بالسّيفين باشد، طاعنٌ بالرّمحين باشد، المصلّي لقبلتين باشد، و لم يشرك باللَّه طرفة عين ۱ باشد، هرگز بت را سجده ناكرده، خمر ناخورده، ۲دروغ ناگفته، برائت به مكّه برده، سرِ سران ۳ از تنها جدا كرده، اوّلين گواهى بر صحّتِ رسالت، ولىِّ خدا و وصىِّ مصطفى۴ و آن نبود الّا علىّ مرتضى. پس دين را كمال ازو بود، و اسلام رونق ازو يافت، نه از غير او. تا اين همه جوابِ آن باشد كه خواجه نوسنّى آورده است كه على كجا بود؟! و شاعر به نظم آورده است درين قطعه اين معنى؛۵ شعر:
و من فضّل الأقوام يوماً برأيهفإنّ عليّاً فضّلته المناقب
و قول رسول اللَّه و الحقّ قولهو إن رغمت منه انوفٌ كواذب
بأنّك منّي يا عليّ معالناًكهارون من موسى أخٌ لي و صاحب
دعاه ببدرٍ فاستجاب لأمرهفما زال في ذات الإله يضارب
فما زال يعلوهم به و كأنّهشهابٌ تلقّاه القوانس ثاقب۶
و از آنچه على كرد از دهيكى بلكه از صديكى عمر كجا كرد؟ و قوّتِ آن كجا داشت؟ تا
1.اين تعبيرات مأخوذ از كلام قنبر، مولاى اميرالمؤمنين عليه السلام است. مجلسى رحمه اللَّه عليه در بحار (ج ۴۲، ص ۱۳۳، ح ۱۵) در باب احوال رشيد هجرى و ميثم تمار و قنبر گفته: «قال الكشّي رحمه اللَّه عليه فى الرجال و المفيد
فى الاختصاص: إبراهيم بن الحسين الحسني العقيقي رفعه قال: سُئلَ قنبر: مولى من أنت؟ فقال: مولاي مَن ضرب بسيفين، و طعن برمحين، و صلى القبلتين، و بايع البيعتين، و هاجر الهجرتين، و لم يكفر
باللَّه طرفة عين [ تا آخر حديث شريف كه مفصل است ]». اين حديث بسيار معروف و در غالب كتب از آن دو مأخذ معتبر نقل شده است و بالاتر از اين سند، آن است كه [ گفتار ] حضرت زين العابدين عليه السلام [ است ]
در مسجد دمشق با حضور يزيد و شاميان به اين مضامين: «أنا ابن من ضرب بين يدى رسول اللَّه بسيفين، و طعن برمحين، و هاجر الهجرتين، و بايع البيعيتن، و صلى القبلتين، و قاتل ببدر و حنين، و لم يكفر
باللَّه طرفة عين...». رجوع شود به مقتل خوارزمى، ج ۲، ص ۷۰، چاپ نجف. و ساير كتب معتبره مربوطه به اين موضوع.
2.صفحه «۱۷۳» چاپ قديم
3.«سر سران»، نظير «گردن گردنان» است كه در پيش گذشت (ص ۱۷۸) پس مراد از «سران» سروران و سرداران و صاحبان شوكت و اقتدار است، نظير عبارت «صناديد» در عربى؛ چنانكه در عرب «صناديد القوم» و «صناديد العرب» گويند، در فارسى نيز سران لشكر و سران قوم گويند و چون مقصود از سر و گردن در تعبير مصنف جنس بوده است، پس در حكم سران و گردنان مىباشد.
4.براى اطلاع بر اين مدعا و به مأخذ اين قطعه رجوع شود به تعليقه ۷۴.
5.تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۵۳۱؛ الوافي بالوفيات، ج ۱۵، ص ۲۳ در هر دو با كمى اختلاف.