307
نقض

و يا خود غير كاتب به خصومت و تعصّب در ميان نبشته باشد. پس آن لعنت و عقوبت عايد باشد با مغيِّر، دون كاتبِ مُصْحَفْ. ۱
آمديم با اصلِ مسأله به نفىِ تهمت:
اوّلاً، اين مصنّف دعوى مى‏كند كه بيست و پنج سال اين مذهب داشته است و داند كه بناى مذهبِ شيعت بر عدل و توحيد است و بر اثباتِ نبوّت. بعد از آن مذهب آن است كه امامان ۲ مفترض‏الطّاعه دوازده‏اند بعد از مصطفى - عليه و عليهم السّلام - ، يكى بعد از يكى. و اجماع است كه شيعت يازده امام را از فرزندانِ علىّ بن أبى طالب دانند؛ اوّلِ ايشان الحسن بن على و آخرِشان مهدى بن الحسن الزّكىّ؛ ۳ و همه را معصوم و مفترض‏الطّاعه دانند، و امامت درين امّت، در غيرِ ايشان روا ندارند و قبول ۴نكنند؛ از بهرِ فقدِ صفاتِ موجبه. پس با اين اعتقاد و مذهب چگونه نويسند كه «على پدرِ هيچ مردى نبوده است»؟!
و ديگر آن كه شيعت همه سال و ماه لاف زنند و تفاخر آورند كه علىّ مرتضى، شوهر فاطمه زهرا است، و پدرِ حسن و حسين است، و امامتِ امّت تا به قيامت در نسلِ او باقى است، و ساداتِ عالم كه ميخِ ديده ناصبيانند از فرزندانِ على‏اند، و هر كه نه از فرزندانِ على باشد، گويند: علوى نباشد و نشايد خواند. پس بدين دلالات و حجّت‏ها معلوم شد كه اين معنى به مذهبِ شيعتِ اماميّه اصوليّه لايق نباشد كه نويسند و به اعتقاد كنند كه «ما كانَ عليٌّ أبا أحدٍ مِنْ رجالِكُم» كه اين معنى مخالفتِ ۵ اجماع و قرآن باشد برين وجه كه بيان كرده شد. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين، و صلّى اللَّهُ على محمّدٍ و آلِهِ المعصومينَ من أولادِ أميرالمؤمنين.

1.مصحف، يعنى قرآن.

2.ح - د (به جاى: «و داند» تا اينجا): «اين قدر ندانسته كه امامان».

3.اين عبارت نظير عبارتى است كه در اوايل كتاب گذشت (ص ۳۴).

4.صفحه «۲۸۴» چاپ قديم‏

5.م - ب: «مخالف». ح - د: «خلاف».


نقض
306

اما جواب اين كلمات را اوّل به وجه گوش بايد داشتن تا فايده حاصل شود.
اما آنچه گفته است كه «در دست كودكى رافضى مصحفى بگرفتند» عُقلا كودك را به رفض ۱ چگونه منسوب كنند؟! كه كفر و ايمان موقوف باشد بر بلوغ و كمال عقل. و خواجه ناصبى كه پانصد سال است كه در ايمانِ علىِ‏ّ بن أبى طالب طعن مى‏زند كه او هفت ساله بود و ايمانِ هفت ساله درست نباشد، پس ندانم كه با اين مذهبِ بد چگونه كودك را رافضى شايد خواندن، ۲ و بى‏گناهان را لقب و تهمتِ بد نهادن تا وزر و وبالش بيشتر باشد.
۳و امّا آنچه گفته است كه: «نبشته بود كه: ما كانَ عليٌّ أبا أحدٍ مِن رجالِكُم» اگر بوده باشد، از چند وجه خالى نيست:
وجه اوّل، آن كه سهو القلم باشد و بر نويسنده وزرى و وبالى نباشد؛ خاصّه به مذهبِ خواجه كه سهو و غلط بر همه انبيا و أئمّه روا دارد.
وجه دوم، آن باشد كه به‏جهل و بى‏علمى نبشته باشد. پس مستحقِ‏ّ ملامت باشد، و چون توبه بكند ايمانش را نقصانى نباشد؛ خاصّه به مذهبِ خواجه كه جهل و زلّت در أئمّه و خلفا روا دارد.
وجه سيوم، آن باشد كه به اعتقاد نبشته باشد. پس ملحد و كافر و ضالّ باشد به هر مذهب كه تظاهر كند و از هر كه باشد، و حكمِ او حكمِ مجبّرانى دارد ۴ كه خواستند كه نقيضه ۵ قرآن آورند. عليهم لعائنُ اللَّه.

1.ع - ث: «بر رفض».

2.ع - ث - م - ب: «خواند».

3.صفحه «۲۸۳» چاپ قديم‏

4.«دارد» فقط در دو نسخه ح - د.

5.فيروزآبادى گفته: «و النقيضة الطريق في الجبل، و أن يقول شاعر شعراً فينقض عليه شاعر آخر حتى يجي‏ء بغير ما قال» و در تاج العروس گفته: «و الاسم النقيضة و فعلهما المناقضة و جمع النقيضة النقائض و لذلك قالوا: نقائض جرير و الفرزدق». پس مرادْ آنان است كه خواستند با قرآن معارضه كنند و به خيال و پندار خود نظيرى براى آن بياورند.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431057
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به