205
نقض

التفات كردن كه سيّدِ اجلّ مرتضى، در كتاب غرر ۱ نام هر يك برده است و شرح داده به فلسفه و زندقه، و علماء اصحاب ما آن كتاب را از امام سعيد عماد الدّين حسن استرابادى ۲ - نوّر اللَّه قبره - سماع كرده‏اند كه او را از پسر قدامه‏۳ سماع بود و پسر قدامه را از سيّدِ علم الهدى. چون آن كتاب مطالعه كنند، اسامى آن متّهمان‏۴ بدانند كه شاعى‏۵ و امامى و اصولى بحمد اللَّه نبوده‏اند كه شرح آن درين‏۶ كتاب احتمال نكند.
امّا هشام بن الحكم، شاعى و امامى ۷ بوده است و او را مشبّهى خواندن غايت جهالت و محضِ بهتان باشد. و مؤمنِ طاق را مخالفانِ عهد او از حسدْ شيطان الطّاق خواندند، شيعى و معتقد بوده است. و مفيد، محمّد نعمانِ حارثى مقدّمى ۸است درين طايفه؛ و معاصرِ بوبكرِ باقلانى بوده است. و بوجعفرِ طوسى، معروف و مشهور است، صاحبِ تصانيف و مجاورِ مشهدِ مقدّسِ امير المؤمنين، و بزرگ‏قدر و رفيع‏جاه، و بر قول و فتواىِ او اعتمادِ تمام. و بوجعفر بابويه، شخصى بزرگوار و استادِ همه اصحاب، و علم الهدى را خود فضلِ او، مزكّىِ او كفايت باشد، تا بوبكر قُهستانى سنّى كه وزيرِ پادشاه بود، در مرثيه سيّد گويد:۹ شعر:
أتى ما أتى لا حينَ لِلصَّبْر يا فَتى‏مَضى سَيّدُ السّاداتِ منْ أهل هَلْ أتى‏
مَضَى الْمُرتَضى بْن المُصْطَفى عَلَمُ الهُدى‏عَليُّ العُلى۱۰وا حَسْرَتا وا مُصيبَتا
و أبوالعلاء با بزرگىِ فضل و شهرت او، مرثيه شريف طاهر، پدر او مى‏گويد و مدحِ او و برادرش در قصيده‏اى كه معروف است در ديوانِ او. ۱۱ شعر:
۱۲
أودى فليت الحادثات كفافِ‏مال المسيف و عنبر المستاف‏
الطّاهر الآباء و الأبناءوالأثواب و الاراب و الاُلّاف‏
رغت الرّعود و تلك هدّة واجب‏جبلٌ هوى من آل عبد مناف‏
ساوى الرّضيّ المرتضى و تقاسماخطط العلى بتناصفٍ و تصاف‏
و ديگران را كه ياد كرده است بعضى خود مطعون‏اند و اين مذهب نداشته‏اند و بهرى خامل ذكر و نامعروف كه به فضل و علمشان التفاتى نباشد و بى‏ادبى كرده است درين فصل و «جواب الأحمق السّكوت» ۱۳ برخوانده آمده است.۱۴ و بر اين قدر قناعت افتاد كه محقّ مبطل نباشد و نه ضالّ مهتدى. و الحمد للَّه ربّ العالمين.

1.مراد غرر و درر سيد اجل علم الهدى رحمه اللَّه عليه است و براى ملاحظه كلمات سيد رحمه اللَّه عليه رجوع شود به تعليقه ۸۰ .

2.براى ترجمه عماد الدين حسن استرابادى رجوع شود به تعليقه ۸۱ .

3.و براى ترجمه پسر قدامه نيز رجوع شود به همان تعليقه ۸۱ .

4.م - ح - د: «اين مشبهان».

5.ث - م - ب - ح - د: «كه شيعى».

6.ث - م - ب: «نبوده‏اند اندك شرح آن اين».

7.ع: «امامتى».

8.صفحه «۱۹۱» چاپ قديم‏

9.ابوالفتوح رحمه اللَّه عليه در روض الجنان و روح الجنان در شأن نزول سورة «الدهر» (ج ۵، چاپ اوّل، ص ۴۴۸، و ج ۱۰ چاپ دوم؛ ص ۱۹۱) گفته: و اتفاق اهل قبله است از مخالف و موافق كه اين سوره در حق اميرالمؤمنين على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام آمد تا مثل شد در اخبار و أشعار، چنانكه شاعرى گفت: أنا مولى لفتى أنزل فيه هل أتى‏ إلى متى أكتمه، أكتمه إلى متى؟ و صاحب گفت: و إذا قرأنا هل أتى‏ قرأت وجوههم عبس و أبوبكر قهستانى در مرثيه مرتضى علم الهدى - قدس اللَّه روحه العزيز - گفت: أتى ما أتى لا حين للصبر يا فتى‏ مضى سيّد السادات من آل هل أتى‏مضى المرتضى بن المصطفى علم الهدى‏ على العُلى وا حسرتا وامصيبتا حاجى ميرزا ابوالحسن شعرانى فقيد رحمه اللَّه عليه اين دو بيت را چنين ترجمه كرده (ج ۱۱، ص ۳۵۰): «مصيبتى آمد كه آمد و هنگام شكيبايى نيست. مهتر مهتران از خاندان هل أتى، درگذشت سيد مرتضى علم الهدى فرزند پيغمبر برگزيده، درگذشت على بلندمرتبه. افسوس كه چه مصيبتى است».

10.در نسخ كتاب: «الهدى» و به وسيله تفسير أبوالفتوح رحمه اللَّه عليه تصحيح شد.

11.از قصيده‏اى است كه مشتمل بر شصت و هشت بيت است و عنوانش چنين است: «و قال يرثى أبا أحمد الشريف الطاهر الموسوي و يعزى ولديه الشريف الرضي و المرتضى». سه بيت اول مذكور در متن، ابيات اول و دوم و سوم قصيده است و ميان آنها و بيت چهارم اشعار بسيار فاصله است رجوع شود به ديوان سقط الزند كه نام ديوان ابوالعلاء است (ج ۲؛ ص ۵۵ -۶۶ چاپ مصر به سال ۱۲۸۶) و طالب شرح قصيده به كتاب شرح التنوير كه شرح ديوان مذكور است، مراجعه كند كه به واضح‏ترين بيانى شرح شده است.

12.صفحه «۱۹۲» چاپ قديم‏

13.مثلى معروف است و آمدى در غرر الحكم و درر الكلم از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرموده: «رُبَّ كلامٍ جوابُهُ السكوت» و نيز فرموده: «السُّكوتُ عَلَى الأحمقِ أفضلُ جوابِه». و گاهى به اين عبارت نيز به نظر رسيده: «قد يكونُ السكوتُ جواباً». و در فارسى معروف است كه «جواب ابلهان خاموشى است».

14.ث - م - ب: «برخوانده آمد». ح: «خوانده‏اند».


نقض
204

مشتى دوغ‏بازى ۱ لَتَنْبان‏۲ مَنْبَلْ‏۳ بى‏نماز بربطساز چنگ‏نواز زرق‏فروش‏۴ لوطى ۵خمّار قمّار تحمّل‏گوى‏۶ مروانى‏صورتِ اموى‏صفت، مشتى غلا[ م ] باره ۷ بى‏نفس خام ناتمام عام، «اُولئِكَ كَاْلأَنْعامِ»۸ كه خداى را عادل ندانند، جزا بر عمل نگويند، ايمان عاريه شناسند، معاويه را با على برابر دانند. اين فصل را با آن فصل خود قياس مى‏كند و آنچه به دروغ ياد كرده است به راستى جواب مى‏ستاند، و اگر زلّتى در قلمِ ما آيد، درين جوابْ وزر و وبالِ آن هم به گردنِ آن كس كه ابتدا كرده است «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إنْ نَسينا أوْ أخْطَأْنا».۹
امّا اسامى و القابِ جماعتى از بددينان و مشبّهان كه آورده است واجب نباشد بدان

1.ع - ث - م: «دوغ باذى» ح: «دغل‏بازى».

2.ع: «لنتنبان» (به ضم لام و سكون نون و فتح تاء و سكون نون) به ضبط صريح؛ ليكن صحيح آن است كه در برهان گفته: «لت انبان با همزه و نون و باى ابجد، بر وزن فرزندان، به معنى حريص و پرخور و شكم‏پرست باشد و عربان «جوعان» خوانند و گاه اين لفظ را به طريق قدح و دشنام هم استعمال كنند». و نيز گفته: «لتنبار بر وزن قلمكار، مردم حريص و پرخور و شكم‏پرست باشد و مردم كاهل و ابله و نادان را نيز گويند. و لتنبان بر وزن قلمدان، به معنى لتنبار است كه مردم حريص و پرخور و كاهل باشد. ولتنبر با باى ابجد بر وزن قلندر، به معنى لتنبان است كه مردم شكم‏پرست و پرخور و هيچ كاره و نادان و كمينه باشد». و در فرهنگ انجمن آراى ناصرى و بهار عجم و آنندراج، شواهد شعرى براى اثبات اين معنى براى اين كلمه آورده‏اند. هر كه طالب باشد، مراجعه كند.

3.در برهان گفته: «منبل بر وزن تنبل، به معنى كاهل و بيكاره باشد و به معنى بى‏اعتقاد و بداعتقاد هم هست، چنانكه گويند: فلانى را منبلم يعنى بى‏اعتقاد اويم و اعتقادى به او ندارم. و به ضم اول به معنى منكر است كه انكاركننده و از راه روشن دور باشد، و منبلى بر وزن صندلى به معنى كاهلى و بيكارى و بى‏اعتقادى و انكار باشد».

4.در غياث اللغات گفته: «زرق بالفتح، دروغ و مكر و ريا و نفاق و سرگين انداختن مرغ». پس مراد يا منافق رياكار است يا كسى كه سرگين و فضله مرغ‏ها را مى‏فروشد.

5.صفحه «۱۹۰» چاپ قديم‏

6.ح - م: «مهمل‏گوى». و ساير نسخ مانند متن است و معلوم نشد كه چيست؟

7.در آنندراج گفته: «غلام‏باره به موحده فارسى است، به معنى امردپرست و شاهدباز؛ مقابل دخترباره. و اين از اهل زبان به تحقيق پيوسته و تحقيق آن است كه به معنى مغلم و معطى هر دو آمده. مى‏گويند فلانى غلام‏باره فلانى است (تا آخر)».

8.از آيه ۱۷۹ سوره مباركه أعراف.

9.از آيه ۲۸۶ سوره مباركه بقره.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431103
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به