281
نقض

آن، عمر را باشد نه على را كه بنى‏هاشم دگرند و بنى‏عديّ دگرند، و مرتبه بوطالب دگر است و مرتبه خطّاب دگر، و علىِ‏ّ مرتضى دگر است و عمر دگر، و وزر و وبال اين كلمتِ به‏دروغ كه به سيّد مرتضى و به شيعت حوالت كرده است، همه به گردنِ مصنّفِ نامعتمد. ۱ و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.
آنگه گفته است [ در ] فصلى مطوّل كه «زيد بن عمر از اُمّ كلثوم بنت على بود، ۲و به شام رفت و بيعت گرفت». جواب آن است كه: شيعت منكر نباشد آن را و موضعِ نزاع نيست، و از تكرارِ بى‏فايده الّا ملال نيفزايد.

[ 86 ]

[ ادعاى مؤلف سنّى در تشبيه پيروى و تابع على بودن شيعه به دوستى يهود با موسى ]

[ اعتماد سلاطين و خلفا بر وزيران و اميران شيعى پاسخى به بى‏پايگى ادعاى مؤلف فضائح ]

[ قياس مجبران سنّى به قوم سامرى اولى‏تر از قياس شيعه به جهودان ]

آنگه گفته است كه:
و بزرگانِ دين نصيحت كرده‏اند و گفته‏اند كه بر رافضى اعتماد مكن كه او دعوىِ دوستىِ على كند و همچنان باشد كه جهود در دعوىِ دوستىِ موسى.
اما جوابِ اين كلماتِ نامعقول آن است كه عجيب است كه اين نصيحت و قولِ بزرگانِ دين كه به خواجه نوسنّى رسيده است كه «با رافضيان صحبت نشايد كردن و بر ايشان اعتماد نبايد كردن»، پندارى اين سخن به هارون الرَّشيد و به مأمون خليفه نرسيده بود تا به مشورتِ علىّ يقطين ۳ و فضل بن سهل ذوالرّياستين، چندانى ۴ اعتماد كرده بودند در ترتيبِ خلافتِ و اميرالمؤمنينى! ۵ و اين خبر پندارى به سلطان ملكشاه نرسيده بود تا دخترِ خود را خاتون سلقم ۶ را به اصفهبد على شيعى مى‏داد، و بر مجد الملك قمى اعتماد كرده بود! و به سلطان بركيارق نرسيده بود تا برگفت و مشورت رئيس ابواسحاق مشكوى اعتماد كرده بود! و اين خبر علماى سنت با سلطان سنجر

1.ح - د: «مصنف نامصنف نامعتمد».

2.صفحه «۲۶۱» چاپ قديم‏

3.م - ح - د: «على بن يقطين».

4.ح - د: «چندان».

5.م: «در ترتيب خلافت أميرالمؤمنين». ح - د به عوض آن: «و به مسترشد خليفه هم نرسيده تا بر قول وزير نوشيروان خالد شيعى كه وزير بود و بر قول او اعتماد كرده بود».

6.م - ح - د: «سلعم» (با عين مهمله).


نقض
280

و آنچه زيادت است برين فصل آن است كه در تواريخ و آثار هست كه مصطفى دخترِ خويش را به پسرِ بولهب داد، و دخترى را ۱به ربيع بن عاص داد تا بداند كه انبيا و ائمّه دختران داده به كسانى كه درجت ۲ و مرتبتِ ايشان نداشته‏اند و نقصانِ مرتبه ايشان نبوده است. و الفاظى كه اين مصنّفِ نامعتمد در حقِ‏ّ على و عبّاس اجرا كرده است، همه فسق و كفر و طغيان است كه عمر و عبّاس و غير ايشان را معلوم بوده است كه اگر ديگران از كفر با اسلام آمدند، ۳ على هميشه مؤمن بود، وگر دگران را به كفر و معصيت منسوب كردند، على از همه معاصى هميشه منزّه و مبرّا بود؛ به حجّتِ آن خبر كه رسول - صلى اللَّه عليه و آله - گفت: «إنّي لا أَخافُ عليه أن يرجعَ كافراً بعدَ إيمانٍ، و لا زانياً بعدَ إحصانٍ». ۴ پس اميرالمؤمنين از آنچه عمر گفت يا نگفت، نترسد و عمر مانا ۵ كه خود نگفته باشد و اگر براىِ رغبتِ چنان پيوند، ۶ آن كلمه گفته باشد، دور نباشد كه نه معصوم بود.
و آنچه درين فصل به مرتضاى بغداد - رضي اللَّه عنه - و به جعفر صادق - صلوات اللَّه عليه - و به شيعتِ اماميّه - كثّر اللَّه عددهم - حوالت كرده است، همه دروغ و بهتان است. و نكاح به رضاىِ على رفت، و عبّاس در آن توسّطْ مُصيب بود، و عمر بدان رغبتْ محمود است. و عاقلان دانند كه چون دخترِ مصطفى زنِ عثمان باشد، تفاخر و منزلت در آن عثمان را باشد، نه مصطفى را؛ تا روزِ وفاتِ آن دختر سيّد - عليه السلام - مى‏گويد: «نِعْمَ الختن القبر». ۷ وگر دخترِ مرتضى، زنِ عمر باشد، تفاخر و منزلت در

1.صفحه «۲۶۰» چاپ قديم‏

2.به جز نسخه ع: «درجه».

3.م - ب - ح - د: «به اسلام آمده‏اند».

4.الخصال، ص ۲۹۵، ح ۶۱؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۲۶؛ المسترشد، محمد بن جرير طبرى، ص ۳۶۲، ح ۵۶؛ مناقب الامام أمير المؤمنين، محمد بن سليمان كوفى، ص ۵۵۹، ح ۱۰۷۲؛ بحار الأنوار، ج ۳۹، ص ۲۲۰، ح ۱، و ج ۴۰، ص ۹، ح ۲۱.

5.ث - م - ب - ح - د: «همانا». و در برهان قاطع گفته: «مانا به معنى همانا و گويى و پندارى آمده است».

6.ع - ث: «نبودند». ب: «نبوده». و «پيوند» به معنى قرابت و خويشاوندى و اتصال است در اينجا.

7.الكامل، عبد اللَّه بن عدى، ج ۱، ص ۲۵۳ در اين كتاب به صورت نقل شده است: «ابن عمر قال: دخل رجل على رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله يخبر بموت ابنته، فقال له رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله نعم الختن ختنك، كفى المؤنة وستر العورة».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398834
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به