171
نقض

[ 54 ]

[ اشاره مؤلف فضائح به دوام خلافت بنى عباس و اثبات خلاف آن ]

[ مخالفت ابو حنيفه با خلافت بنى عباس و دفاع او از امامت زيد شهيد ]

[ تولاى ابو حنيفه به اهل بيت(ع) ]

[ شافعى مدافع و محب اهل بيت(ع) ]

[ آغاز خلافت بنى عباس و خلفاى نخستين آنها ]

[ الزام مؤلف فضائح به پذيرش عقيده شيعه در ظهور حضرت مهدى(ع) ]

[ ائمه(ع) در خط بعثت و تعاليم پيامبران ]

آنگه گفته است:
و باقر و صادق و موسى و على از پدرانِ خويش شنيده بودند كه رسول گفت: اين خلافت در خاندانِ بنى عبّاس بماند تا به وقتِ نزولِ عيسى - عليه السلام - ، دانستند كه به زخرفِ رافضيان قضاىِ خداى تعالى بنگردد و اين كار ايشان را نخواهد بود كه رسول خبر داده است.
امّا جوابِ اين كلمات به انصاف فهم بايد كردن تا بطلانِ اين قول ظاهرتر شود:
اوّلاً چون رسول حوالت به ولد العباس كرد، خواجه نو سنّى را مى‏بايست كه روزِ اوّل بر قول رسول كار كرده بودى و خلافت به عبّاس دادى و از ولد العبّاس فاضل‏تر و عالم‏تر از عبداللَّه عبّاس - رحمة اللَّه عليه - كس نبوده، مى‏بايست كه به قولِ رسول امام او بودى و بعد از وى علىّ بن عبداللَّه كه پدرِ خلفا است. پس خواجه به اوّل خلافِ فرمانِ رسول كرده است و در دنبالِ بنى اميّه و مروانيان افتاده و زبان به لعنتِ بوتراب بر گشاده و صد هزار بدعتِ بد بنهاده. و تا از بنى اميّه و مروانيان يكى مانده بود، خواجه ناصبى را نه عبّاس با ياد آمد و نه ولد العبّاس، و نه برين خبر كار كرده ۱است كه بومسلم مرغزى ۲ از آن كه طالبى‏اى را نيافت بمرد۳ خداى از جور۴ غاصبان اموى و مروانى و سفيانى اين شغل در ولد العبّاس تقرير۵ كرد و اتّفاق است كه اين كار با ولد العبّاس نيفتاد، الّا آنگاه كه بومسلم بيامد و از دستِ آن ظالمان و بُغاة بستد و طلب مى‏كرد تا فاطمى‏اى را بيابد و بنشاند؛ نيافت، كه صادق - عليه السلام - به مدينه بود بومسلم به كوفه آمد و آنجا نقيبى عبّاسى‏۶ بود، و دو پسرِ كوچك‏۷ ازو مانده است:

1.صفحه «۱۵۹» چاپ قديم‏

2.ث - ب - م - د: «مروزى».

3.ع: «به مزد خداى». ث - ب - م: «از آن كه طالب را نيافت به مرو رفت خداى» و عبارت مشوّش است.

4.ح - د: «از خوف».

5.ح - د: «مقرّر».

6.ث - ب: «فقيسى عباس». م - ح - د: «از بقيه عبّاس» و شايد صحيح: «بقيتىّ عبّاسى» بوده است يا «فقيهى عباسى».

7.ث: «بوده بود و پسر كوچك».


نقض
170

بود امام و مطاع او بود به حصولِ شرايط كه گفته شد و به دلالتِ خبرِ رسول كه بيان كرده آمد. و مى‏پندارم كه يزيد و عبيداللَّه مرجانه و عمرِ سعد و مسلم عمرو باهلى و منقذ مرّه عبدى و شمر ذى الجوشن حليفِ بني اميّه و خولى يزيد رافضى نبودند و كشندگانِ حسينِ على اينانند كه همه اموى و مبغض و خارجى بودند. و چون مصنّفِ كتاب در اوّل گفته است كه «واضع مذهبِ رفض ابن مقفّع بوده است» درين روزگار حديث، ۱ نمى‏دانم كه در عهدِ حسين رافضيان از كجا آمدند؟! بلكه همه حوالاتش دروغ و بهتان است و همه معارضات از سرِ شبهت و نسيان است، و هر كس كه چنين حوالت كند، مبغض و عاصى و كذّاب و بى‏ايمان است. «كَبُرَتْ كَلِمةً تَخْرُجُ مِنْ أفواهِهِم إن يَقُولُونَ إلّا كَذِباً».۲
امّا جوابِ اين كلمه كه «زين العابدين و باقر و صادق و غير ايشان از ائمّه ما - صلوات اللَّه عليهم - از خانه بيرون نيامدند»، پندارم دلالتِ نامستحقّى نكند كه خلفاى بنى عبّاس از عهدِ مأمون و هارون ۳نه همه منزوى باشند در دارالخلافه و بيرون نيايند، والّا خواصّ و خدمتكاران ايشان را نبينند. و ازين سادات هر كه تظاهر مى‏كرد بنى اميّه و بنى عبّاس به زهر يا به تيغ او را هلاك كردند؛ چون حسينِ على كه با هفتاد نفس زكيّه كشته آمد به طفِّ كربلا، و چون موسى كاظم كه به فرمانِ هارون الرّشيد، سندىِ بن شاهك او را در حبس زهر داد، و چون علىّ بن موسى الرّضا به خوراسان، ۴ مأمون به زهر هلاك فرمود. تا بدانند كه اگر بعضى منزوى شدند، از خوفِ اعدا بود و اقتدا به انبيا و مصطفى ۵ كردند و اين معنى نقصانِ علم و عصمت و امامتِ‏۶ايشان نباشد. پس امام و مفترض الطّاعة و نصّ و معصوم باشند، اگر حاضر باشند و اگر غايب، اگر به تصرّف مشغول باشند و اگر ممنوع. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.

1.م - ث - ب: «قريب». ح - د نيز اصلاً ندارند.

2.ذيل آيه ۵ سوره مباركه كهف.

3.صفحه «۱۵۸» چاپ قديم‏

4.ث - م - ب - ح - د: «به خراسان».

5.ح - د «و اقتدا به مصطفى و مرتضى».

6.ع: «و أمانت».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430719
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به