235
نقض

سلطنت بوده. فريقين از ائمّه و علماى ايشان و متصوّفان او را «صاحب» و «خداوند» نوشته و خوانده و از وى صِلات و عطايا و تسويغ و ادرار ستده. و زَيْنُ الملك ابوسعد هند و قمى كه به ده شهر و قلعه‏اش هر روز نوبت زدندى، ۱ و مدرسه قاضى محمّد وزّان او فرموده و بر همه سنّيان تا به قيامت ۲ دستِ منّت و نعمت يافته. ۳ و استاد على قمّى، و رئيس ابواسحاق مشكوى با فضل و درجه، و پسرش جمالِ على مشكوى با نبالتِ اصل و جزالتِ فضل، و خواجه شرف الدّين ابو طاهر مهيسه قمى ۴ كه وزير سلطان سنجر بوده، و خواجه على نبكران ۵ كه وزيرِ مَلِكانِ ديالم بود و خيرات بسيار فرموده، و به عدلى ۶ يوسفى آوى ۷ كه جامع و مناره بزرگ فرموده است به آوه. ۸ * و دهخداى عبدالصّمد بزرگ به آبه، و برادر أبو طاهر مهيسه اوحد الدّين أبو ثابت مهيسه كه وزير فارس بود، * ۹ و بعد از وى معين الدّين أبونصر كاشى وزير محتشم ۱۰شهيد شده به تيغ ملاحده ملاعين. و برادرانش بهاء الدّين و مجد الدّين، و آثارِ خيراتِ ايشان از مدارس و مساجد و پول‏ها ۱۱ و رباطها و مشاهد و ردّ مظالم و صِلات كه در اين كتاب احتمال نكند، و خالِ ايشان صفىِ كاشى معمارِ مدرسه كاشان، و عميد بركه رازى، و عميد بوالوفاء، و نور الدّوله رازى، و صفيّ الدّين أبو المحاسن الهمدانى كه مشهد عبداللَّهِ موسى ۱۲ بن جعفر فرموده است باوجان، ۱۳ و شرف الدّين نوشروانِ خالد وزيرِ حضرتِ خلافت، و عماد عارض كه وزير شد، و صفى بوسعد، و مهذّب عبدالكريم درگجينى، ۱۴ و

1.ح - د: «هر روز او را سه نوبت بزدندى».

2.ث - م: «و سقامت».

3.گويا مراد موفقيت او به منت و نعمت بر اهل سنت است؛ زيرا دست يافتن كنايه از ظفر و غلبه است.

4.ث - م - ب: «ميعيسه».

5.ث - م - ب: «بيكران». ح: «سكراسه». د: «سكر ابن ابيه».

6.ب - م: «به عدل». ح - د: «ابو عبيد».

7.ح - د: «رازى».

8.ح - د: «به آبه».

9.عبارت ميان دو ستاره يعنى از «و دهخداى عبدالصمد بزرگ به آبه» تا اينجا فقط در دو نسخه ح - د هست.

10.صفحه «۲۲۱» چاپ قديم‏

11.ع: «و پول». ث - م - ب - ح - د: «و پل».

12.ث - م - ب - د: «عبداللَّه بن موسى».

13.ع - ث - ب: «بارجان».

14.ح: «ارطمى». د: «ارلحمى».


نقض
234

است و او شيعى و معتقد بوده است، و بعد از وى پسرش خواجه بُلفتح ۱ بن أبي الفضل كه وزير عضد الدّوله شد و متنبّى را در مدحِ او قصايد است و از آن جمله اين بيت‏ها است:

و من يصحب اسم ابن العميد محمّدٍيسر بين أنيابِ الأساوِد و الْاُسدِ
و بوالعلاء حسّول ۲ كه وزيرِ شاهنشاه بود، شيعى و معتقد بوده است و در آخر ۳«قصيده بائى» ۴ اين بيت‏ها او راست كه: ۵
سيشفع لابن بطّة يوم يُبلي‏محاسنه التّراب أبو تراب۶
و وزير مغربى با جزالتِ فضل و بزرگىِ قدر هم شيعى و معتقد بوده است و اين بيت‏ها او راست كه دلالت بر صفاىِ اعتقادش:

قبورٌ ببغدادٍ و طوسٍ و طيبةٍو في سرّ من را و الْغَريِ‏ّ و كربلا
إذا ما أتاهم عارفٌ بحقوقهم‏ترحّل عنهم بالّذي كان آملا۷
و رفعتِ [ قدر ] وزير مغربى تا آنجا است كه مهيار بن مردويه در حقِ‏ّ وى مى‏گويد:

جاء بك اللَّه على فترةٍبآيةٍ من يرها يعجب‏
لم تألف الأبصار من قبلهاإن تطلع الشمس من المغرب۸
و بوبكر خوارزمى معروف است كه شيعى و معتقد بوده است و فضل و قدر او را فُضلا انكار نكنند. اين بيت‏ها او راست كه مى‏گويد: (اگرچه مصنّف گفته است: شيعى هرگز بوبكر نام نبوده است)

بآمُل مولدي و بنوجريرٍفأخوالي و يحكي المرء خاله‏
فمن يك رافضيّاً عن تُراثٍ‏فإنّي رافضيّ عن كلاله۹
و مانندِ اين قطعه هست بديع همدانى را كه بر سرِ تربتِ عليّ موسى الرّضا - عليه السلام - مى‏گويد:

يا دار معتكف الرّسالةيا بيت مختلف الملائك‏
أنا حائك إن لم أكن‏مولى اُولئك و ابن حائك‏
أنا مع اعتقادي فى التّسنّن رافضيٌّ في ولائك‏
و إن اشتغلت بهؤلاء فلست أغفل عن اُولئك۱۰
و شافعى مطلّبى - رضي اللَّه عنه - عندَ وفاتش مى‏گويد:

قالوا: ترفّضت؟ قلت: كلّاما الرّفض ديني و لا اعتقادي‏
لكن تواليت غير شكٍ‏ّخير إمامٍ و خير هادي‏
۱۱
لو كان حبُّ الوصيّ رفضاًفإنّني أرفض العباد۱۲
و حكيم عبدالجبّار مشكوى با رفعت و فضلِ تمام كه در فنِ‏ّ خود عديم النّظير بود، شاعى بود، و استاد ابومنصور و برادرش أبوسعد وزيران محترم بودند از آبه، و جاه و تمكين و رفعتِ ايشان از آفتاب ظاهرتر است، و اعتقادِ اهلِ آبه معلوم است كه الّا شيعى نباشند، و گفته‏اند: ساوى باشد كه شيعى [ باشد ] ۱۳ و آبى الّا خود شيعى نباشد. و بُندار رازى را در مدحِ اين دو برادرِ وزير بيست و هفت قصيده غرّاست و اين ابياتِ مسمّى وراست ۱۴ كه در حقِ‏ّ ايشان گويد:

جليلِ مملكت داراىِ گيتى‏ابومنصور آن درياىِ مفخر
هم‏زاى دولت و همشيره عزّهم‏نام مصطفى هم‏دين حيدر۱۵
به‏فرِّ۱۶دولتِ استاد بوسعد۱۷بماناد اين چنين۱۸دولت معمّر
همايون دو برادر چون كه دو شير۱۹دو خورشيدِ كرم دو بحر اخضر۲۰
و امير ابوالفضل عراقى در عهدِ سلطان طغرلِ كبير مقرّب و محترم بود، و باروىِ شهرِ رى ۲۱ و باروىِ قم ۲۲ و مسجدِ عتيقِ قم و منارها فرمود، و مشهد و قبّه سِتّى فاطمه بنت موسى بن جعفر - عليهما ۲۳ السّلام - او كرد، و خيرات بى‏مر كه به ذكرِ همه كتاب بيفزايد.
آنگه وزير شهيد سعيد مجد الملك اسعد بن محمّد بن موسى البراوستانىّ القمّى - قدّس اللَّه روحه - با بزرگى [ و ]رفعت و قبول و حرمت خيرات بسيار فرموده؛ ۲۴ چون قبّه امام الحسن بن علىّ و زين العابدين و محمّد باقر و جعفر صادق - عليهم السلام - به بقيع كه هر چهار در يك حضرت مدفون‏اند، و عبّاسِ عبد المطّلب آنجا ۲۵مدفون است به مدينه رسول به گورستانِ بقيع، و مشهدِ موسى كاظم و محمّد تقى به مقابرِ قريش هم او فرموده است، و مشهدِ سيّد عبدالعظيم الحسنى به شهرِ رى و بسى از مشاهدِ ساداتِ علوى و اشرافِ فاطمى - عليها السلام - فرموده با آلت و عُدّت و شمع و اوقاف كه همه دلالت است بر صفاىِ اعتقادِ او. و در مقابلِ ۲۶ تربت حسين بن على - عليهما السلام - مدفون است، و معروف است كه به يك «قصيده يائى» كه امير معزّى بر وى خواند، هزار دينارِ سرخش بفرمود، و منزلت و مرتبتِ او همه در اين كتاب احتمال نكند. و برادرش رئيس العراقين ابوالمجد - رحمة اللَّه عليه - با نيكواعتقادى و سخاوت و مروّت و طاعت خود معروف است.
و بعد از آن سعد الملك سعد بن محمّد آوى، وزيرِ محترم و مشيرِ حضرتِ

1.م - ب - ح: «أبوالفتح».

2.م - ح - د: «حسنوك». ث - ب: «حسود».

3.صفحه «۲۱۸» چاپ قديم‏

4.ع: «باى». ث - ب: «باء». م - ح - د ندارند.

5.م: «اين بيت از اوست». ب: «اين بيت‏ها از اوست». ح - د: «اين بيت گفته». و گويا مصنف رحمه اللَّه عليه مى‏خواسته ابياتى بنويسد موفق نشده.

6.الكنى و الألقاب، ج ۱، ص ۲۲۷؛ أعيان الشيعة، ج ۲، ص ۳۸۳.

7.تاريخ الإسلام، ذهبى، ج ۲۸، ص ۴۴۵.

8.تاريخ الإسلام، ذهبى، ج ۲۸، ص ۴۴۲، سير أعلام النبلاء، ج ۱۷، ص ۳۹۵.

9.مراجعه شود به: المسترشد، ص ۱۵ وتاريخ الإسلام، ذهبى، ج ۲۷، ص ۶۸؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۵۷.

10.مراجعه شود به: أعيان الشيعة، ج ۱۰، ص ۷۸.

11.صفحه «۲۱۹» چاپ قديم‏

12.الصراط المستقيم، ج ۳، ص ۷۶؛ الفصول المهمّة، ابن صباغ، ج ۱، ص ۱۰۷.

13.م: «و گفته‏اند ساوى باشد كه شيعى نباشد».

14.ح: «او راست». (ويراستار: «وُرا» مخفّف «او را» و «وِرا» مخففّ «وى را» است.)

15.كذا در نسخ ع - ث - م - ب. ليكن ح - د ندارند.

16.ع - ث - ب - م: «به فرّ و».

17.ب - ح - د «أبو سعد».

18.ع: «بمانا عزّ چنين». ث: «بمانا عزّ دين». ب: «بمانا عزّ و دين».

19.ع - ث - ب: «شما دو بيارى دوش دولت».

20.فهرست منتجب الدين، ص ۳۲۵ ولكن بيت دوم را ندارد.

21.ث - م: «باروى شهر رى» را ندارند.

22.ح - د: «و باروى شهر قم» را ندارند.

23.ث - م - ب: «عليهما». ح - د: «عليهم».

24.م: «نموده».

25.صفحه «۲۲۰» چاپ قديم‏

26.ع - ث - ح: «و در مقابله».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402269
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به