155
نقض

عهدى بعيدتر است و حادثه‏اى نامعروف‏تر.
امّا خواجه را آن حادثه قياس مى‏بايست كردن با آن واقعه معروف‏تر كه در آن عهد كه سلطان سعيد مسعود ۱ بن محمّد - أنار اللَّه برهانه - به رى آمد، در عهد امير غازى عبّاس - رَحِمَهُ اللَّهُ - رؤساى‏۲ اصحاب سنّت و ائمّه‏۳ آن طايفه را كه مفتى و مقتداىِ اهلِ سنّت و جماعت بودند ۴و ايشان‏۵ رئيس الائمّه بوسعد وزّان و بُلفضائل مشّاط و شرف الائمّه بونصر هِسِنْجانى اسرارِ مذهب خواجه بر سلطان و امرا و وزير۶ و خواجگان و خادمان ظاهر گردانيدند و در سراىِ امير عبّاس‏۷ آن دو معروف را محبوس كردند و سنّيان و اشاعره غوغا كردند و در آن حادثه دو سه مفتّن و غوغايى را درآويختند و بعد از سه ماه حبس و رنج و خرج رئيس‏۸ سادات [ و ]شيعه سيّد فخر الدّين - رحمة اللَّه عليه - به همكارىِ ايشان سعى‏ها كرد و شفقت‏ها نمود. و قاضى القضاة كبير حسن استرابادى - رضي اللَّه عنه - منزوى بود، تا به آخرِ كار خواجه بونصر هِسِنْجانى به حضورِ سادات و علما و قضاة و رؤسا و معتمدانِ طوايف در حضرتِ سلطان و امرا حاضر شدند و مسايلى كه خلافِ مذهبِ اهل عدل است و ايشان بدان منفرد۹ بودند چون وجوبِ معرفت به نظر، و عصمتِ انبيا، و قبحِ تكليفِ ما لايطاق، و جزا بر عمل و مانند اين بنوشتند و بر ايشان عرض كردند و رجوع كردند و به خطِّ خويش بطلانِ مذهبِ خويش بنوشتند بر وجهى كه شرم مى‏دارم شرحِ آن دادن، و نسختِ اصل برگرفتند۱۰ و به دارالخلافه و به شهرهاىِ بزرگ فرستادند و آن حادثه معروف است. ۱۱

1.ح: «محمود».

2.در نسخ: «و رئيس» و قياساً تصحيح شد.

3.در نسخ: «و امام» و قياساً تصحيح شد.

4.صفحه «۱۴۳» چاپ قديم‏

5.نسخ: «و آن».

6.ث - ب - م - ح: «و وزرا».

7.ح : + اضافه «رحمه اللَّه».

8.ع: «و رئيس».

9.ث: «متفرد» (از باب تفعل). و علامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در زير كلمه «منفرد» در نسخه خود مرقوم فرموده‏اند: «ظاهراً متفرد». نگارنده گويد: چون علم الهدى - رضى اللَّه عنه - در كتاب الانتصار متجاور از چند صد بار چنين فرموده: «و ممّا انفردت به الإمامية» پس معلوم مى‏شود كه استعمال اين كلمه در اين قبيل موارد از باب انفعال معروف و مصطلح بوده است و از اين روى در تصحيح متن مطابقت با اين نسخ اختيار شد.

10.م - ب: «و نسخه اهل رى بگرفتند» و شايد اصل صحيح چنين بوده: «و نسخه اصل اهل رى بگرفتند».

11.براى ملاحظه تفصيل و شرح اين حادثه معروف، رجوع شود به تعليقه ۶۹.


نقض
154

[ 48 ]

[ ادعاى مؤلف سنى در دشمنى خواجه نظام الملك با شيعه ]

[ احترام نظام الملك به سادات و بزرگان شيعه ]

[ سختگيرى اميران عهد سلجوقى بر عالمان و مفتيان سنّى و حنبلى ]

[ تقيه مؤلف فضائح و گرايش او به اشاعره ]

[ حرمت وصلت خواجه نظام الملك به اهل علم و زهد شيعه ]

[ روابط نيك خواجه حسن دوريستى با نظام الملك سلجوقى و مدح او ]

آنگه گفته است:
و باز چون عهدِ كريم ملكشاهى بود - سقاه اللَّه [ رحمتَه ] - نظام الملك ابو على الحسن بن علىّ بن اسحاق از سرِّ عقيدتِ اينها آگه بود، همه را ۱خوار و مَهين داشتى و در ۲ رى هر كه دعوى دانشمندى از اينها كردى چون حَسَكا بابويه، و بوطالب بابويه، و أبوالمعالى امامتى‏۳ و حيدر زيارتى مكّى، و على عالم، و بوترابِ دوريستى، و خواجه ابوالمعالى نگارگر۴ و جز اينها از رافضيانِ شتّام، ۵ همه را بفرمود تا بر منبرها بردند سرها برهنه كرده به‏۶بى‏حرمتى و استخفاف كه مى‏كردند برايشان و مى‏گفتند: شما دشمنانِ دينيد، و سابقانِ اسلام را لعنت مى‏كنيد، و شعارِتان شعارِ ملحدان است. ايمان بياوريد تا اگر خواستند، واگرنه‏۷ ايمان مى‏آوردند و از مقالتِ رفض بيزار مى‏شدند.
امّا جوابِ آنچه حوالت كرده است به عهدِ سلطانِ عادل ملكشاه و خواجه منصف نظام الملك - قدّس اللَّه روحهما - ، حوالتى است به‏دروغ كه ادراراتى و تسويغاتى ۸ كه ايشان كرده‏اند سادات و شيعه را، و خطوط و توقيعات ايشان بدان ناطق است و هنوز دارند و مى‏استانند۹ و احترام و توقير و ترفيعِ‏۱۰ سادات و علماىِ شيعه در آن عهد و دولت معلوم و مصوّر است. و اگر تسليم افتد كه اين معنى كرده‏اند و به جهتِ اعتقاد بر علماى شيعه جفايى رفته است، اعتقاد و مذهب را نقصانى و خللى نكند و آن خود

1.صفحه «۱۴۲» چاپ قديم‏

2.ع - ث: «كه در».

3.ب - م - ث: «امامى». ح - د: «امانتى».

4.ع: «نگار كرد». ح: «نگار كن». ث - ب: «انكار كرد».

5.ب - م: «شام». ح - د ندارند. ع ناخوانا. و مراد از «شتام» دشنام‏دهنده و فحش‏گوينده و لعنت‏كننده است. در اقرب الموارد گفته: «الشتّام كشدّاد: الشاتم».

6.ع: «ببى». ث - ب - م: «و بى‏حرمتى». ح - د: «بى‏حرمتى». پس معنى آن است كه «با بى‏حرمتى».

7.كذا.

8.مراد از «ادرارات و تسويغات» عطايا و بخشش‏هاى مقررى است كه به عنوان وظيفه و راتبه و شهريه و يوميه به طور استمرار داده مى‏شده است و گاهى از آن به كلمه «مستمرى» تعبير مى‏كنند.

9.ع: «مى‏ستانند». ث: «مى‏استادند». ب - م - ح: «مى‏ستانند» و مى‏تواند بود كه «مى‏بستانند» باشد.

10.ث - ب - م: «توقيع». ع شبيه به «ترقيع».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430027
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به