19
نقض

مشاركت دارد. و اگر قسمت دوم است محتشم شخصى است كه درجه او عنداللَّه ۱رفيع‏ترست از درجه سيّد همه انبيا، محمّد مصطفى - عليه السلام - كه آنجا هدايت مشروط و مقرون است به قطيعت ۲ و اينجا هدايت است بى‏قطيعت.۳ تا هر كس كه به انصاف تأمّل كند سِرّ اين مذهبِ بد بداند كه بر چه وجه است...!
و امّا جوابِ اين لاف كه زده است از طريقِ حق و متابعتِ سنّت كه بعد از بيست و پنج سال از رفض سلامت يافته است، چون بارى تعالى او را هدايت كرامت كرد و بدان هدايت انتقالى شد، و ديگر رافضيان را آن هدايت كرامت نكرد، ۴ اين تشنيعْ بايستى كه بر خداى زدى و اين حوالت به رافضيان نكردى كه ايشان منزّه و مبرّايند.
و آنچه گفته است كه «از حالِ طفوليّت تا بيست و پنج سالگى بر مذهبِ رفض بوديم»، عجب باشد از عاقلى كه حدّ تكليف نداند و وقت بلوغ نشناسد كه مانندِ اين طفل را مذهبى و اعتقادى نباشد.
و آنچه گفته است: «چون از خبثِ عقيدتِ ايشان آگاه شديم»، درين كلمه دعوىِ خدايى كرده است و با فرعون و نمرود شريك شده است؛ كه بر اسرار و عقايد به اتّفاقِ همه مسلمانان، الّا بارى تعالى مطّلع نباشد. و على‏ زعمِهِ روا باشد كه اين احوال و اقوال كه از رافضيان واقع مى‏آيد، همه حق و طاعت ۵ باشد، و بارى تعالى به حكم مصلحت به صورتِ باطل و معصيت بدو نموده باشد و اين مذهبِ نوِ خواجه باطل است و خداى تعالى به صورتِ حق بدو نموده است كه مشعر أشعر۶ چنان است كه تلبيس ادلّه مجوّز است.

1.صفحه «۱۵» چاپ قديم‏

2.ح (در هر دو مورد): «قطعيت» (به تقديم عين بر ياء). و «قطيعت» چنانكه از ملاحظه كتب لغت بر مى‏آيد، مصدر «قطع رحمه قطعاً و قطيعةً، أي هجرها و عقّها» است، و در اينجا به معنى مطلق شق و بريدن به كار رفته است. پس مجازاً به كار رفته خواهد بود و گويا اين تعبير از تعبيرات كلامى مصطلح در آن زمان‏ها بوده است. هر كه بخواهد خودش مراجعه كند.

3.همان.

4.ع: «آن نكرد كرامت».

5.ث - ب - م: «به طاعت».

6.يعنى مذاق و مشرب و مسلك و مذهب ابوالحسن اشعرى واضع طريقه اشعريان.


نقض
18

در همين اوقات شنيدم كه نسخه‏اى از كتاب نقض در دسترس آن مرحوم است و ايشان در مقام تصحيح و طبع و نشر آن هستند. روزى در محضر ادب‏پرور آن مرحوم بودم. حكايتِ آرزومندى خود را به ديدنِ آن كتاب بازگفتم و قصّه شوق و علاقه خويش را كه سال‏ها حسرت ديدن و خواندنِ آن را در سر داشتم، شرح دادم. آن مرحوم پس از آنكه با حوصله تمام سخنان مرا گوش مى‏داد و با خوشرويى و خوشحالى، ادامه داستان را تا پايان تأييد مى‏فرمود، گفت: كتابى كه مطمح نظر شماست، در تملّكِ ميرزا على‏اصغرخان حكمت است و در نزدِ خودِ اوست، و چون قرار بود كه اين كتاب را من با يارى و همكارى آقاى ميرزا عبّاس‏خان اقبال تصحيح نموده، به چاپ برسانم، نسخه‏اى از آن با اجازه مالك مذكور براى مقابله رونويس شده است كه آن هم در نزد آقاى اقبال است؛ ليكن اين امر بنا به پاره‏اى پيش‏آمدها و عوايق غير مترقّبه به نتيجه نرسيده و كار تصحيح همچنان معوّق و معلّق مانده است. اكنون كه شما به اين كتاب اين همه دلبستگى داريد، خوب است كه اين امر تا آنجا كه كتاب در معرض استفاده اشخاص قرار يابد، به عهده خود شما موكول گردد. بعد به وسيله تلفن با مرحوم اقبال به‏گفتگو پرداخته، از وى خواستند تا رونويسِ كتاب را در اختيارِ من قرار بدهد. فرداى همان روز، مرحوم اقبال، رونويسِ نسخه را با مقدارى يادداشت كه براىِ تصحيح اين كتاب تهيه و آماده فرموده بود، به نزد نگارنده آورد و فرمود كه من نيز در كشفِ مبهمات و رفع مشكلات كتاب يار و مددكار شما هستم و با اين كلام، مرا با عنايت و مساعدت بى‏دريغ خود مستظهر داشت. من نيز بى‏درنگ شروع به‏كار نموده، سرگرم مقابله و تصحيح كتاب شدم. در اثناىِ اين كار، مرحوم جواد كماليان به اتّفاق مسيو هانرى كربن فرانسوى، رئيس انستيتوى ايران و فرانسه در طهران، كه از موضوع با خبر شده بودند، نزد من آمدند و در ضمن مصاحبه پيشنهاد كردند كه اگر موافقت شود، اين كتاب در جزء انتشارات انستيتوى ايران و فرانسه به خرج دولت فرانسه در پاريس چاپ شود، و اضافه كردند كه براى احتراز از وقوع اغلاط چاپى در قراردادى كه منعقد خواهد شد، متعهّد خواهم شد كه نمونه اوراق

[ 4 ]

[ اعتقاد نخستين مؤلف فضائح به مذهب شيعه ]

[ مؤلف فضائح مدعى علم به بواطن افراد ]

[ تهمت نسبت سب و شتم صحابه به شيعه ]

آنگه گفته است:
سپاس آن خداى را كه دل و سينه ما را روشن گردانيد به نورِ معرفت، و از ما بزدود زنگ ۱ بدعت به جلاىِ هدى، تا دور باشيم از ضلالت، و متابع باشيم طريقِ حقّ را و آن مذهبِ سنّت و جماعت است. چه، ما از گاهِ طفوليّت تا بيست و پنج سالگى بر مذهبِ رفض بوديم، و نشوء۲ و تربيت ما با ايشان بود. چون از خبثِ عقيدتِ ايشان آگاه شديم و آن منكرها و بدعت‏ها كه ايشان كنند و گويند چون شتمِ اجلّاء صحابه، و ترحّمِ بولؤلؤ ترسا، كشنده عمر، و امامانِ دين را و بزرگانِ سلف را بد گفتن، و وقيعتِ زنانِ رسولِ خداى - صلى اللَّه عليه و آله - ، و در نمازها منكرها كردن، چنانكه شرحِ هر يك به جاى خود داده شود؛ إن شاء اللَّه تعالى.
امّا جواب آنچه گفته است كه: «سپاس باد آن خداى را كه دلِ ما روشن گردانيد به نورِ معرفت، و از ما بزدود زنگ زنگارِ بدعت» شرحى بنداده است كه خارج نيست از دو قسمت: يا دلش بگرفتند و از كفر و ضلالت بشستند، يا بى‏قطيعت به نورِ توفيق و لطف و هدايت روشن گردانيدند.
اگر قسمت اوّل است، بزرگا مرد است ۳ كه با سيّدِ اوّلين و آخرين در هدايت

1.ح: «زنگ زنگار بدعت» و به قرينه جواب مصنف رحمه اللَّه عليه گويا در اينجا نيز در متن بايد «زنگار» هم باشد.

2.م - ب - س: «نشو و نما».

3.ح - م - س: «بزرگ‏مردى است».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430984
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به