189
نقض

مى‏بايد كردن، يا دست از مذهب بَدِ نو بداشتن و با سرِ مذهب كُهن شدن كه لكلّ قديم حرمةٌ، واگرنه اين الزام‏ها و حجَّت‏ها قبول كردن. و السّلامُ على‏ مَنِ اتّبعَ الهُدى‏.
امّا آنچه گفته است: «تا على به چندين قتال و قتلِ اهلِ قبله مبتلا شد» اين دعوىِ ضلالت است كه در آن معصوم كرده است كه چون اهلِ قبله به اظهار شهادتين خون و مال حمايت كرده‏اند و به قولِ مصطفى - صلّى اللَّه عليه و آله - ، و امامت بر اصلِ ۱خواجه از اصول دين نيست، پس على به هرزه مسلمانان را كشته باشد، ضالّ و گمراه و مبطل باشد! حاشا عنهُ مَعَ وفُورِ عصمتِهِ و ظهورِ فضْلِهِ. و خواجه را خود غرض از جمعِ اين كتاب بطلانِ فعلِ على و اظهارِ ضلالتِ او بوده است و بدين موضعْ مصرّح بگفت و خارجى‏اى آشكارا بكرد. مباركش باد! و امّا به مذهبِ مسلمانان، حرب با على حرب است با مصطفى، و صلح با على صلح است با مصطفى؛ بدين اشارت كه فرموده است كه «يا عليّ حَرْبُكَ حَرْبي وَ سِلْمُك سِلْمي».۲ و ايشان كه با على اختيار حرب كردند، جاحد و طاغى و باغى بودند و على به حقّ‏۳ و عالم و معصوم و امام مفترض الطّاعة، و اگر اين، ابتلا مى‏داند كه او را افتاد در حرب جمل و صفّين و نهروان، اين ابتلا اوّل بوبكر را افتاد كه اهلِ ردّه مسلمان و اهلِ شهادتين بودند، و در زكوة تنها خلاف كردند كه ركنى است از اركانِ شريعت. پس اوّل بوبكر كرد آنگه على؛ با يكديگر قياس كند و زبان از سفاهت و بى‏ادبى در حقِ‏ّ أئمّه و معصومان نگاه مى‏دارد تا به دنيا در نكال نيفتد و به آخرت در وبال.
و آنچه گفته است بر سبيل حكايت، امّا از فرطِ خُبثِ عقيده كه «از آن لشكر بانگ مى‏آمد: ألا إنّ أبا الحسن قد أشرك؛ على كافر شد»! رحمت بر مسلمانى و مفتى‏اى و صاحب حكمى باد كه جوابِ اين كلمه فهم كند. اوّلاً دانيم كه اين كلمه روزِ حربِ جمل گفته باشند يا در حرب صفّين، و اجماع است از قول رسول - عليه السلام - كه هر

1.صفحه «۱۷۵» چاپ قديم‏

2.الأمالي، شيخ طوسي، ص ۳۶۴ ح ۷۶۳، الأمالي، شيخ صدوق، ص ۱۵۶، ح ۱۵۰؛ الغارات، ج ۱، ص ۶۲؛ المسترشد، ص ۶۳۴، ح ۲۹۸؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ۲، ص ۲۹۷، و ج ۱۸، ص ۲۴، و ج ۲۰، ص ۲۲۱؛ تفسير الآلوسي، ج ۲۶، ص ۱۵۱.

3.ح - د: «محقّ».


نقض
188

اين فصل با آن قياس مى‏كند و جوابْ جنگ نباشد. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.
و امّا آنچه گفته است كه «عَقيل فرمانِ على نمى‏برد» مگر خبر نمى‏دارد كه محمّدِ بوبكر فرمانِ پدر نمى‏برد تا او را به دوستىِ على عاقّ خواندند؟ و عمر را بسى پسرعمان بودند كه فرمانِ او نمى‏بردند. و نه مذهب سنّيان است كه عمر پسر را بكشت كه فرمانش نمى‏برد؟ و خود بولهب فرمانِ مصطفى نمى‏برد؟ تا اين ۱فصل را با آن قياس مى‏كند. بلكه عَقيل فرمانِ على بُرد و به معاويه كه رفتى از براىِ ابلاغِ حجّت رفتى تا فضايل و مناقبِ مرتضى در شام منتشر مى‏گرداند، و اگر به ذكر ماجراىِ عَقيل و معاويه ۲ مشغول شويم كتاب دراز گردد.
امّا آنچه گفته است كه «امّت چهاردانگ خلافِ على كردند، و بزرگانِ قريش همه مخالفِ او شدند»، جواب آن است كه مخالفتِ على يا كفر و معصيت است، يا ايمان و طاعت است. ۳ اگر مخالفت با على كفر است و معصيت، و چهاردانگ از امّت و بزرگانِ قريش [ كه ] خواجه انتقالى گواهى به كفرِ [ ايشان ]مى‏دهد، ايشان آن گروه‏اند كه نصرتِ رسول كرده‏اند. و اگر مخالفتِ على در امامت ايمان است، رافضيان را به مخالفتِ امامتِ بوبكر و عمر كافر نشايد خواندن كه على امام است به اجماع امّت بعد از عثمان؛ بارى چنانكه بوبكر امام است به اجماعِ امّت بعد از رسول - عليه السلام - و مخالفتِ هر دو بر يك حدّ است و موافقتِ هر دو بر يك حدّ.
و اگر گويد: امامت از اصول دين نيست، هر دو يكى حكم دارد. و اگر گويد: مخالفتِ على معصيت است نه كفر هم‏چنين باشد مخالفتِ امامتِ بوبكر و اجماع امّت معصيت باشد دون كفر. و اگر گويد: ايشان توبه كردند، چرا در اوّلِ كتاب بيان كرده است كه توبه رافضى روا نباشد؟ و اگر گويد: على بر ايشان دل خوش كرد، روا بايد داشتن كه بوبكر و عمر بر اينان دل خوش كنند. هر كلمتى را با اين ديگر قياس

1.صفحه «۱۷۴» چاپ قديم‏

2.ح: «على و عقيل». د: «على و عقيل و معاويه».

3.خواجه طوسى رحمه اللَّه عليه در تجريد گفته: «مخالفو عليّ فسقة، و محاربوه كفرة». و براى تحقيق در اين موضوع رجوع شود به تعليقه ۷۵.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 432838
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به