301
نقض

و خرانِ اهواز و رندانِ دركنده و قدّانِ ۱ پالانگران، همه به بهشت روند ۲ براىِ آن كه كفر و فساد و عصيان به مشيّت و ارادتِ خداى تعالى گويند، و على را قَتّال گويند، و مصطفى را كافربچه و اشكم‏شكافته و عاشق دانند! و بوبكر و عمر را تمام النّبوّه خوانند، و ۳ رافضيان را لعنت كنند و كافر خوانند همه به بهشت شوند، و سلمان و بوذر و مقداد و عمّار و خزيمه و حذيفه و جابر و ابوايّوب و محمّد بوبكر و مالك اشتر و عبداللَّه عبّاس و غير ايشان همه به دوزخ روند از بهرِ آن كه منكرِ اختيارِ امامتِ بوبكر و عمرند! تا اين كلمات را به آن ۴ شبهات قياس مى‏كند و به حقيقت بداند كه به بهشت مؤمنى رود مطيعْ خداى را؛ اگرچه رومى و حبشى باشد. و به دوزخ منكرانِ عدل و توحيد و عصمتِ انبيا و ائمّه و شريعت روند، وگرچه مكّى و تِهامى و قرشى باشند. اين است مذهب و اعتقادِ شيعتِ اصوليّه. و آنچه خلافِ اين نقل ۵و حوالت كرده است، ۶ تشنيع و تعصّب و زور و بهتان است و وزر و وبالِ آن به گردنِ وى ۷ باشد و بارى تعالى ما را به جواب مؤاخذت نكند كه غرضِ ما از اين جواب، نفىِ تهمت است و دفعِ شبهت. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.

[ 97 ]

[ نزول سوره قلم در ابتداى بعثت پس از سوره علق ]

[ على(ع) سرآمد مجاهدان ]

آنگه گفته است:
و گويند: ن و القلم، قسم است به محمّد و على.
جواب آن است كه مذهبِ شيعت در تفسيرِ اين قسم، ۸ آن است كه بارى تعالى

1.كذا صريحاً در نسخ ع - ث - ب - م و معنى آن روشن نشد و محتمل است كه جمع قدّ باشد به ضم قاف، به معنى يك‏دنده و لجوج كه بخواهد سخن خود را بر كرسى نشاند، خواه درست خواه نادرست؛ چنانكه اكنون در ميان عوام مستعمل است. و يا جمع قدّ باشد به فتح قاف و از معانى آن «فتنه‏زاى و فتنه‏انگيز» است. و بعيداً محتمل است كه مصحف و محرّف «قديديان» باشد كه به معنى پيروان لشكر از اهل حرفه، مانند پاره‏دوز و بيطار و كاسه‏گر و آهنگر و درزى و مانند آن مى‏باشد؛ چنانكه در كتب لغت گفته‏اند.

2.ع - ث: «به بهشت روند، همه به بهشت روند».

3.ع - ث - م - ب: «كه».

4.م - ح: «با آن» و متن صحيح‏تر و نزديك‏تر به تعبير عرب است. در كتب لغت گفته‏اند: «قاسَ الشي‏ء بغيرهِ و على غيرِهِ: قدّره على مثاله، سواء كان واويّاً أو يائياً».

5.صفحه «۲۷۹» چاپ قديم‏

6.ع - ث - م - ب: «كرده‏اند».

7.ح - د: «به گردن مصنف».

8.ح - د: «به مذهب شيعه تفسير اين آيه».


نقض
300

فَاعرفِ الحقَّ تعرفْ أهلَه قلّوا أم كثروا، و اعرفِ الباطلَ تَعرِفْ أهلَه قَلُّوا اَمْ كثُروا». ۱ واگر عجب مى‏دارد كه اين جماعت به بهشت شوند، طُرفه‏تر آن است كه گمان مى‏برد كه لُرانِ ۲۳خوزستان و گاوانِ طوس و خرانِ اردبيل و گرگبريانِ ۴ قزوين و مشبّهه همدان و خربندگانِ ساوه و دبّاغانِ نهاوند و بيّاعانِ ۵ اصفهان و خارجيانِ كره ۶ و كلانِ آمل ۷

1.جزئى است از حديثى مأثور از أميرالمؤمنين عليه السلام و همين قسمت تقريباً جارى مجراى مثل شده است و گويا در كتب مولى محسن فيض كاشانى و همچنين در كتب مولى اسماعيل خواجويى اصفهانى نيز همين عبارت را ديده‏ام و فعلاً مجال مراجعه ندارم و در اوايل امالى مفيد رحمه اللَّه عليه (ص ۳، س ۷، چاپ نجف) ضمن حديثى هست از اميرالمؤمنين عليه السلام كه به حارث همدانى فرموده: «إنّ دينَ اللَّهِ لا يُعرفُ بالرجالِ، بل بِآيةِ الحقّ؛ فَاعْرفِ الحقَّ تَعرفْ أهلَه». و گمان مى‏كنم كه حسن بن علىّ بن شعبه نيز در تحف العقول قسمتى از همين عبارت را نقل كرده است. در هر صورت عبارت جزئى از احاديث مأثوره است و به نظرم مى‏آيد كه در جاى ديگر اين كتاب نيز اين عبارت ذكر شده است و شايد در آنجا مورد نقلش را ذكر كرده باشيم. يكى از نويسندگان نقل كرده است كه اين عبارت را اميرالمؤمنين عليه السلام هنگام حركت به جنگ بصره در جواب سائلى كه او پرسيده «آيا مى‏شود مثل طلحه و زبير و عايشه بر باطل باشند كه ما با آنها بجنگيم؟» - آن حضرت فرموده است كه «حقّ و باطل را ميزانى است كه اعمال اشخاص را با آن بايد سنجيد. تو نخست حقّ و باطل را بشناس تا آنگاه اهل آنها را بشناسى». آنگاه نويسنده مشارٌ اليه گفته: «طه حسين اين كلام را در كتاب على و فرزندانش نقل كرده و ستايش بسيار از بيان حكيمانه آن حضرت نموده است». پس شايد در آن كتاب مأخذ نقل اين كلام ذكر شده باشد. فراجعْ إن شئتَ. مراجعه شود به: الأمالي، شيخ طوسى، ص ۶۲۶، ح ۱۲۹۲؛ مجمع البيان، ج ۱، ص ۱۸۷؛ أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۶۴؛ البيان و التبين، ج ۲، ص ۲۱۱؛ تاريخ اليعقوبي، ج ۲، ص ۲۱۰؛ نثر الدر، ص ۵۱.

2.ع: «اران». و در غياث اللغات گفته: «لُر بالضمّ طايفه‏اى از صحراييان كه از شياطين و كنيزان سليمان به وجود آمدند و به معنى روستايى و مرد احمق مستعمل است». و در ساير لغات نيز به قريب به اين كلام تصريح كرده‏اند.

3.صفحه «۲۷۸» چاپ قديم‏

4.م - ب: «گرگبران». ح - د ندارند. و گويا از قبيل اضافه صفت به سوى موصوف باشد، يعنى گبران گر. و «گر» يعنى جربدار. در آنندراج از ناصر خسرو نقل كرده: «گر نخواهى رنجِ‏گَر از گرگنان پرهيز كن». و «گرگنان» در اين مصراع به معنى كسانى است كه مرض جرب داشته باشند؛ زيرا «گن» مخفف «گين» است؛ چنان كه در شرمگين و غير آن به نظر مى‏رسد. و تفصيل به كتب لغت محول و موكول است.

5.ع: «و تباعان». و بياع از كلمه بيع و صيغه نسبت است به آن؛ مانند بقّال و عطّار. و در منتهى الارب گفته: «بياع كشدّاد: بهاكننده و دلال خريد و فروخت».

6.ث: «كوه». ب - م: «كوه گيلويه». و مراد از «كره» همانا «كرج» است.

7.دو نسخه ح - د از اينجا تا «قدّان پالانگران» را ندارند.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 432783
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به