175
نقض

باطل و زخرف باشد. و هر عاقلِ عالم كه درين فصل تأمّل كند، بُطلانِ آن قولِ بى‏اصل بداند، و امام آن باشد كه باشد، اگر متصرّف باشد و اگر ممنوع؛ چون شرايطِ امامت حاصل باشد در وى. و هذِهِ قصيرةٌ عنْ طَويلةٍ.

[ 55 ]

[ پاسخ به تهمت‏هاى مؤلف فضائح و نشان دادن نادانى او ]

[ سخنان ابو بكر و عمر در برترى و فضل على ]

آنگه گفته است:
مگر خواجه رافضى ۱ از باقر و صادق و زين العابدين - عليهم السلام - ۲ بهتر مى‏داند و او بديشان شايسته‏تر است كه ايشان به خود.
امّا جوابِ اين كلمات آن است كه: نه؛ ايشان عالم‏ترند، امّا اينان را طاعتِ ايشان واجب است و چنانكه اينان دعوى كنند ايشان كرده‏اند و ماننده است ۳ آنچه به الزام آورده است به أحوال [ وى ۴ كه پندارى از عهدِ خلافتِ بوبكر الى هذا اليوم، در همه اصحابِ سنّت از اين مصنّف فاضل‏تر و عالم‏تر و متعصّب‏تر و مشفق‏تر كسى نبوده است كه كتابى بسازد و آن را «بعض فضائح الرّوافض» نام نهد! پس فرا مى‏نمايد كه او عالم‏تر و فاضل‏تر از همه متقدّمان‏۵ و متأخّران است تا چندين تشنيع و دروغ و بهتان بعد از پانصد سال جمع كند و مسلمانان‏۶را ملحد خواند و تهمت نهد. و مگر خواجه از ابوبكر و عمر بهتر مى‏داند ۷و بديشان شايسته‏تر است كه ايشان به خود...!؟ كه بوبكر مى‏گويد روز بيعت: «أقيلوني فلست بخيركم»؛۸ دست از من بدارى‏۹ كه من بهتر نيستم از شما»، و خواجه مى‏گويد: او عالم‏تر است از على! تا هم ابوبكر را به دروغ‏زن داشته

1.ع - ث - ب - م: «مگر خواجه رافضى را».

2.ح - د: «از زين العابدين و باقر و صادق».

3.ح - ج - م: «اما چه ماننده است».

4.] ع - ث - ب: «به احوالى». ح - د: «در دعوى وى».

5.ع - ث: «مقدمان».

6.ع: «و مسلمان».

7.صفحه «۱۶۳» چاپ قديم‏

8.الطرائف، ابن طاووس، ص ۴۰۲؛ الفضائل، ابن شاذان، ص ۱۳۳؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ۱، ص ۱۶۹؛ نهج الحقّ و كشف الصدق، ص ۲۶۴؛ تفسير الآلوسي، ج ۲۷، ص ۱۸۰؛ بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۵۱۹، و ج‏۳۰، ص ۴۹۵، و ۵۰۴.

9.ث - م - ب - ح - د: «بداريد» و متن مطابق استعمال زمان مصنف رحمه اللَّه عليه است؛ چنانكه در تعليقه ۳۱ ياد شده است.


نقض
174

السلام -»، عجب است كه پانصد ۱ سال [ است ] كه خواجه نوسنّى دعوىِ نزول و خروجِ عيسى مى‏كند و پدرانِ پدرانِ پدران‏۲ بمردند و او نيامد و نديدند و روا مى‏دارد، و غيبت‏۳ در آن بطلانِ مذهب و قولِ سنّت نيست،۴ امّا اگر شيعت دعوىِ خروج مهدى كنند، به‏تشنيع مى‏گويد: صد هزار مدّعى بمردند و مهدى نيامد! تا اين قول را با آن قياس مى‏كند. و رواست ۵ كه خواجه عيسى را باز نمايد اگر مهدى با او نباشد آنگه غرامت بر شيعت باشد. و عجب است كه خواجه را دجّال و دابّة الارض و يأجوج و مأجوج و نزولِ عيسى - عليه السلام - ، همه ممكن و درست و صحيح آيد، امّا خروج مهدى را انكار كند، هم به عداوتِ عليّ مرتضى.
امّا آنچه گفته است كه: «باقر و صادق دانستند كه به زخرفِ رافضيان قضاىِ خدا بنگردد، و امامت از ولد العبّاس نيفتد، و دعوىِ رافضيان باطل باشد» جوابش آن باشد كه اين فصل و اين كلمات انكارِ محض است بر بعثت و دعوتِ همه رسولانِ خدا، از آدم صفى تا به محمّد مصطفى - عليهم السلام - . و انكار است بر انزالِ ۶همه كتب و آياتِ امر و نهى و وعد و وعيد؛ چون بارى تعالى عالم باشد و قضا رانده باشد و حكم كرده كه نُمرود هرگز ايمان نيارد، ابراهيم را - عليه السلام - به وى فرستادن، بى‏فايده و زخرف باشد، و چون قضاى خداى چنان باشد كه فرعون بر كفر هلاك خواهد شدن، فرستادنِ موسى با يدِ بيضا و قلبِ عصا خطا باشد، و فرستادنِ مصطفى به بوجهل و بولهب و وليد مغيره مخزومى و عاص وائل سهمى، عبث و هرزه باشد كه خلافِ قضاىِ خداى طمع داشتن زخرف و باطل باشد، تا لازم باشد كه چون قضا چنان است كه خلافتْ بنى عبّاس را باشد تا به وقتِ نزولِ عيسى، در باقر و صادق دعوى كردن

1.ث - ب: «كه به صد».

2.ب: «پدران و پدران او». م: «مادران و پدران او». ح - د: «پدر پدران او».

3.ث: «عينه». ب: «عينه» بدون نقطه يا. م - ح - د: «عيب».

4.ح «و بطلان مذهب سفيه نيست». د: «و بطلان مذهب شفه منست». م - د: «بطلان مذهب قول منت منست».

5.ع - ث - ب: «وراست».

6.صفحه «۱۶۲» چاپ قديم‏

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398925
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به