حقّ كنند. آن جمله انكارِ توحيد كردند، اين جماعت انكارِ شريعت و امام، و باغيان بودند و با ايشان قتال واجب شد تا معلوم باشد.
امّا آنچه گفته است كه: «اميرالمؤمنين از حرب و قتال صفّين و جمل و نَهْرَوان با غزاتى ديگر نپرداخت»، اگر مصنّف انصافى بدهد آن نيز غزات باشد كه چون به انكارِ امامت على بعد از عثمان خارجى باشند تا با يكديگر قياس مىكند يا دست از آن بدارد يا اين نيز قبول كند تا شبهت زايل شود و مقصود حاصل.
۱و آنچه از سرِ تعصّب گفته است كه «از فرزندانِ على در دين اثرى پيدا نشد» راست مىگويد! آنجا كه ذكرِ خيرات يزيدِ باغى و مروانِ طاغى و سخن يزيدِ ناقص ۲ و وليدِ خِمّير۳ باشد باقر و صادق و كاظم و رضا را چه منزلت و مرتبت باشد؟! امّا شرم باد چنين مصنّف را روز قيامت از روىِ مصطفى و از آيتِ: «قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْرًا إلاَّ الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى»،۴ و از خبر: «إنّي تاركٌ فيكم الثَّقَلَيْنِ ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا، كتابَ اللَّه و عترتي»۵ تا بر قول [ او ]خدا و رسول امّت را به
1.صفحه «۱۵۵» چاپ قديم
2.سيوطى در تاريخ الخلفاء گفته: «يزيد ناقص، ابوخالد پسر وليد پسر عبدالملك است و او را براى اين «ناقص» لقب دادهاند كه حقوق و عطاياى سپاه را كم كرد و از ميزان مقرّر آنان كاست...». و ساير تاريخنگاران نيز به اين امر تصريح كردهاند.
3.سيوطى در تاريخ الخلفاء گفته: «وليد بن يزيد بن عبدالملك، فاسقى بود بسيار شرابخوار، احترام حريم دين را رعايت نمىكرد و بر آن شد كه به مكه برود و بر پشتبام كعبه شراب خورد. پس مردم بر او شوريدند و او را كشتند و چون كشته شد و سرش را پيش پسرش يزيد ناقص آوردند، آن را بر سر نيزهاى نصب كردند و چون برادرش سليمان بن يزيد به او نگاه كرد، گفت: أشهد أنّه كان شروباً للخمر، ماجناً فاسقاً». و در ترجمه او در كتب ديگر آوردهاند كه حوضى را پر از شراب مىكردند و خودش و يارانش در آن شنا مىكردند و از آن شراب آن قدر مىخوردند تا آن كه كمبود و نقص در حوض شراب آشكار مىشد.
4.از آيه ۲۳ سوره مباركه شورى.
5.حديثى است متواتر به طرق خاصه و عامه و در كتب معتبره فريقين مذكور. و طالب تفصيل به غاية المرام بحرانى رحمه اللَّه عليه و بحار الأنوار مجلسى رحمه اللَّه عليه و نظاير آنها از مفصلات مراجعه كند. الإرشاد، ج ۱، ص ۲۳۳؛ الأمالي، شيخ طوسى، ص ۱۶۲، ح ۲۶۸؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۳۹۱، و ج ۲، ص ۱۴۷؛ الطرائف، ابن طاووس، ص ۱۱۵، ح ۱۷۵؛ سنن الترمذي، ج ۵، ص۳۲۸، ح ۳۲۸۴؛ مسند ابن حنبل، ج ۳، ص ۱۷ و ۵۹، و ج ۵، ص ۱۸۲؛ المعجم الصغير، ج ۱، ص ۱۳۵.