187
نقض

بالسّيفين باشد، طاعنٌ بالرّمحين باشد، المصلّي لقبلتين باشد، و لم يشرك باللَّه طرفة عين ۱ باشد، هرگز بت را سجده ناكرده، خمر ناخورده، ۲دروغ ناگفته، برائت به مكّه برده، سرِ سران ۳ از تن‏ها جدا كرده، اوّلين گواهى بر صحّتِ رسالت، ولىِ‏ّ خدا و وصىِ‏ّ مصطفى‏۴ و آن نبود الّا علىّ مرتضى. پس دين را كمال ازو بود، و اسلام رونق ازو يافت، نه از غير او. تا اين همه جوابِ آن باشد كه خواجه نوسنّى آورده است كه على كجا بود؟! و شاعر به نظم آورده است درين قطعه اين معنى؛۵ شعر:

و من فضّل الأقوام يوماً برأيه‏فإنّ عليّاً فضّلته المناقب‏
و قول رسول اللَّه و الحقّ قوله‏و إن رغمت منه انوفٌ كواذب‏
بأنّك منّي يا عليّ معالناًكهارون من موسى أخٌ لي و صاحب‏
دعاه ببدرٍ فاستجاب لأمره‏فما زال في ذات الإله يضارب‏
فما زال يعلوهم به و كأنّه‏شهابٌ تلقّاه القوانس ثاقب۶
و از آنچه على كرد از ده‏يكى بلكه از صديكى عمر كجا كرد؟ و قوّتِ آن كجا داشت؟ تا

1.اين تعبيرات مأخوذ از كلام قنبر، مولاى اميرالمؤمنين عليه السلام است. مجلسى رحمه اللَّه عليه در بحار (ج ۴۲، ص ۱۳۳، ح ۱۵) در باب احوال رشيد هجرى و ميثم تمار و قنبر گفته: «قال الكشّي رحمه اللَّه عليه فى الرجال و المفيد فى الاختصاص: إبراهيم بن الحسين الحسني العقيقي رفعه قال: سُئلَ قنبر: مولى من أنت؟ فقال: مولاي مَن ضرب بسيفين، و طعن برمحين، و صلى القبلتين، و بايع البيعتين، و هاجر الهجرتين، و لم يكفر باللَّه طرفة عين [ تا آخر حديث شريف كه مفصل است ]». اين حديث بسيار معروف و در غالب كتب از آن دو مأخذ معتبر نقل شده است و بالاتر از اين سند، آن است كه [ گفتار ] حضرت زين العابدين عليه السلام [ است ] در مسجد دمشق با حضور يزيد و شاميان به اين مضامين: «أنا ابن من ضرب بين يدى رسول اللَّه بسيفين، و طعن برمحين، و هاجر الهجرتين، و بايع البيعيتن، و صلى القبلتين، و قاتل ببدر و حنين، و لم يكفر باللَّه طرفة عين...». رجوع شود به مقتل خوارزمى، ج ۲، ص ۷۰، چاپ نجف. و ساير كتب معتبره مربوطه به اين موضوع.

2.صفحه «۱۷۳» چاپ قديم‏

3.«سر سران»، نظير «گردن گردنان» است كه در پيش گذشت (ص ۱۷۸) پس مراد از «سران» سروران و سرداران و صاحبان شوكت و اقتدار است، نظير عبارت «صناديد» در عربى؛ چنانكه در عرب «صناديد القوم» و «صناديد العرب» گويند، در فارسى نيز سران لشكر و سران قوم گويند و چون مقصود از سر و گردن در تعبير مصنف جنس بوده است، پس در حكم سران و گردنان مى‏باشد.

4.براى اطلاع بر اين مدعا و به مأخذ اين قطعه رجوع شود به تعليقه ۷۴.

5.تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۵۳۱؛ الوافي بالوفيات، ج ۱۵، ص ۲۳ در هر دو با كمى اختلاف.


نقض
186

روز غدير نمى‏دانم كه، كه را بود؟! ايمانِ بى‏كفر و طاعتِ بى‏معصيت از همه صحابه بنگر ۱تا كه را بود؟! خبرِ منزلتِ تبوك‏۲ و تقريرِ اخوّت‏۳ نظر بايد كردن تا در حقِ‏ّ كه بود؟! مطعمِ طعام و سابقِ اسلام انديشه بايد كردن تا كدام شخص است؟! اين و صد چندين كه به شرحِ همه كتاب مطوّل شود، با انصاف ببايد ديدن تا اگر دگر كس كرد امير المؤمنينِ مطلق آن كس باشد نه على، و اين فضايل كه بيان كرده شد، همه فرع است بر عصمت‏۴ و نصّيّت به حجّتِ عقل و آياتِ قرآن و اخبار رسول.
و آن‏كه او عالم است به احكام توراة و انجيل و زبور و همه كتبِ انبيا و به قرآن، به تنزيل و تأويل و ناسخ و منسوخ كه بوبكر و عمر و همه صحابه و أهل البيت را بعد از رسول رجوع با وى بوده است و همه عيال و سائل او بوده‏اند تا مى‏گفت: «و اللَّه لوثنيت لي الوسادة لحكمت بين أهل التّوراة بتوراتهم، و بين أهل الإنجيل بإنجيلهم، و بين أهل الزّبور بزبورهم، و بين أهل القرآن بقرآنهم»۵ تا آخر خبر، كه كس را از امّت زهره چنين دعوى نباشد. پس امير المؤمنين مطلق و امام موفّق شخصى باشد كه ضاربٌ

1.صفحه «۱۷۲» چاپ قديم‏

2.اشاره به «حديث منزلت است» كه: «أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّه لا نبيّ بعدي» است كه متواتر در ميان فريقين و مستغنى از شرح و بيان است. طالب تفصيل به مجلد حديث منزلت عبقات الأنوار رجوع كند. و همچنين مراجعه شود به الكافي، ج ۸، ص ۱۰۷، ح ۸۰؛ الإرشاد، ج ۱، ص ۸؛ الخصال، ص ۲۱۱، ح ۳۴؛ معاني الأخبار، ص ۷۴؛ الأمالي، شيخ طوسى، ص ۲۲۷، ح ۳۹۹؛ صحيح مسلم، ج ۷، ص ۱۲۰؛ سنن الترمذي، ج ۵، ص ۳۰۴، ح ۳۸۱۳ و ۳۸۱۴؛ سنن ابن ماجة، ج ۱، ص ۴۵، ح ۱۲۱؛ مسند ابن حنبل، ج ۱، ص ۱۷۹، و ج ۳، ص ۳۲، و ج ۶، ص ۳۶۹.

3.اشاره به حديث اخوّت است كه: «أنت أخي» و آن هم متواتر و مذكور در كتب فريقين است و در كشف الكربه نيز از اينها به قدر كفايت بحث شده است. الكافي، ج ۳، ص ۱۳۲، ح ۴؛ الخصال، ص ۴۲۹، ح ۶ و ۷؛ الأمالي، شيخ مفيد، ص ۱۷۴، ح ۴؛ الأمالي، شيخ طوسي، ص ۱۹۴، ح ۳۲۹؛ سنن الترمذي، ج ۵ ص ۳۰۰، ح ۳۸۰۴؛ مسند ابن حنبل، ج ۱، ص ۲۳۰؛ المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۴؛ السنن الكبرى، نسائي، ج ۵، ص ۱۲۶، ح ۸۴۵۱ .

4.ع - ث: «و عصمت»، ب - م: «فرع عصمت است».

5.براى تحقيق در اين حديث و حديث منزلت و اخوت رجوع شود به تعليقه ۷۳. و همچنين مراجعه شود به: فصول المختارة، ص ۷۷؛ تفسير العياشي، ج ۱، ص ۱۵، ح ۳؛ كشف المحجّة، ص ۵۸؛ الطرائف، ابن طاووس، ص ۱۳۶، بصائر الدرجات، ص ۱۵۴، ح ۶؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۳۱۷؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ۶، ص ۱۳۶، و ج ۱۲، ص ۱۹۷.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430034
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به