و از امير المؤمنين - عليه السلام - روايت است كه گفت: «سلام اللَّه على أهل قمّ، و رحمة اللَّه على أهل قمّ، يسقي اللَّه بلادهم الغيث، و ينزّل عليهم البركات، و يبدّل اللَّه سيّئاتهم حسناتٍ، هم أهل ركوعٍ و خشوعٍ و سجودٍ و قيامٍ و صيامٍ، هم الفقهاء العلماء الفهماء، هم أهل الدّراية و الولاية و حُسن العبادة». ۱ صلوات اللَّه عليهم و رحمة اللَّه و بركاته.
و اخبار درين معنى بىنهايت است و ما را اين مايه، براىِ حجّت بر خصم كفايت است. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.
و درين تاريخ كه اين نقض مىنويسم، ۲ مثالى رسيد از قم كه مقطع۳ قم، اميرِ غازى ۴غازىزاده صاتماز بن قايماز الحرامى ۵ به قم فرستاده بود. اوّلش بدين عبارت كه:
«اهل قم از خداى تعالى به نزديكِ ما وديعتاند و ما را رعيّتى مباركاند، و تا شهرِ قم نامزدِ ديوان ما كردهاند، هر روز ما را منزلتى و رتبتى پديد آمده است، و ما ايشان را به فال كردهايم». ۶
چون چنين پادشاهى حنفىِ بهتعصّبِ ۷ ملحد كش در قم و قميان چنين نويسد، الّا از سرِ بصيرت و حقيقت نباشد. چه، پادشاه با رعيّت تقيّه نكند و هزل ننويسد. پس اگر مصنّف را معلوم نيست بايد كه قدم برنجاند و ببيند و بداند تا قلم به تهمت در مساوىِ
1.بحار الأنوار، ج ۵۷، ص ۲۱۷، ح ۴۶ با اختلاف، به نقل از كتاب تاريخ قم.
2.ع - ث م - ب: «مىنوشتم». ب: «مىنويسيم» (به صيغه متكلم مع الغير).
3.زبيدى در تاج العروس گفته: «و المقطع من لا ديوان له كما في اللسان و المحيط، و فى الحديث: كانوا أهل ديوان أو مقطعين، و هو بفتح الطاء لأنّ الجند لا يخلون من هذين الوجهين، و من ذلك قول أهل الخطط: هذه القرية كانت وقفاً على المقطعين و هو مجاز». و جزرى در نهايه نظير اين كلام را آورده و زبيدى از وى برداشته است و گويا مراد به «مقطع» در اينجا كسى است كه سلطان منافع و عايدات قصبهاى يا شهرى را به يكى از درباريان خود واگذار كند در مقابل اين كه او نيز پيوسته يا در موقع لزوم عدّه حاضر در ركاب را تحت اختيار سلطان بگذارد.
4.صفحه «۱۹۸» چاپ قديم
5.براى شرح حال امير صاتماز بن قايماز رجوع شود به تعليقه ۸۵ .
6.ح - د: «به فال گرفتهايم» و شايد صحيح: «به فال نيك كردهايم» يا «گرفتهايم» بوده است.
7.م - ب - ح: «متعصب».