آن، عمر را باشد نه على را كه بنىهاشم دگرند و بنىعديّ دگرند، و مرتبه بوطالب دگر است و مرتبه خطّاب دگر، و علىِّ مرتضى دگر است و عمر دگر، و وزر و وبال اين كلمتِ بهدروغ كه به سيّد مرتضى و به شيعت حوالت كرده است، همه به گردنِ مصنّفِ نامعتمد. ۱ و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.
آنگه گفته است [ در ] فصلى مطوّل كه «زيد بن عمر از اُمّ كلثوم بنت على بود، ۲و به شام رفت و بيعت گرفت». جواب آن است كه: شيعت منكر نباشد آن را و موضعِ نزاع نيست، و از تكرارِ بىفايده الّا ملال نيفزايد.
[ 86 ]
[ ادعاى مؤلف سنّى در تشبيه پيروى و تابع على بودن شيعه به دوستى يهود با موسى ]
[ اعتماد سلاطين و خلفا بر وزيران و اميران شيعى پاسخى به بىپايگى ادعاى مؤلف فضائح ]
[ قياس مجبران سنّى به قوم سامرى اولىتر از قياس شيعه به جهودان ]
آنگه گفته است كه:
و بزرگانِ دين نصيحت كردهاند و گفتهاند كه بر رافضى اعتماد مكن كه او دعوىِ دوستىِ على كند و همچنان باشد كه جهود در دعوىِ دوستىِ موسى.
اما جوابِ اين كلماتِ نامعقول آن است كه عجيب است كه اين نصيحت و قولِ بزرگانِ دين كه به خواجه نوسنّى رسيده است كه «با رافضيان صحبت نشايد كردن و بر ايشان اعتماد نبايد كردن»، پندارى اين سخن به هارون الرَّشيد و به مأمون خليفه نرسيده بود تا به مشورتِ علىّ يقطين ۳ و فضل بن سهل ذوالرّياستين، چندانى ۴ اعتماد كرده بودند در ترتيبِ خلافتِ و اميرالمؤمنينى! ۵ و اين خبر پندارى به سلطان ملكشاه نرسيده بود تا دخترِ خود را خاتون سلقم ۶ را به اصفهبد على شيعى مىداد، و بر مجد الملك قمى اعتماد كرده بود! و به سلطان بركيارق نرسيده بود تا برگفت و مشورت رئيس ابواسحاق مشكوى اعتماد كرده بود! و اين خبر علماى سنت با سلطان سنجر
1.ح - د: «مصنف نامصنف نامعتمد».
2.صفحه «۲۶۱» چاپ قديم
3.م - ح - د: «على بن يقطين».
4.ح - د: «چندان».
5.م: «در ترتيب خلافت أميرالمؤمنين». ح - د به عوض آن: «و به مسترشد خليفه هم نرسيده تا بر قول وزير نوشيروان خالد شيعى كه وزير بود و بر قول او اعتماد كرده بود».
6.م - ح - د: «سلعم» (با عين مهمله).