261
نقض

تواريخ صحاح كه عمر آن روز كه تمام الأربعين شد، تيغ كشيده بود و مى‏آمد تا محمّد را هلاك كند. پس اگر از كتبِ اوايل اين ۱معنى را خوانده بودى، پيش‏ترين كسى او بودى كه آمدى و نگذاشتى كه چهلم باشد كه چهلم را آن قربت و منزلت نباشد در سبقت كه دوم و سوم را، و تا چند حجّتِ بليغ بِنَديد از قرائتِ «طه» و قوّتِ محمّد، اسلام ۲ نياورد. پس به خلافِ اين است كه خواجه سنّى حكايت كرده است.
و ديگر آن كه ۳ اگر صحابه از كتبِ اوايل خوانده بودندى شرف و رفعتِ محمّد، هم خوانده بودندى كه قريب‏تر ۴ از همه خلايق به محمّد مصطفى، اميرالمؤمنين على باشد، به نفس و به وصلت و به قربت و به قرابت و سبقت در اسلام و به فضل و به علم و درجه ۵ و انفاق، و عالم‏تر ۶ به همه شرايع و معانىِ كتب. پس امامتِ على را بعد از رسول هم مقرّ و معترف بودندى بدان طريق كه خواجه آورده است. پس معلوم شد كه سبب اسلام صحابه نه نظر بوده است در كتب اوايل.
امّا آنچه از سيرتِ بوبكر و عمر و ديگر صحابه ياد كرده است، مجملى است [ كه ]مفصّل آن را هم خلاف نكرده‏اند شيعت، الّا درجه خلافت و امامت كه شيعه انكار كنند در ايشان كه درجه امامت نداشتند و آن بفقدِ ۷ عصمت و نصوصيّت و كثرتِ علم است، امّا صحابه رسولشان دانند و از درجه خودشان در نگذرانند.
امّا آنچه گفته است كه: «محمّدِ نعمانِ حارثى در كتاب آورده است، در كتاب المفصح فى الإمامة، اجلّاى صحابه را طعن‏ها زده است و عمر را لقب‏ها گفته»؛ خود به خلاف راستى است، و نه هر چه در كتاب مسطور باشد، دلالتِ مذهب و عقيده كند. چرا مصنّف كتبِ جاحظ سنّى برنگيرد و ننگرد كه مرتضاى معصوم را چه مى‏گويد از مساوى و مثالب؟ و اين مصنّف نه بر سبيلِ حكايت از مسلمانان حرب صفّين و جمل

1.صفحه «۲۴۳» چاپ قديم‏

2.ح - د: «ايمان».

3.ع - ث: «ديگر آنچه».

4.ع - ث: «قربت را». ب: «قرابت را».

5.ح: «و تفضيل و زهد». د: «و به فضل و زهد».

6.ث - ب: «و عالم». و شايد «عالم» در اين دو نسخه محرّف «أعلم» مى‏باشد.

7.نسخ: «فقد».


نقض
260

امامتِ ما كند، آن كه نماز كند و آن كه زنا كند. و خواجه الحسن بن جعفر اين معنى را از قول صادق - عليه السلام - به نظم آورده است؛ برين وجه: ۱شعر:

بغض الوصيّ علامة معروفةكُتِبَتْ على جَبهَاتِ أولاد الزّنا
من لم يُوالِ من الأنام وليّه۲سيّان عنداللَّه صلّى ام زنا۳
امّا جوابِ آنچه ۴ گفته است كه: «مرتضى بغداد در كتاب عيون المجالس مى‏گويد (تا آخر)»، بيچاره از قلّت علم و غلوِّ تعصّب بندانسته است كه اين كتابى است مبتنى ۵ بر نقلِ صحيح و سقيم كه سيّد - رضي اللَّه عنه - نقل كرده است كه: فلان كس چنين گفت، و بيشتر آن است كه نه مذهب و معتقدِ سيّد و شيعه است و اين فصل اگر گفته است، بر طريقِ نقل است، نه به مذهب ۶ و اعتقاد؛ تا داند كه مذهب و اعتقاد دگر باشد و نقل و حكايت دگر.
امّا جواب آنچه گفته است كه «صحابه در كتبِ اوايل خوانده بودند كه محمّدِ هاشمى قوّت يابد و دولت او را شود ۷ (تا آخر فصل)»؛ بر خواجه مجبّر عيبى است عظيم كه به اصحاب اين گمان برد، و معلوم است كه بوجهل و بولهبِ قرشى و وليد مغيره مخزومى و عبداللَّه اُبيّ و اَحبارِ يهود و رهابنه نصارى ۸ كتب بيشتر خوانده بودند. پس بايستى كه اين ميل ايشان كردندى نه بوبكر و عمر كه معلوم است از

1.صفحه «۲۴۲» چاپ قديم‏

2.در بعضى كتب، اين مصراع چنين ذكر شده: «من لَمْ يوال مِنَ البرية حيدراً».

3.ابن شهر آشوب رحمه اللَّه عليه در مناقب (ج ۳، ص ۱۱۷، چاپ هند) اين دو بيت را بدون تعيين و معرفى قائل آن ياد كرده است.

4.م - ب: «آن كه».

5.ب - م: «مبنى». ح - د: «مبين».

6.ح - د: «مذهب».

7.ث - م - ب: «باشد».

8.ع - ث: «رهبانيه». ب - م - ح: «رهبانيه نصارى». رهابنه جمع رهبان است به فتح راء و معنى آن مبالغه‏كننده در رُهبت است كه خوف و خشيت باشد و جمع آن به تصريح علماى لغت و ادب «رهابين و رهابنه و رهبانون» مى‏باشد و مقابله «رهابنه» با «أحبار» مذكور در پيش، نصّ در آن است كه تصحيح به مورد است و غير آن نادرست است.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431173
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به