153
نقض

۱بغداد بر خليفه حصار كند، در حقِ‏ّ وى زبان دراز مى‏كند؛ چنانكه در تاريخ الأيّام و الأنام كرده است. ۲
و چه ماننده است اين حكايت بدان كه معاويه را به سبب امّ حبيبه ۳ خال المؤمنين خواند براىِ آن كه خصمِ على است، و محمّد بوبكر را هرگز خال المؤمنين نخواند، اگرچه برادر عايشه است [ براى آن كه ]شاگرد اميرالمؤمنين است. و رافضيانْ كافر و ملحد باشند كه انكارِ امامتِ بوبكر و عمر كنند، امّا معاويه مؤمن و مسلمان باشد، و اگرچه در بيست و هفت موضع تيغ بر روى ۴ على كشد! و رافضيان كه بوبكر و عمر را دوست ندارند، هرگز توبه‏شان قبول نباشد، امّا يزيد كه سر حسينِ على فرمايد بريدن، اگر توبه كند توبه‏اش مقبول باشد و او شابّ تائب ۵ باشد! اين و مانند اين، كه در اين كتاب، ياد كرده است و بُغض و خصومتِ اهل البيت مصطفى آشكارا كرده، تا بدانند كه خواجه سنّى است. و هر عالمِ فاضل و عامىِ منصف كه نظر كند درين فصل، شبهتش زايل شود و فايدتش حاصل آيد. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.

1.صفحه «۱۴۱» چاپ قديم‏

2.از اين عبارت صريحاً برمى‏آيد كه شيخ عبدالجليل رحمه اللَّه عليه، مؤلف بعض فضايح الروافض را مى‏شناخته است و كتاب تاريخ الأيّام و الأنام وى را نيز خوانده بوده است. پس اين كه نام او را نبرده و معرّفى‏اش نكرده است، سرّى داشته است.

3.ام حبيبه دختر ابوسفيان است كه يكى از امّهات المؤمنين است به اتفاق همه مسلمانان. ابونصر فراهى در نصاب الصبيان تحت عنوان «قطعة في عَدِّ زوجات النبى صلى اللَّه عليه و آله» گفته است: نه جفت نبى كه پاك بودند همه‏ بد عايشه و خديجه محترمه‏با امّ حبيبه حفصه بود و زينب‏ ميمونه صفيّه سوده امّ سلمه علّامه مجلسى رحمه اللَّه عليه در بحار (ج ۳۳، ص ۱۲۳) گفته: «و قال ابن أبي الحديد: الإمامية تقول: إنّ النبيّ صلى اللَّه عليه و آله فوّض إليه (أي إلى أمير المؤمنين) أمر نسائه بعد موته، و جعل إليه أن يقطع عصمة أيتهنّ شاء إذا رأى ذلك، و له من الصحابة جماعة يشهدون له بذلك، فقد كان قادراً على أن يقطع عصمة اُمّ حبيبة و يبيح نكاحها للرجال عقوبةً لها و لمعاوية، فإنّها كانت تبغض عليّاً كما يبغضه أخوها (إلى آخر ما قال)».

4.ع - ث: «بيست و هفت موضع جاى تيغ در روى».

5.م - ب: «مثاب و تائب». ح: «شايد كه تائب».


نقض
152

۱امّا جواب آن است كه عجب آيد از ناقلى كه چنانكه خواهد به عشقِ مذهب سخن برمى‏گرداند، اگر قائم ۲گرفتار شود نقصان نداند، و چون ملوك ديالم را سلطان محمود۳ بگيرد گويد: «از شومىِ رافضى‏اى بود» و اگر مقتدر كشته شود، عارى و عيبى نداند، امّا چون زيدِ على را بكشند بر حسابِ نقصِ رافضيان گيرد! ندانم كه سنّيان چرا تقصير كردند تا قائم‏۴ گرفته و [ مقتدر ] كشته آمد، و خليفه گرفته محبوس، خلافت را بشايد، امّا امام گريخته غايب، امامت را نشايد. و طغرل بيگ كه قائم‏۵ را خلاص دهد، مستوجبِ شكر و ثنا و دعايش بداند، امّا سلطان محمّد بن محمود كه

1.صفحه «۱۴۰» چاپ قديم‏

2.در همه نسخ: «مقتدر» و قياساً تصحيح شد، به تقريرى كه گذشت.

3.ع: «چون ملوك ديالم سلطان محمود را». م - ب - ث: «چون ملوك ديالمه را سلطان محمود». ح - د: «چون سلطان محمود ملوك ديالم را».

4.در همه نسخ در: «مقتدر» و قياساً تصحيح شد، به تقريرى كه گذشت.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430444
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به