دوستدار و پيروِ آلِ مصطفى بود - عليه السلام - ، و در كتابِ اسامى الرّجال شيعت چنين است كه او شيعى بوده ۱ و اشعار و ابيات او در مراثى و مناقب آلِ رسول ۲ همه دلالت است بر اعتقادِ وى به حبِّ ايشان. و اين همه خصومت، از آن روزگاران پديد آمده است كه مردم در مذهبِ بوحنيفه و شافعى خلاف كردند و چون بُلحسن اشعر و حسين نجّار و ابوعبداللَّه كرّام و عمرو عبيد معتزلى و جهم صفوان و غير ايشان، و درين كتاب از اين فصل اين قدر كفايت است.
و غرض آن است كه تا معلوم شود تقريرِ خلافت وُلد العبّاس، بومسلم شيعى كرد و اوّلين خليفه ابوالعبّاس سفّاح بود و دوم بوجعفر منصور المعروف بأبى الدّوانيق. پس چون رسول گويد: «خلافت بنى العبّاس راست» بعد از علىّ مرتضى تا به عهد منصور، ۳صد و پنجاه سال بوده است. در آن مدّت هر خليفه كه بوده باشد، ظالم و غاصب بوده باشد، و حق از امّت در امامت خارج بوده باشد، و كارِ دين و شريعت و اسلام و امّت مهمل و معطّل بوده باشد؛ چنانكه الزام كرده است شيعت را در غيبتِ مهدى - عليه السلام - . امّا چون عداوت و شتمِ علىِّ مرتضى در ميانه باشد، به مذهبِ خواجه هر كه باشد سره باشد، و با دوستىِ على هر چه ۴ باشد باطل باشد!
و آنچه گفته است: «خلافت در ولد العبّاس بماند تا به وقتِ خروجِ عيسى - عليه
1.ابن النديم در فن سوم از مقاله ششم الفهرست (ص ۲۹۴، چاپ مطبعه رحمانيه به مصر، به سال ۱۳۴۸) بعد از ذكر نسب امام شافعى و سبب انتقال او به بغداد گفته: «و كان الشافعيّ شديداً في التشيّع، و ذكر له رجل يوماً مسألة فأجاب فيها، فقال له: خالفت عليّ بن أبي طالب - رضى اللَّه عنه - فقال له: أثبت لي هذا عن عليّ بن أبي طالب حتّى أضع خدّي على التراب و أقول: أخطأتُ و أرجع عن قولي إلى قوله. و حضر ذات يوم مجلساً فيه بعض الطالبيين فقال: لا أتكلمّ فى مجلس بحضرة أحدهم، هم أحقّ بالكلام، و لهم الرّياسة و الفضل (إلى آخر ما قال)». و مامقانى رحمه اللَّه عليه در تنقيح المقال گفته: «محمّد بن إدريس أبوعبداللَّه الشافعيّ نسبة إلى أحد أجداده: شافع بن السائب بن عبيد بن عبد يزيد بن هاشم بن عبدالمطلب بن عبد مناف، و هو أحد الأئمّة الأربعة و أقربهم إلى الحقّ؛ قال ابن النديم...» (پس كلامى را كه نقل كرديم نقل كرده است)
2.اشعار و ابيات شافعى در مناقب و مراثى در غالب كتب مذكور و بسيار معروف و مشهور است و برخى از آنها در همين كتاب ياد شده است و برخى ديگر خواهد آمد.
3.صفحه «۱۶۱» چاپ قديم
4.ح فقط: «هر كه».