المارقين، خداى را ولى بود، و مصطفى را وصى بود، و دين و شريعت را متولّى. پس اگر در عهدِ خلافتِ شيخين چون ۱ خالدِ وليد به حرب عجم نرفت، ۲ از آن بود كه حوالتِ احكامِ شريعت و رجوعِ مُشْكِلات و بيانِ مُعْضِلات و حدِّ اُرُوش ۳ و جنايات، بوبكر و عمر از او پرسيدندى ۴ و او را ملازمتِ روضه نبوّت واجب بود تا خللى به شريعت راه نيابد كه آن كار كه به خالد و امثالِ خالد برآيد، اميرالمؤمنين را بدان التفات كمتر باشد. كارِ او پيكارِ عَمْرو باشد بر درِ مدينه كه أجلّاى صحابه و كُبراى مهاجر و انصار را جانها به حلقها ۵ رسيده باشد و «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا * هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَديدًا»۶ پس اگر عمر نرود به حربِ عجم معذور باشد، على معذورتر. چون ۷ اصل نباشد، متابعت عمر را بنشايد. تا اين جمله بخواند و بداند كه به صواب است و به توفيقِ ملكِ وهّاب است.
[ 106 ]
[ اختلاف عمر با ابوبكر در عزل خالد بن وليد ]
[ اعتقاد مؤلف فضائح به جواز ارتكاب گناه توسط انبيا ]
[ راى عمر در عزل خالد بن وليد از اميرى شام ]
آنگه گفته است:
و چون عمر بوبكر را مىگفت: خالد را از حروبِ شام ۸معزول بكن، در آن وقت كه او مالكِ نويره را بكشته بود و خلاف بود در آن كه او از جمله مرتدّان بود يا از جمله مسلمانان، رأىِ عمر آن بود كه خالد را معزول كنند، و بوعبيده را به اميرِ سپاهِ شام كنند. بوبكر گفت: «لا اُغمدُ ۹ سيفاً سَلَّه اللَّهُ على أعدائِهِ؛ من شمشيرى كه خداى بر دشمنانِ خود كشيده باشد، با غلاف نكنم». يعنى خالد را معزول نكنم. و چنين كارى به هرزهگويىِ رافضى باطل نشود.
اما جواب اين فصل نيك نيك ۱۰ فهم بايد كردن. اوّلاً در آن كه «بوبكر را عمر گفت
1.ح - د: «چون» را ندارند.
2.ح - د: «رفت».
3.اروش جمع ارش است به فتح همزه به معنى ديه جراحات.
4.ع: «پرسيدند». ح - د: «مىپرسيدند». م ندارد.
5.ح - د: «به حلق».
6.ذيل آيه ۱۰ و تمام آيه ۱۱ سوره مباركه احزاب.
7.ح - د: «كه چون».
8.صفحه «۲۹۲» چاپ قديم
9.فيومى گفته: «غمدته غمداً من باب ضرب و قتل: جعلته في غمده، أو جعلت له غمداً، و أغمدته اغماداً لغة».
10.ح - د: «نيك» (بدون تكرار).