[ 54 ]
[ اشاره مؤلف فضائح به دوام خلافت بنى عباس و اثبات خلاف آن ]
[ مخالفت ابو حنيفه با خلافت بنى عباس و دفاع او از امامت زيد شهيد ]
[ تولاى ابو حنيفه به اهل بيت(ع) ]
[ شافعى مدافع و محب اهل بيت(ع) ]
[ آغاز خلافت بنى عباس و خلفاى نخستين آنها ]
[ الزام مؤلف فضائح به پذيرش عقيده شيعه در ظهور حضرت مهدى(ع) ]
[ ائمه(ع) در خط بعثت و تعاليم پيامبران ]
آنگه گفته است:
و باقر و صادق و موسى و على از پدرانِ خويش شنيده بودند كه رسول گفت: اين خلافت در خاندانِ بنى عبّاس بماند تا به وقتِ نزولِ عيسى - عليه السلام - ، دانستند كه به زخرفِ رافضيان قضاىِ خداى تعالى بنگردد و اين كار ايشان را نخواهد بود كه رسول خبر داده است.
امّا جوابِ اين كلمات به انصاف فهم بايد كردن تا بطلانِ اين قول ظاهرتر شود:
اوّلاً چون رسول حوالت به ولد العباس كرد، خواجه نو سنّى را مىبايست كه روزِ اوّل بر قول رسول كار كرده بودى و خلافت به عبّاس دادى و از ولد العبّاس فاضلتر و عالمتر از عبداللَّه عبّاس - رحمة اللَّه عليه - كس نبوده، مىبايست كه به قولِ رسول امام او بودى و بعد از وى علىّ بن عبداللَّه كه پدرِ خلفا است. پس خواجه به اوّل خلافِ فرمانِ رسول كرده است و در دنبالِ بنى اميّه و مروانيان افتاده و زبان به لعنتِ بوتراب بر گشاده و صد هزار بدعتِ بد بنهاده. و تا از بنى اميّه و مروانيان يكى مانده بود، خواجه ناصبى را نه عبّاس با ياد آمد و نه ولد العبّاس، و نه برين خبر كار كرده ۱است كه بومسلم مرغزى ۲ از آن كه طالبىاى را نيافت بمرد۳ خداى از جور۴ غاصبان اموى و مروانى و سفيانى اين شغل در ولد العبّاس تقرير۵ كرد و اتّفاق است كه اين كار با ولد العبّاس نيفتاد، الّا آنگاه كه بومسلم بيامد و از دستِ آن ظالمان و بُغاة بستد و طلب مىكرد تا فاطمىاى را بيابد و بنشاند؛ نيافت، كه صادق - عليه السلام - به مدينه بود بومسلم به كوفه آمد و آنجا نقيبى عبّاسى۶ بود، و دو پسرِ كوچك۷ ازو مانده است:
1.صفحه «۱۵۹» چاپ قديم
2.ث - ب - م - د: «مروزى».
3.ع: «به مزد خداى». ث - ب - م: «از آن كه طالب را نيافت به مرو رفت خداى» و عبارت مشوّش است.
4.ح - د: «از خوف».
5.ح - د: «مقرّر».
6.ث - ب: «فقيسى عباس». م - ح - د: «از بقيه عبّاس» و شايد صحيح: «بقيتىّ عبّاسى» بوده است يا «فقيهى عباسى».
7.ث: «بوده بود و پسر كوچك».