معاويه، و دو امام در يك وقت روا نباشد و چون على مُحِقّ باشد - چنان كه گفته است - معاويه مُبْطِلْ باشد و مُبْطِلْ هالك. و اگر بگويد كه: با انكارِ امامت و اظهارِ خصومت على، اهلِ صفّين مسلمان باشند،۱ رافضيان را بر آن قياس بايد كرد على زعمِهِ و كافر و مبطل ندانستن ۲كه پِست خوردن و ناى زدن به هم راست نيايد.۳ و درين فصل چون انديشه به انصاف رود فايدت به حاصل آيد از وجوه. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.
[ 65 ]
[ تهمت زندقه به نخستين مؤلفان و عالمان شيعه ]
[ پاسخ به تهمت زندقه و فلسفهورزى شيعه ]
[ معضل كلامى اهل سنت درباره سعادت و شقاوت و مبناى اختيار ايمان ]
[ ابو سهل نوبختى از معتقدان و معتمدان شيعه ]
[ خارج شوندگان از شيعه و عدم نقصان و خلل در مذهب ]
[ اعتقاد شافعى به مذهب شيعى و رافضى ]
[ سلف صالح و تابعان قائل به مذهب شيعه ]
[ ابو العلاء معرّى و جبرگرايى ]
[ ابو الحسن اشعرى واضع جبرگرايى ]
[ جبرگرايان نخستين از اهل سنت ]
[ جبرگرايان انجام دهنده منكرات و مفاسد ]
[ مخالفت شيعه با اهل فلسفه و زندقه ]
[ دفاع از متكلمان شيعى، پاسداران مرزهاى عقيدتى تشيع ]
[ قصيده ابوالعلاء در مدح خاندان شريف رضى ]
آنگه گفته است:
فصل آخر. بدان اى برادر كه در همه روىِ زمين از اهلِ اسلام از ائمّه سلف و قضاة و مُقْرِيان و مفسّران و همه انواع علما و هر كس كه در علم دينى ۴دستى داشتهاند و يا۵ در زهد قدمى زدهاند، اختيارِ مذهبِ رفض نكردهاند؛۶مگر شِرْذِمه مجهول كه به زندقه و خُبثِ مذهب و حبِّ رياست و پيروىِ شهوت و فسق و فجور معروف بودندى، چون بوسهل نوبختى و ابراهيم نوبختىّ الزّنديق و هشام بن الحكم۷ الاماميّ المشبّهى و شيطان الطّاق و محمّد بن محمّد بن نُعمان۸ الحارثىّ و أبوجعفر طوسى و هِشام جَواليقي و بوجعفر بابويه و بوطالب بابويه كه ميلشان هنوز به گبر كى بود، و ابوالخطّاب محمّد بن زينب كه جعفر صادق - عليه السلام - او را لعنت مىكرد و مىراند، و مُغيرة بن سعيد و بيان بن سمعان كه هر دو را خالد بن عبداللَّه بياويخت، و جماعتى از دبيرانِ ملعون در آن اعتقاد۹ و جماعتى از اهل لغت و شعر كه به زندقه و فسق
1.ع: «مسلماً [ بدون تتمهاى ]باشند». ث: «مسلمان باشد». ح: «مسلمانانند».
2.صفحه «۱۸۴» چاپ قديم
3.مثلى معروف است كه در آن زمان بسيار به آن تمثل مىشده است. براى تحقيق آن رجوع شود به تعليقه ۷۹ و در ديوان قوامى (۱۸۵-۱۸۶) نيز به تحقيق آن پرداختهايم. فراجِعْ إن شِئْتَ.
4.م - ح: «در علم دين».
5.ع: «و اما». و اين تعبير در عربى معنىً همان «يا» است كه در متن ياد شده است.
6.ع: «نكرده». م: «ننمودهاند».
7.ع: «و هشام الحكم».
8.م: «النعمان».
9.ح: «مطعون بد اعتقاد». ب: «ملعون در اعتقاد». م: «ملعون بد اعتقاد».