امّا جوابِ اين كلمات به انصاف مطالعه كنند ۱ تا فايده حاصل شود.
امّا آنچه گفته است و حوالت كرده به خواجه خجندى، پندارم كه با عقل و دانش او مانندِ اين سخنها نگفته باشد كه اين سخنِ جُهّال است نه حديثِ عالمان، و دروغ بر وى نهاده است؛ چنانكه در مواضعِ اين كتاب بسى دروغ و بهتان نهاده است بر خداى و بر رسول و بر اهل البيت و بر صحابه و بر شيعت. و وزر و وبالِ آن به گردنِ چنين ناقل است. ۲ پس اگر خجندى گفته است، خطايى موحش باشد كه امامى از آنِ مسلمانان گويد كه «مُلحدان بارى مردى مىنمايند و كارى مىكنند». اين قدر بندانسته باشد كه مُلحدان هر چه كنند تمويه و زرق و شعبده باشد، و راه زنند، و خونِ به ناحق ريزند، و طريقِتشان مزوّرى است، و كيشِشان باطل، ۳و چنين احوال و افعال را به مردى و صلابت و جلادت نسبت ساختن،۴ علامتِ۵ جهل و نادانى باشد.
و آنچه گويد: «ملحدان رجوليّتى مىنمايند»، پندارى با دعوىِ عالمى، معنىِ رجوليّت و فتوّت هنوز بندانسته است كه در چه و كه استعمال كنند كه آن طَرَفى ۶ و خصلتى است از ايمان و اعتقادِ مسلمانى و امانت و ديانت، و ملحدان از اين همه برى و مبرّااند. پس ببايد ديدن كه درين اجرا غرامت بر كه باشد؟
و جواب آنچه گفته است كه «رافضيان در شهرها مرفّه و آسوده نشستهاند با ملك و مال»، انصاف آن است كه اين خواجه كه اين تشنيع زده است برين طايفه، پيوسته جهاد را ميان بسته بودى و به روم و ولايتِ فرنگ ۷ و ديارِ ملاحده قتل و نهب مىكردى و يك ساعت نياسودى از رنج مجاهدت. و آن كدام طايفه بودند كه به جهادى رفتند كه
1.ع - ث - ب - م: «كند». ح: «تأمل بايد كردن».
2.«است» فقط در دو نسخه «ح - د» است.
3.صفحه «۱۴۹» چاپ قديم
4.ع: «به نسبت ساختن». ح: «نسبت بدادن».
5.ع: «عدّه». ح - د: «غايت».
6.ث: «كه آن جزئى». ب - م - ح: «كه آن خصلتى است». و طرف به فتحتين به معنى قسمتى از چيزى و پارهاى از آن مىباشد.
7.كذا صريحاً در نسخ ث - ب - م - ح - د؛ ليكن ع: «فلكه» (غير مقروء و ناخوانا) و چون در آخر سطر واقع شده، گويا محو شده است و شايد عبارت چنين بوده است: «به روم و ولايت فرهنج و به ملك و ديار ملاحده»؛ به قرينه آنچه در كتاب خواهد آمد.