201
نقض

بديشان تعلّقى نباشد و به اختيارِ ايشان نباشد. پس به‏ضرورت يا دست ازين مذهبِ نگون‏سار بى‏حاصل ببايد داشتن و حوالتِ اختيار مذاهب به مكلّفان كردن، واگرنه خطا ناگفتن و نانوشتن كه: «هرگز هيچ عالم و زاهد اختيارِ مذهب رفض نكرده است» كه بنده مخيّر و فاعل نيست؛ على زَعْمِهِ.
امّا بوسهل نوبختى و ابراهيم نوبختى، شيعيانِ معتقدِ معتمد بوده‏اند و در ايمانِ ايشان خلافى نيست و نكرده‏اند اصحابِ تواريخ. و بوالخطّاب و مغيره و بيانِ ۱سمعان، اوّل به شيعيى گفتند، ۲پس به آخر غالى و ملحد شدند. و مطيعِ اِياس و حمّاد راويه هم چنين بودند. امّا صالح و بشّارِ بُرد و ابوهاشم و عبدالصّمد بن عبدالأعلى اوّل مجبّر و قدرى و مشبّهى بودند و به آخر هم از ملحدان شدند.
و سيّد مرتضى رضى اللَّه عنه أسامىِ بهرى در غرر آورده است و ما را اين قدر كفايت است كه ملحد ملحد باشد از هر مذهب كه انتقال كند و أهلِ آن ۳ مذهب را خللى نباشد كه پسرِ نوح و زنِ لوطِ مرسل، كافر بودند و نبوّتِ ايشان را بحمد اللَّه خللى نيست. والحمدُ للَّه ربّ العالمين.
آمديم با آن كه نمى‏دانم كه ۴ اين مجبّر از اين رفض چه مى‏خواهد. اگر مُثبتانِ عدلِ خدا و مُقرّان به توحيد را كه بارى تعالى را منزّه و مبرّا گويند از أفعالِ قبايح و اختيارِ كفر و مانندِ اين، و همه أنبيا را معصوم و صادق دانند و خوانند۵ و شريك و صاحبه‏۶ و ولد نفى كنند از ذاتِ مقدّس بارى تعالى،۷ و أئمّه را معصوم و نصّ گويند، و به شرايع و

1.صفحه «۱۸۷» چاپ قديم‏

2.ع - ب - ث: «شيعى گفتند». م: «شيعى بودند». ح: «شاعى بودند». و ياى «شيعى‏اى» در آخر، ياى مصدريت است و تعبير متن مأخوذ از لغت عرب است كه گويند: «قال به اى اعتقده و اتخذه له مذهباً و تدين به و منه قولهم: فلان يقول بالمبدء و فلان لا يقول بالمعاد».

3.ع: «اين». ث - ب: «سنى».

4.ب - م: «آمديم به اين كه نمى‏دانيم». ح: «آمديم به آن كه نمى‏دانيم».

5.ع - ث - ب - م: + : «و چنين دانند».

6.ب - م - ح - د: «صاحب».

7.تعبير متن مأخوذ از عبارت قرآن و حديث است. اما قرآن مجيد در سوره مباركه جن، آيه ۳ فرموده: «وَ أنَّهُ تَعالى‏ جَدُّ رَبِّنا ما اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَدًا» . و در سوره انعام آيه ۱۰۰-۱۰۱ فرموده: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمّا يَصِفُونَ * بَديعُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أنّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ» . و اما روايات، در ادعيه و موارد، اقرار به وحدانيت بارى تعالى و نفى شريك و زن و فرزند از او كه از آن جمله بعضى از روايات نماز ميت است كلمه شهادت به اين عبارت ذكر شده است: «أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحدَه لا شريك له، إلهاً واحداً أحداً صمداً فرداً حيّاً قيّوماً دائماً أبداً، لم يتّخذْ صاحبةً و لا ولداً» و در دعاى معروف به «افتتاح» مذكور است: «الحمد للَّه الذي لم يتّخذْ صاحبةً و لا ولداً، و لم يكن له شريك في الملك، و لم يكن له وليٌّ من الذلّ و كبّره تكبيراً» إلى غير ذلك من الموارد الكثيرة. پس از ملاحظه اين قبيل موارد برمى‏آيد كه علما - رضوان اللَّه عليهم - تا چه حدّى مقيّد به تأسّى به تعبيرات قرآن و حديث در كلام خود بوده‏اند. هنيئاً لأرباب النعيم نعيمهم.


نقض
200

و فجور و لواطه و ابنه معروف بودندى، چون مطيع بن اياس و حمّاد الرّاوية و سيّد حِمْيَرى كه چند بار سر و رويش‏۱ سياه بكردند، و صالح بن عبدالقدّوس الزّنديق و بشّار بن بُرد الزّنديق و ابراهيم بن يحيى الزّهُرْيّ و عبدالصّمد بن عبدالأعلى نديم وليد بن يزيد الماجن. اينها همه آنها بودند كه هر يك را اندبار حدِّ قذف زده بودند و سر و روى سياه بكرده كه پيشِ قُضاةِ اسلام درست شده بود در عهدِ خلفا كه در ميانِ خمر و زمر و فسق و فجور بوده و خود صحابه‏۲ پاك را و زنانِ ۳رسول را بد گفته بودند.
امّا جواب آن است كه: بدان اى برادر كه در اين فصل كه ايراد كرده است برين وجه كه نوشته آمد، طبع را ملالتى پديد آمد، و جان را از آن ثقلى ظاهر شد از كثرتِ دروغ و بهتان. و اسامىِ جماعتى معتقدان و معتمدان با گروهى كه به فلسفه و زندقه منسوب بوده‏اند، برابر كرده و در يك سلك كشيده، و به يك‏بارگى از كسوتِ مسلمانى برهنه شده، و دست به روىِ حق باز نهاده، انكارِ صرف و جحودِ محض كرده، از غايتِ بى‏امانتى و كم‏ديانتى و مُجْبرى. ۴ و از معنىِ اين آيت دور افتاده كه بارى تعالى در مصحفِ مجيد خود بيان كرده است و گفته: «وَ قِفُوهُمْ إنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ».۵ و به‏حقيقت هر كس كه به قيامت و حساب ايمان دارد، چندين بهتان بر مسلمانان ننهد. و يكى ازين‏۶ جمله، آن است كه سيّد حِمْيَرى را - رضي اللَّه عنه - در جمعِ گروهى متّهمان آورده است كه اشعار و قصايدِ او همه دلالت است بر ايمان و اعتقادِ او، و آن را نهايتى نيست؛ امّا روايت كرده‏اند كه همان شب كه قالب خالى كرده بود، به خوابش ديدند كه در قصور و درجاتِ جنّات طواف مى‏كرد و اين بيت‏ها مى‏خواند: شعر:۷زعم الزّاعمون أنّ عليّاًلا يُنجّي وليَّه من هَنات‏
كذبوا و الّذي تساق إليه‏البدن من ردّ راكباً عرفات۸
۹
قد و ربّي اسكنت۱۰جنّة عدنٍ‏و عفا ذوالجلال عن سيّئاتي‏
أبشروا أولياء آلِ عليٍ‏و توالوا عليّ حتّى الممات۱۱
و عاقل داند كه قائلِ اين سخن متّهم نباشد، والّا مؤمن و معتقد و مستبصر نباشد. و اشعارِ او كه دلالت است بر نجاتِ او، بى‏نهايت است، و ما را اين قدر براىِ دفعِ اين شبهت كفايت است. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.
امّا آنچه گفته است كه «هيچ مفسّر و مُقرى و زاهد و عالم، اختيارِ مذهبِ رفض نكرده‏اند». و از مذهبِ بدِ خود فراموش كرده است كه آدمى قادر نباشد كه اختيارِ مذهب كند و اختيارِ مذهبِ هر ۱۲ طايفه خدا كند، و اعتقادهاىِ صحيح و سقيم خداى آفريند در دل‏ها، كه مالك الملك است. ايمانِ آدم فعل خداى باشد، و كفرِ ابليس فعلِ خداى باشد، و سعادتِ موسى و شقاوتِ فرعون را حوالت به خداى باشد، و در ذرّه اوّليّه‏۱۳ نمرود كافر بوده باشد ۱۴ و ابراهيم مؤمن، و كفرِ بوجهل و ايمانِ مصطفى را

1.ع - ث: «سر و ريشش». ح: «سر و روى».

2.ب - م: «بودند و صحابه». ح: «فسق و فجور صحابه».

3.صفحه «۱۸۵» چاپ قديم‏

4.ع: «مجبرى» به ضبط كلمه به ميم مضمومه و جيم ساكنه و باى مكسوره و راى مهمله و ياء در آخر.

5.آيه ۲۴ سوره مباركه صافات.

6.م - ح - د: «از آن».

7.اين اشعار و اين قصه در امالى ابن الشيخ (ص ۲۴۰، جزء دوم، چاپ نجف) و كشف الغمه (ص ۱۲۴، چاپ اول) و بحار (ج ۶، ص ۱۹۳؛ و ج ۴۷، ص ۳۱۳؛ و ج ۱۰۸، ص ۸۶) و مجالس المؤمنين، مجلس يازدهم، در ترجمه سيد حميرى و أعيان الشيعة (ج ۱۲، ص ۲۰۶) و الغدير (ج ۲، ص ۲۷۴) و ديوان سيد حميرى (ص ۱۴۰-۱۴۱) و در غير اين كتب نيز كه ذكر آنها به طول مى‏انجامد، مذكور است و طالب تفصيل خودش به موارد آن رجوع كند و اختلاف نسخ را در الفاظ اشعار در كتب مذكوره نقل نكرديم، بلكه به نسخ همين كتاب اكتفا كرديم.

8.كذا در همه نسخ اين كتاب، و چون در ساير كتب نيز اين بيت نيست، همان طور كه بود ياد كرديم و تصحيح آن ميسر نگرديد.

9.صفحه «۱۸۶» چاپ قديم‏

10.در ساير كتب: «دخلت» و آن بهتر است.

11.در أعيان الشيعة به جاى «على»، «الوصى» ذكر كرده و شايد آن أقرب به صواب باشد؛ زيرا بنابر ساير نسخ كه مانند متن است، بايد گفت كه منصرف شده است؛ واگرچه آن در شعر جايز است، چنانكه ابن مالك گفته: و لاضطرارٍ او تناسبٍ صُرِف‏ذوالمنع و المصروف قد لاينصرف‏

12.ث - م - ب: «و اختيار مذهب اين».

13.ب - م: «در روز اوّل». ح - د: «و در ازل». و مراد از همه اين تعبيرات عالم ذرّ است كه ظاهر آيه مباركه «أ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» (از آيه ۱۷۲ سوره مباركه أعراف) و اخبار بسيار بر آن دلالت مى‏كند.

14.ب - م: «كافر بوده». ح - د: «كافر باشد».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430088
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به