، زبان‏ها دراز كرده. در آن ميانه مجبّرىِ متعصّب برخاست و گفت: خواجه امام! اين قوم در «خير العمل» سر به گريبانِ تو برآورده‏اند. گفتم: در «خير العمل» سر به گريبانِ من برآورده‏اند، امّا در وجوبِ معرفت، زبان به دهانِ تو به‏دركرده‏اند. پس من پيرهن بركَنَم تا گريبان بنماند كه او سر بركند. تو را دشخوارتر است كه آن دهان باشد، در آن دهان زبان باشد. ۱
و چه ماننده است اين به آن كه: ۲
چون شرف الائمّه بونصر هِسِنْجانى پرده نفاقِ خواجه از درِ خانه بخواست برداشتن ۳ در دولتِ‏۴ سلطان مسعود - نوّرَ اللَّهُ قبرَه - با حضورِ اركانِ دين و دولت از وزرا و امرا و سپاه‏سالاران و خادمان حضرت و ده هزار نفس ۵ از عوامّ و خواصّ و از

1.ح - د: «تو را دشوار است كه تا دهان باشد در آن دهان زبان باشد و زبان نشايد بريدن». م - ب: «تو را دشوارتر از اوست كه تا دهان باشد. در آن دهان زبان باشد» و قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس چنين نقل كرده: «تو را دشوار است كه زبان از دهان جدا سازى».

2.تصحيح از علامه قزوينى رحمه اللَّه عليه است و نسخ چنين است: ع: «و آنچه بمانند اين است آن است كه»، ب - ث - م: «و آنچه بمانند اين (يا آن) باشد كه»، ح - د: «و آنچه مانند آن است كه».

3.ع - ث - م - ب: «از در خانه نجاست او برداشت».

4.ح - د: «در عهد».

5.ب - ث - م: «و ده هزار كس».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429839
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به