271
نقض

و حوادث و قتل بر انبيا رواست. تا عاقلِ عالِم چون اين جواب برخواند وى را درين مسأله هيچ شبهتى بنماند. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.

[ 79 ]

[ ادعاى مؤلف فضائح درباره روش يونس عبدالرحمن در نقد اخبار صحابه ]

[ رابطه قمى بودن با شيعى بودن ]

[ داستان وسوسه كردن شيطان عمر را در نماز ]

آنگه گفته است:
در كتاب تأييد النّبوّة و تسديد الإمامة ۱ كه يونس بن عبدالرّحمن القمّي الرّافضيّ كرده است، هر خبرى كه رسول در حقِ‏ّ يكى از صحابه گفته است، او آن را تأويلى نهد؛ تا اندران خبر كه رسول گفته است: «إنّ الشّيطان ليفرّ من ظلّ عمر»، گويد: اين نه خبرِ رسول است كه شيطان خود از رسول بنمى‏گريزد، از عمر چگونه بگريزد؟
امّا جوابِ اين كلمات آن است كه از غايتِ جهلِ اين مصنّف يكى اين است كه ذكرِ شخصى كرده است و گفته است: قمى، آنگه گفته است: رافضى، و نداند ۲ كه چون قمى بگفتى مستغنى باشى ۳ از ذكرِ مذهب ۴ كه در حكايت آمده است كه مردى اصفهانى يكى را پرسيد كه از كدام شهرى، گفت: من از شهر دندان كنان. مرد فروماند. گفت: معنى مفهوم نيست. مرد گفت: معنى آن است كه چون من گويم: از قم، گويى: آه. پس چون ذكرِ قم برفت ذكرِ مذهب بى‏فايده باشد كه قمى الّا شيعى نباشد و الّا رافضيش نخوانند.
امّا آنچه گفته است كه «اخبارى كه در حقِ‏ّ صحابه است آن را تأويل خطا كنند» آنگه گفت ۵ كه: «يونس عبد الرّحمان گفته است كه اين خبر نه خبر مصطفى است»، بيچاره كسى كه تصنيف كند و آنگاه خبر از تأويل ۶ بازنشناسد كه تأويل آن باشد كه لفظِ خبر مقبول باشد و در معنى اقوال مختلف شود. پس اين خبر را كه رسول در حقِ‏ّ عمر گفته

1.در آثارى كه در ترجمه يونس بن عبدالرحمان از او نقل كردند، چنين كتابى را نام نبرده‏اند، و همچنين در فهارس كتب شيعه ديده نمى‏شود.

2.ع - ح - د: كذا در نسخ و شايد «ندانسته» بوده است.

3.م - ح - د: «باشد»، ث - ب ندارند.

4.ع: «از مذهبى ديگر». يعنى از مذهبى به جز مذهب تشيع.

5.ح - د: «گفته» م: «گفته است».

6.ح - د: «تأويل از خبر».


نقض
270

بن قيس ۱ و نظاير ايشان در نفاق. و عمّار ناقه‏دار، و حذيفه خدمتگار، بر بوبكر و عمر و عثمان اين حوالت نكنند، و آنچه حوالت كرده است بدان مصنّف كه گفت: «چون دزدان سُر و طهران روى‏ها برپيخته بودند» تزوير ۲ و بهتان است. و در آن كه حذيفه، منافقان را شناخت، خلاف نيست؛ امّا مؤمن منافق نباشد، و منافق مؤمن نشود.
و حديثِ ترتيب و تجهيزِ لشكرِ اسلام و اسامه زيد؛ خواجه، نوسنّى است و از مذهبِ سنّى اصلى خبر ندارد. تفسيرِ جرير ۳ طبرى بربايد گرفتن و برخواندن كه رسول در حالتِ حياتِ خويش بوبكر و عمر را در حكمِ اسامه زيد كرده بود و او را بر ايشان امير كرده، و او را به حربِ روم فرستاد براىِ مطالبتِ خونِ جعفر طيّار و عبداللَّهِ رَواحه. ۴ و چون رسول را تبِ مرگ گرفت، آن لفظ ۵ مكرّر مى‏كرد. و قولِ شيعت درين فصل، آن است كه جماعتى را كه مصطفى رعيّتِ اسامه زيد كند، ايشان را بعد از مصطفى بر علىِ مرتضى اميرى و تقدّم نرسد كه علي از همه فاضل‏تر و عالم‏تر و مقرّب‏تر بود به دلالات و آيات كه از پيش بيان كرده شد. و در آن كه «اشتر برميد و رسول بيفتاد» ۶ اين حوالت است بر عجزِ خداى و غفلتِ جبرئيل كه او را ۷خبر ندادند! و هيچ عاقل اين باور ندارد با نزولِ آيتِ: «أ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ»؛۸ و اگرچه رنج ۹ و الم

1.اين اعلام در نسخ بسيار مشوّش ضبط شده و به زحمت بسيار فراوان تصحيح شد و براى تحقيق در تراجم ايشان رجوع شود به تعليقه ۱۱۰.

2.ع - ث - ب: «به زور». ح - د: «برو». و در منتهى الارب گفته: «زوّر تزويراً: آراست دروغ را. و نيز تزوير، آراستن و بر پاى داشتن چيزى را و راست و نيكو كردن آن، و مايل گردانيدن (تا آن كه گفته): و نشان و علامت كردن به زور و بهتان. يقال: زوّر نفسه: إذا رشحها بالزور».

3.«جرير طبرى» از قبيل اطلاق نام پدر بر پسر و اراده پسر است؛ مانند حسن ميمندى، بر احمد بن حسن ميمندى. و اين تعبير در آن زمان‏ها بسيار متداول و شايع بوده است و براى تحقيق در آن و مانند آن، رجوع شود به تعليقه ۱۱۱.

4.در قاموس گفته: «عبداللَّه بن رواحة، صحابيّ و بنورواحة [ بالفتح ] بطن». و در منتهى الارب گفته: «رواحة بالفتح سرور كه به‏يقين چيزى حاصل شود، و عبداللَّه بن رواحه صحابى است و بنورواحه بطنى است از عرب».

5.ح - د: «آن لفظ را».

6.ع: «به رسول بيفت». ث - م: «و رسول را بينداخت».

7.صفحه «۲۵۲» چاپ قديم‏

8.سوره مباركه زمر، صدر آيه ۳۶.

9.ع: «و اگر رنج».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402368
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به