157
نقض

بودند ۱ درين طايفه، چون خواجه بوسعيد كه مفسّر و راوىِ اخبار بوده است و متديّن و عالم، و خواجه فقيه عبدالرّحمن نيشابورى كه به كتب و قول و قلم و تصانيفِ او التفات بسيار است طوايف اسلام را، و خواجه احمد مذكِّر. و هر يك از آن بزرگان را از سلاطين و وزرا عطايا و حرمتى بوده است. ۲ و نه قومى بوده‏اند كه ۳خواجه‏اى چون نظام الملك بر ايشان تطاول كند كه ايشان را عطاياى بسيار داده است و شفقت‏هاىِ بى‏مر نموده،۴ و ابوالمعالى نگارگر۵ مؤمن و معتقد بوده است و هرگز به شتّامى و لعّانى معروف نابوده‏۶ بحمد اللَّه. امّا خواجه ابوتراب دوريستى - رحمه اللَّه - پسرِ خواجه حسن بود، و خواجه حسن پسر شيخ جعفر دوريستى مشهور در فنونِ علم و مصنّف كتب و راوىِ اخبارِ بسيار. و از بزرگانِ اين طايفه و علماى بزرگ، در هر دو هفته نظام الملك از رى به دوريست رفتى و از خواجه جعفر سماع ۷ اخبار كردى و بازگشتى از غايتِ فضل و بزرگىِ او. و اين خاندانى است به علم و عفّت و امانت مذكور، خلفاً عن سلفٍ. و اين خواجه حسن كه پدرِ بوتراب است با نظام الملك حقِ‏ّ خدمت و صحبت و دالّت‏۸ داشته و در حقِ‏ّ او مدح گفته و به شتّامى و لعّانى چون موسوم باشد آن را كه قصيده‏ها باشد در فضائل صحابه كبار؟! و از آن يكى اين است كه تخلّص كرده است به مدحِ خواجه نظام الملك - رحمة اللَّه عليه - و آن اين است؛ شعر:۹من قال فيك أبابكرٍ خنىً۱۰فأنامنه بري‏ء و ألقاه من اللّعنا
۱۱
صهر النّبيّ و ثانيه و صاحبه‏و المستعان به في كلّ ما امتحنا
قد كان شيخاً لأهل الدّين معتمداًو صاحباً لرسول اللَّه مؤتمنا
كانا معاً و هما حيّان و اصطحبافي الغار ثمّ هما۱۲في موضعٍ دفنا
أم من يقول لفاروق الهدى قذعاً۱۳و القرم عثمان إلّا من أتى بزنا
و الألمعيّ عليٌّ في مآثره‏كالشّمس تبهر أعلام النّجوم سنا
اُثني عليهم و اُوصي من أرى بهمُ‏حتّى الحسين ابنه و المجتبى حسنا
أبلغ لديك نظام الملك مألكةً۱۴مشفوعةً بدعاءٍ صالحٍ و ثنا
هذاك ديني الّذي ألقى الإله به‏يوم الجزاء فقل لي ان ترى حسنا
و چنان مى‏پندارم كه قائلِ چنين قصيده را نظام الملك بنرنجاند.

1.ع: «بدند».

2.ب - م: «و هر يك از آن بزرگان از سلاطين و وزرا عطايا مى‏گرفته‏اند».

3.صفحه «۱۴۵» چاپ قديم‏

4.ع: «و شفقت‏هاى بى‏مر بوده». ث - ب: «و شفقت‏ها برده». م: «و شفقت‏ها نموده».

5.ح - د: «نگاركن».

6.م - ب - ح - د: «نبوده».

7.ح: «استماع».

8.ح - م - ب - د: «و الفت». در منتهى الارب گفته: «دالّه، اسم است ادلال را، أي ما تدلّ به على حميمك. قال في الغريبين: هو شبه جرأة عليه». زمخشرى در اساس البلاغه گفته: «لفلان عليّ دلال و دالّة». و در أقرب الموارد گفته: «الدّالّة أيضاً ما تدلّ به على صديقك و الجرأة. يقال له: عليه دالّة، أي جرأة بسبب وجاهته عنده».

9.در تصحيح اشعار به ضبط نسخه‏بدل‏ها به جهت كثرت آنها نپرداختيم و به نظر تصحيح كرديم به جهت مشوّش بودن نسخه‏ها. باخرزى در دمية القصر (ج ۱، ص ۴۹۵، چاپ دارالفكر) در باب چهارم كه در ذكر شعراى رى و جبال و اصفهان و فارس و كرمان است، گفته: الحسن بن جعفر بن محمّد الفارسىّ، مدح الصاحب نظام الملك بقصيدة اخترت منها قوله فيها: أحيا البلاد بعدله و أسامهم‏ من ظلّه في الرّوح و الريحان‏و بني القباب بأرض فارس مغرماً بحماية اللّاجي و فكّ العاني‏فالنّاس فى أمن بعزّ ظلاله‏ و الشّاة في ورد مع السرّحان‏و لحبّ دين اللَّه يكرم أهله‏ و يخصهم بالعدل و الإحسان.

10.الخنى محرّكة: الفحش في الكلام. يقال: كلّمه بالخنى.

11.صفحه «۱۴۶» چاپ قديم‏

12.ب - م: «هنا».

13.فى أقرب الموارد: «القذع محرّكة: الخنا و الفحش و القذر».

14.مأخوذ من قول أبي فراس الحمداني حيث قال في ميميته المشهورة: أبلغ لديك بنى العبّاس مألكة لا يدّعوا ملكها ملّاكها العجم و به خاطر دارم كه ابوفراس نيز آن را از يكى ديگر از شعراى سابق به وى فرا گرفته است. اهل فضل خودشان مراجعه به كتب ادب فرمايند.


نقض
156

عجب است كه خواجه مصنّف فراموش كرده است و تشنيع مى‏زند بر علماىِ شيعه در عهدِ ملكشاهى! و چون اين حادثه معروف قياس كند با آن حادثه مجهول، باشد كه شرمى بدارد و در مذهبِ مسلمانان طعن نزند. اكنون حالِ اين خطّ و رجوع از مذهب و معتقد را يا راست گفتند، يا از بيم خون و مال؛ و تقيّه كردند، ۱محال است كه رجوع كردند ظاهراً و باطناً كه هنوز تقريرِ مذهب بُلحسنِ اشعر ۲ مى‏كنند و اين معنى ظاهر است، بنماند الّا آن كه تقيّه كردند و خواجه بيان كرده كه تقيّه كردن و باطنى‏اى يكى است و تفاوتى نيست و من درين ميانه عاجز فرومانده‏ام كه رافضى شايد۳ كه تقيّه كند كه دهليزِ ملحدان است،۴ سنّىِ عالم متعصّب و رئيس قادر قاهر چگونه شايد كه تقيّه كند؟! و اين نه الزامى است كه آن را جحود و انكار شايد كردن چنانكه مذهبِ مجبّران است. و شيخ بُلفتوح اسفراينى را در اين عهد از حضرتِ بغداد مهجور كردند۵ و غير او را كه‏۶ رنج‏ها رسانيدند. بارى تعالى ما را توفيق دهاد تا در گفت و فعل‏۷ آن گوييم و كنيم كه عقل از ما پسندد و شرع بر ما نخندد. إنّه العليّ الكبير.
و امّا آنچه بعضى از اسامىِ اين طايفه ياد كرده است كه «خواجه نظام الملك ايشان را كم حرمتى داد» خلافِ راستى است كه هر يك ازين جماعت از نظام الملك عطاياىِ بسيار و صلت‏هاىِ عظيم ستده‏اند و علم و امانت و زهد و ورعِ شمس الاسلام حَسَكا بابويه همه طوايفِ اسلام را معلوم است. و بوطالب بابويه سال‏ها واعظ و مذكّرِ مسلمانان بوده است و امانت و فضل او ظاهر و باهر. و امّا بُلمعالىِ امامتى عالم و مفتى و واعظ و مُقْرى، و خويشتن‏دارىِ او ظاهر است. و خواجه بُلحسن همچنين معروف و معتبر. و خواجه علىِ عالم - رحمة اللَّه عليه - را پدرانى معروف و اعمامى مشهور

1.صفحه «۱۴۴» چاپ قديم‏

2.علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه نوشته: «ظاهراً أشعرى».

3.ع - ح - د: «نشايد».

4.ح - د: «ملحدى است».

5.علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در حاشيه كلمه «اسفراينى» نوشته: «عماد كاتب ص ۱۹۴» و اين اشاره به همان عبارت عماد كاتب است در تواريخ آل سلجوق كه پيش نقل كرديم. يعنى در ص ۱۰۷، چاپ اول.

6.ب - ح - م «كه» را ندارند.

7.ع - ث - ب - م: «تا در گفت و قول».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430820
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به