مىبايد كردن، يا دست از مذهب بَدِ نو بداشتن و با سرِ مذهب كُهن شدن كه لكلّ قديم حرمةٌ، واگرنه اين الزامها و حجَّتها قبول كردن. و السّلامُ على مَنِ اتّبعَ الهُدى.
امّا آنچه گفته است: «تا على به چندين قتال و قتلِ اهلِ قبله مبتلا شد» اين دعوىِ ضلالت است كه در آن معصوم كرده است كه چون اهلِ قبله به اظهار شهادتين خون و مال حمايت كردهاند و به قولِ مصطفى - صلّى اللَّه عليه و آله - ، و امامت بر اصلِ ۱خواجه از اصول دين نيست، پس على به هرزه مسلمانان را كشته باشد، ضالّ و گمراه و مبطل باشد! حاشا عنهُ مَعَ وفُورِ عصمتِهِ و ظهورِ فضْلِهِ. و خواجه را خود غرض از جمعِ اين كتاب بطلانِ فعلِ على و اظهارِ ضلالتِ او بوده است و بدين موضعْ مصرّح بگفت و خارجىاى آشكارا بكرد. مباركش باد! و امّا به مذهبِ مسلمانان، حرب با على حرب است با مصطفى، و صلح با على صلح است با مصطفى؛ بدين اشارت كه فرموده است كه «يا عليّ حَرْبُكَ حَرْبي وَ سِلْمُك سِلْمي».۲ و ايشان كه با على اختيار حرب كردند، جاحد و طاغى و باغى بودند و على به حقّ۳ و عالم و معصوم و امام مفترض الطّاعة، و اگر اين، ابتلا مىداند كه او را افتاد در حرب جمل و صفّين و نهروان، اين ابتلا اوّل بوبكر را افتاد كه اهلِ ردّه مسلمان و اهلِ شهادتين بودند، و در زكوة تنها خلاف كردند كه ركنى است از اركانِ شريعت. پس اوّل بوبكر كرد آنگه على؛ با يكديگر قياس كند و زبان از سفاهت و بىادبى در حقِّ أئمّه و معصومان نگاه مىدارد تا به دنيا در نكال نيفتد و به آخرت در وبال.
و آنچه گفته است بر سبيل حكايت، امّا از فرطِ خُبثِ عقيده كه «از آن لشكر بانگ مىآمد: ألا إنّ أبا الحسن قد أشرك؛ على كافر شد»! رحمت بر مسلمانى و مفتىاى و صاحب حكمى باد كه جوابِ اين كلمه فهم كند. اوّلاً دانيم كه اين كلمه روزِ حربِ جمل گفته باشند يا در حرب صفّين، و اجماع است از قول رسول - عليه السلام - كه هر