327
نقض

فاضل‏تر ۱ قبيح است و به مذهبِ خواجه امام را بيانِ حلال و حرام بايد. پس مُعاذاولى‏تر باشد به قولِ رسول به امامت از بوبكر و عمر، و اجماعِ مهاجر و انصار با ثبوتِ اين خبر بر امامت ۲بوبكر، نه بصيرت باشد كه چون رسول به الف مبالغه ۳ گويد و به كاف و ميم جمع مخاطب مُعاذ ۴ اولى‏تر باشد به امامت، و تركِ اولى در امامت روا نباشد؛ وگرنه پندارى كه اين خبر به مهاجر و انصار نرسيده باشد، امّا به خواجه نوسنّى رسيده باشد تا لازم آيد كه او عالم‏تر و عارف‏تر باشد از همه مهاجر و انصار!
و چون به انصاف درين فصل تأمّل رود، فايدت به‏حاصل ۵ آيد و شبهت زايل شود. و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.

[ 113 ]

[ نسبت دادن دعوت سعيد قداح اسماعيلى از طرف مؤلف فضائح به شيعه ]

[ نخستين داعيان اسماعيليه در مغرب و ارتباط آنها با شيعه ]

[ ادعاى مؤلف فضائح در ارتباط ميان دعوت اسماعيليه با عقايد و معارف شيعه ]

[ اصل الحاد و دعوت اسماعيلى توسط ميمون قداح ]

[ آغاز نشر و گسترش اسماعيليه ]

[ مذهب و مليت نخستين واضعان و دعوتگران اسماعيليه و نقد فكر و عمل آنها ]

[ داعيان اسماعيلى دشمن معارف توحيدى ]

[ توزيع جغرافيايى نخستين دعوتگران اسماعيلى و سياست تبليغى آنها ]

[ محمد دندان و دعوت به انحراف و الحاد در مناطق ايران ]

[ ميمون قداح و گسترش دعوت اسماعيلى و الحاد در مغرب ]

[ بى‏عرضگى خلفاى عباسى در مقابله با مدعيان خلافت و نقد عباسيان ]

[ ترويج عقايد اسماعيلى و توسعه انحرافات عقيدتى محمد دندان در لرستان و خوزستان ]

[ آغازگران دعوت اسماعيلى و عدم ارتباط آنها با شيعه ]

آنگه گفته است:
و بدان كه مقصودِ واضعانِ رفض، آن بوده است تا صحابه و تابعين را خائن و نامعتمد بكنند تا اعتماد از شرع برخيزد؛ زيرا كه چون ناقلان منافق و بد دين و نامعتمد باشند، بر نقلِ ايشان و بر قولِ ايشان اعتمادى بنماند. و از اينجا گفته‏اند ۶ كه «رافضى‏اى دهليز ملحدى است». زيرا كه چون سعيد قدّاح هنوز به مغرب نيفتاده بود و مصر و افريقيه در دستِ خلفاىِ آلِ عبّاس بود، سعيد قدّاح بر شكلِ طبيبان مى‏گشت در نواحىِ اصفاهان ۷ و كره ۸ و گُرپايگان، و ديه به ديه مى‏گشتى و مردم را به الحاد دعوت ۹ مى‏كردى. شخصى با وى افتاد از روافضِ كوفه نامِ او بوزكريّا شيره‏فروش. به‏كَرَهِ بودلُفَ افتادند به نزديك امير احمد بن عبدالعزيز بن دُلَف بن أبى دُلَف العجلى و او اميرِ اصفاهان و كَرَهْ بود و

1.شايد اصل «فاضل» بوده است زيرا در اثبات قبح لازم نيست كه در مثل اين مورد به صيغه اسم تفضيل نياز باشد.

2.صفحه «۳۰۱» چاپ قديم‏

3.ح - د: «با آن مبالغه».

4.ع: «جمع مخاطبه و معاذ».

5.م - ح: «حاصل».

6.ع - ث - م - ب: «گفته است».

7.ث - ب - م - ح: «اصفهان» و همچنين در مورد آينده.

8.ياقوت در معجم البلدان گفته: «كرج بفتح أوّله و ثانيه و آخره جيم، و هي فارسية، و أهلها يسمّونها كره (إلى أن قال:) و هي مدينة بين همذان و اصبهان في نصف الطريق وإلى همذان أقرب (تا آخر كلام او)».

9.ع - ث - ب: «دعوى».


نقض
326

تعليم شرعيّات، و رسول - عليه السلام - در حقّ او گفته بود: «أعلمُكُم بالحلالِ ۱و الحرامِ معاذُ بن جبل». ۲ نمى‏شايد كه يك شب بر پير دانشمند رافضى باز گردد تا او را چند بار لعنت بنكند. فكيف بر آنها كه خلافت و امامت كردند.
اما جواب اين كلمات همان است كه در مواضع گفته آمد كه دروغ و بهتان است، و وزر و وبال به گردنِ آن كس كه گويد و روا دارد دروغى ۳ بر پيرى زاهد عالم مقدّم نهادن كه سيرت و طريقتِ شمس الاسلام حَسَكا - رحمة اللَّه عليه - همه علماى فريقين را معلوم باشد، از عفّتِ نفس و كوتاه‏زُفانى ۴ و پاك‏نفسى. و نمى‏دانم كه اين لفظ، خود مصنّف شنويده ۵ است يا از كسى نقل مى‏كند؟ اگر خود شنيده است، بدان معتمدى نيست كه قولش در مثلِ اين دعوى مسموع باشد، و مانندِ آن دروغ است كه بر خواجه بُلفتوح ۶ نهاده است در تفسير آيه: «وَ إذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ اْلأَرْضِ»۷و البتّه او را خبر نه، و در تفسير او نه چنان است. و گر حوالت به اصحابِ خبر كند، همه اعداى حَسَكا باشند، هم مسموع نباشد و شيعه خود اين حوالت نكنند وگر ما نيز خواهيم كه به‏دروغ به علماىِ او حوالت كنيم توانيم؛ امّا آن كس را كه به قيامت و بعث و نشور ايمان درست باشد، همانا كه روا ندارد كه حوالت به‏دروغ كند ۸ به علماى مرده و زنده.
اما آنچه در آخر فصل گفته است كه: «رسول - عليه السلام - گفت: أعلمُكم بالحلالِ و الحرامِ مُعاذُ بن جبل» دانم كه اين خبر صحابه را گفته باشد و حوالتِ كاف و ميم، خطاب بديشان باشد. ۹ پس مُعاذ عالم‏تر باشد از قول رسول به لفظ خبر به حلال و حرام، هم از بوبكر و هم از عمر كه سيّد دروغ نگويد، و تقديمِ مفضول در عقل بر

1.صفحه «۳۰۰» چاپ قديم‏

2.سنن ابن ماجة، ج ۱، ص ۵۵، ح ۱۵۴؛ سنن الترمذي، ج ۵، ص ۳۳۰، ح ۳۸۷۹؛ مسند ابن حنبل، ج ۳، ص ۱۸۴.

3.ح - د: «دروغ» و شايد بهتر باشد.

4.ث - م - ب - ح - د: «و كوتاه‏زبانى».

5.ث - ب - م - ح - د: «شنيده».

6.غير نسخه ع: «ابوالفتوح».

7.آيه ۸۲ سوره مباركه نمل. در سابق ذكر اين مطلب شده و آيه تفسير گرديده است. رجوع شود به صفحه ۲۸۰.

8.ع - ث - ب - م: «كنند».

9.ث: «خطاب است بديشان».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430295
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به