213
نقض

و از امير المؤمنين - عليه السلام - روايت است كه گفت: «سلام اللَّه على أهل قمّ، و رحمة اللَّه على أهل قمّ، يسقي اللَّه بلادهم الغيث، و ينزّل عليهم البركات، و يبدّل اللَّه سيّئاتهم حسناتٍ، هم أهل ركوعٍ و خشوعٍ و سجودٍ و قيامٍ و صيامٍ، هم الفقهاء العلماء الفهماء، هم أهل الدّراية و الولاية و حُسن العبادة». ۱ صلوات اللَّه عليهم و رحمة اللَّه و بركاته.
و اخبار درين معنى بى‏نهايت است و ما را اين مايه، براىِ حجّت بر خصم كفايت است. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.
و درين تاريخ كه اين نقض مى‏نويسم، ۲ مثالى رسيد از قم كه مقطع‏۳ قم، اميرِ غازى ۴غازى‏زاده صاتماز بن قايماز الحرامى ۵ به قم فرستاده بود. اوّلش بدين عبارت كه:
«اهل قم از خداى تعالى به نزديكِ ما وديعت‏اند و ما را رعيّتى مبارك‏اند، و تا شهرِ قم نامزدِ ديوان ما كرده‏اند، هر روز ما را منزلتى و رتبتى پديد آمده است، و ما ايشان را به فال كرده‏ايم». ۶
چون چنين پادشاهى حنفىِ به‏تعصّبِ ۷ ملحد كش در قم و قميان چنين نويسد، الّا از سرِ بصيرت و حقيقت نباشد. چه، پادشاه با رعيّت تقيّه نكند و هزل ننويسد. پس اگر مصنّف را معلوم نيست بايد كه قدم برنجاند و ببيند و بداند تا قلم به تهمت در مساوىِ

1.بحار الأنوار، ج ۵۷، ص ۲۱۷، ح ۴۶ با اختلاف، به نقل از كتاب تاريخ قم.

2.ع - ث م - ب: «مى‏نوشتم». ب: «مى‏نويسيم» (به صيغه متكلم مع الغير).

3.زبيدى در تاج العروس گفته: «و المقطع من لا ديوان له كما في اللسان و المحيط، و فى الحديث: كانوا أهل ديوان أو مقطعين، و هو بفتح الطاء لأنّ الجند لا يخلون من هذين الوجهين، و من ذلك قول أهل الخطط: هذه القرية كانت وقفاً على المقطعين و هو مجاز». و جزرى در نهايه نظير اين كلام را آورده و زبيدى از وى برداشته است و گويا مراد به «مقطع» در اينجا كسى است كه سلطان منافع و عايدات قصبه‏اى يا شهرى را به يكى از درباريان خود واگذار كند در مقابل اين كه او نيز پيوسته يا در موقع لزوم عدّه حاضر در ركاب را تحت اختيار سلطان بگذارد.

4.صفحه «۱۹۸» چاپ قديم‏

5.براى شرح حال امير صاتماز بن قايماز رجوع شود به تعليقه ۸۵ .

6.ح - د: «به فال گرفته‏ايم» و شايد صحيح: «به فال نيك كرده‏ايم» يا «گرفته‏ايم» بوده است.

7.م - ب - ح: «متعصب».


نقض
212

و هم از وى - عليه السلام - روايت است كه گفت:
«اذا عمّت البلدان الفتن و البلايا فعليكم بقمّ و حواليها و نواحيها، فإنّ البلايا مدفوعة عنها ۱».۲۳و از رضا - عليه السلام - روايت كرده‏اند كه گفت: «للجنّة ثمانيه أبوابٍ، فبابٌ ۴منها لأهل قمّ، فطوبى لهم ثمّ طوبى لهم ثمّ طوبى لهم».۵
و سعد بن سعد بن الاحوص ۶ روايت كرد از علىّ بن موسى الرّضا - عليه السلام - كه گفت: «يا سعد، عندكم لنا قبر؟» فقلت له: نعم، جعلت فداك، عندنا قبر فاطمة بنت موسى بن جعفر. قال - عليه السلام - : «يا سعد، من زارها فله الجنّة - أو: هو من أهل الجنّة - ».۷

1.اين تعبير مطابق روايتى است كه در تاريخ قم از حضرت صادق عليه السلام نقل شده و در چند روايت ديگر كه از آن جمله روايت احمد بن محمد بن عيسى است كه به اسناد خود از آن حضرت نقل كرده، و همچنين در روايت محمد بن سهل بن اليسع نيز از آن حضرت، و در روايت منقول از كلينى كه به سند خود از حضرت رضا عليه السلام نقل كرده و همه روايات در تاريخ قم نقل شده. اين عبارت چنين نقل شده: «فإنّ البلاء مرفوع عنها» أو «مدفوع عنها» و در مجلد تعليقات كتاب همه آنها ياد خواهد شد؛ ان شاء اللَّه تعالى. رجوع شود به تعليقه ۸۴ .

2.بحار الأنوار، ج ۵۷، ص ۲۲۸، ح ۶۱؛ الكنى و الألقاب، ج ۳، ص ۸۷ .

3.صفحه «۱۹۷» چاپ قديم‏

4.ث - م - ب: «فثلاث». متن موافق نسخه ع - ح است و مطابق روايتى است كه در تاريخ قم از سهل از حضرت رضا عليه السلام نقل كرده، و همچنين در آن كتاب از حضرت أبوالحسن عليه السلام روايت كرده است كه «للجنة ثمانية أبواب، واحد منها لأهل قمّ». (رجوع شود، به بحار الأنوار، ج ۵۷، ص ۲۱۶، ح ۳۹، ص ۲۲۸، ح ۶۲).

5.«طوبى لهم» در نسخ اين كتاب دو مرتبه ياد شده و تصحيح مطابق روايت تاريخ قم است. و همچنين مراجعه شود به بحار الأنوار، ج ۵۷، ص ۲۱۵، ح ۳۳.

6.ث - ب: «الاخرم». ح: «سعد بن سعيد الاحوص» و علماى رجال او را معرّفى كرده‏اند؛ ابن داود رحمه اللَّه عليه در رجال خود (ص ۱۶۷) گفته: «سعد بن سعيد الأحوص بالحاء و الصاد المهملتين بن سعد بن مالك الأشعري القمي، من أصحابنا من أثبته: سعد بن الأحوص، و الأحوص أبوه لا جدّه (إلى آخر ما قال)».

7.بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۳۱۶، و ج ۱۰۲، ص ۲۶۵، ح ۴ با اختلاف.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398916
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به