التفات كردن كه سيّدِ اجلّ مرتضى، در كتاب غرر ۱ نام هر يك برده است و شرح داده به فلسفه و زندقه، و علماء اصحاب ما آن كتاب را از امام سعيد عماد الدّين حسن استرابادى ۲ - نوّر اللَّه قبره - سماع كردهاند كه او را از پسر قدامه۳ سماع بود و پسر قدامه را از سيّدِ علم الهدى. چون آن كتاب مطالعه كنند، اسامى آن متّهمان۴ بدانند كه شاعى۵ و امامى و اصولى بحمد اللَّه نبودهاند كه شرح آن درين۶ كتاب احتمال نكند.
امّا هشام بن الحكم، شاعى و امامى ۷ بوده است و او را مشبّهى خواندن غايت جهالت و محضِ بهتان باشد. و مؤمنِ طاق را مخالفانِ عهد او از حسدْ شيطان الطّاق خواندند، شيعى و معتقد بوده است. و مفيد، محمّد نعمانِ حارثى مقدّمى ۸است درين طايفه؛ و معاصرِ بوبكرِ باقلانى بوده است. و بوجعفرِ طوسى، معروف و مشهور است، صاحبِ تصانيف و مجاورِ مشهدِ مقدّسِ امير المؤمنين، و بزرگقدر و رفيعجاه، و بر قول و فتواىِ او اعتمادِ تمام. و بوجعفر بابويه، شخصى بزرگوار و استادِ همه اصحاب، و علم الهدى را خود فضلِ او، مزكّىِ او كفايت باشد، تا بوبكر قُهستانى سنّى كه وزيرِ پادشاه بود، در مرثيه سيّد گويد:۹ شعر:
أتى ما أتى لا حينَ لِلصَّبْر يا فَتىمَضى سَيّدُ السّاداتِ منْ أهل هَلْ أتى
مَضَى الْمُرتَضى بْن المُصْطَفى عَلَمُ الهُدىعَليُّ العُلى۱۰وا حَسْرَتا وا مُصيبَتا
و أبوالعلاء با بزرگىِ فضل و شهرت او، مرثيه شريف طاهر، پدر او مىگويد و مدحِ او و برادرش در قصيدهاى كه معروف است در ديوانِ او. ۱۱ شعر:
۱۲
أودى فليت الحادثات كفافِمال المسيف و عنبر المستاف
الطّاهر الآباء و الأبناءوالأثواب و الاراب و الاُلّاف
رغت الرّعود و تلك هدّة واجبجبلٌ هوى من آل عبد مناف
ساوى الرّضيّ المرتضى و تقاسماخطط العلى بتناصفٍ و تصاف
و ديگران را كه ياد كرده است بعضى خود مطعوناند و اين مذهب نداشتهاند و بهرى خامل ذكر و نامعروف كه به فضل و علمشان التفاتى نباشد و بىادبى كرده است درين فصل و «جواب الأحمق السّكوت» ۱۳ برخوانده آمده است.۱۴ و بر اين قدر قناعت افتاد كه محقّ مبطل نباشد و نه ضالّ مهتدى. و الحمد للَّه ربّ العالمين.
1.مراد غرر و درر سيد اجل علم الهدى رحمه اللَّه عليه است و براى ملاحظه كلمات سيد رحمه اللَّه عليه رجوع شود به تعليقه ۸۰ .
2.براى ترجمه عماد الدين حسن استرابادى رجوع شود به تعليقه ۸۱ .
3.و براى ترجمه پسر قدامه نيز رجوع شود به همان تعليقه ۸۱ .
4.م - ح - د: «اين مشبهان».
5.ث - م - ب - ح - د: «كه شيعى».
6.ث - م - ب: «نبودهاند اندك شرح آن اين».
7.ع: «امامتى».
8.صفحه «۱۹۱» چاپ قديم
9.ابوالفتوح رحمه اللَّه عليه در روض الجنان و روح الجنان در شأن نزول سورة «الدهر» (ج ۵، چاپ اوّل، ص ۴۴۸، و ج ۱۰ چاپ دوم؛ ص ۱۹۱) گفته: و اتفاق اهل قبله است از مخالف و موافق كه اين سوره در حق اميرالمؤمنين على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام آمد تا مثل شد در اخبار و أشعار، چنانكه شاعرى گفت: أنا مولى لفتى أنزل فيه هل أتى
إلى متى أكتمه، أكتمه إلى متى؟ و صاحب گفت: و إذا قرأنا هل أتى
قرأت وجوههم عبس و أبوبكر قهستانى در مرثيه مرتضى علم الهدى - قدس اللَّه روحه العزيز - گفت: أتى ما أتى لا حين للصبر يا فتى
مضى سيّد السادات من آل هل أتىمضى المرتضى بن المصطفى علم الهدى
على العُلى وا حسرتا وامصيبتا حاجى ميرزا ابوالحسن شعرانى فقيد رحمه اللَّه عليه اين دو بيت را چنين ترجمه كرده (ج ۱۱، ص ۳۵۰): «مصيبتى آمد كه آمد و هنگام شكيبايى نيست. مهتر مهتران از خاندان هل أتى، درگذشت سيد مرتضى علم الهدى فرزند پيغمبر برگزيده، درگذشت على بلندمرتبه. افسوس كه چه مصيبتى است».
10.در نسخ كتاب: «الهدى» و به وسيله تفسير أبوالفتوح رحمه اللَّه عليه تصحيح شد.
11.از قصيدهاى است كه مشتمل بر شصت و هشت بيت است و عنوانش چنين است: «و قال يرثى أبا أحمد الشريف الطاهر الموسوي و يعزى ولديه الشريف الرضي و المرتضى». سه بيت اول مذكور در متن، ابيات اول و دوم و سوم قصيده است و ميان آنها و بيت چهارم اشعار بسيار فاصله است رجوع شود به ديوان سقط الزند كه نام ديوان ابوالعلاء است (ج ۲؛ ص ۵۵ -۶۶ چاپ مصر به سال ۱۲۸۶) و طالب شرح قصيده به كتاب شرح التنوير كه شرح ديوان مذكور است، مراجعه كند كه به واضحترين بيانى شرح شده است.
12.صفحه «۱۹۲» چاپ قديم
13.مثلى معروف است و آمدى در غرر الحكم و درر الكلم از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرموده: «رُبَّ كلامٍ جوابُهُ السكوت» و نيز فرموده: «السُّكوتُ عَلَى الأحمقِ أفضلُ جوابِه». و گاهى به اين عبارت نيز به نظر رسيده: «قد يكونُ السكوتُ جواباً». و در فارسى معروف است كه «جواب ابلهان خاموشى است».
14.ث - م - ب: «برخوانده آمد». ح: «خواندهاند».