329
نقض

زد، و فاطمه را منع كردند كه بر پدرِ خود بگريد، و حسين را سر ببريدند، و على و فرزندانش را به قبيله خود كن؛ زيرا كه ايشان در نقلِ اين دولت جدّى نكرده‏اند. و بگو كه: همه مظلوم و مغصوب بوده‏اند. و تو بدين ۱ مردم در دعوت توانى آوردن و درين همكار بسيار ياوى ۲ و از ايشان تنى‏چند را كه از ايشان كارى نيامد بر دست گير چون سلمان و بوذر و مقداد و خَبّاب. آن ديگران را به منافقى هادار ۳ كه چون اين معنى مقرّر كرده باشى، ۴و يارانِ او را به خائن ۵ و نامعتمد كرده باشى، مقصودِ خود بيابى و اعتماد از شرعِ او برخيزد كه از ايشان بدين‏ها ۶ رسيد؛ چون ايشان ظالم و خائن و منافق بوده باشند، قولِ ايشان و نقلِ ايشان حجّت نباشد و او خود نيز همچنان باشد كه اينها؛ كه گفته‏اند:

عن المرء لا تُسأل و أبصِرْ قرينَه‏فإنّ القرينَ بالقرائن يقتدي۷،۸

1.ع: «برين» يعنى بدين يا بر اين طريق و همچنين است امر در «درين» آينده.

2.ث - م - ب - ح: «يابى».

3.ث - م - ب: «به منافقى‏ها دار». و گويا صحيح آن است كه «ها» جزء كلمه بعدى است. مانند «هاپذيرِ» گذشته.

4.صفحه «۳۰۳» چاپ قديم‏

5.م - ح: «خائن».

6.ح: «بدى‏ها».

7.التبيان، شيخ طوسي، ج ۳، ص ۱۹۸؛ مجمع البيان، ج ۳، ص ۸۵؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۲۵، ص ۳۸۹.

8.كذا در نسخ؛ ليكن در جامع الشواهد، بعد از ذكر اين بيت: إذا كنت في قوم فصاحِبْ خيارَهُم‏ و لا تصحبْ الأردى فتردى مع الردى‏ كه ابن هشام در مغنى (ج ۲، ص ۵۲۰) در باب رابع در امورى كه «يكتسبها الاسم بالاضافة» آن را نقل كرده است [ و ]گفته: لم يسمّ قائله و قبله: عن المرء لا تسأل و سَلْ عن قرينه‏ فكلّ قرين بالمقارن مهتد مولى محمد صالح روغنى رحمه اللَّه عليه در شرح اين فقره از كلام اميرالمؤمنين عليه السلام: «قارِنْ أهلَ الخير تكُنْ منهُم، و باينْ أهلَ الشرّ تبنْ عنهُم» كه از جمله وصيت مفصلى است كه به امام حسن عليه السلام كرده (ص ۶۹، شرح باب المختار از كتب آن حضرت، از چاپ تبريز به تصحيح اديب خلوت) گفته: «و شاعر گفته: ... آنگاه بيت را مطابق نقل صاحب جامع الشواهد نقل كرده، به جز كلمه «مهتدى» كه به جاى آن «مقتدى» ياد كرده است به قاف. در هر صورت شعر در بسيارى از كتب ادب به نظر رسيده و جارى مجراى مثل مى‏باشد. و نظير آن است اين مثل فرانسوى:ت‏ai jamais eu une Peine qu' une heure de lecture n'ai dissipإe. Montesquieu. Jen' يعنى: تو اوّل بگو با كيان زيستى‏ پس آنگه بگويم كه تو كيستى‏


نقض
328

گُرپايگان. شخصى از مقرّبان امير احمد بيافتند نام او محمّد بن الحسن چهار بُختان المعروف به «محمّد دندان». داعيه‏اى بود در الحاد، و مَكّارى بودصعب، و فصّالى ۱ هول ۲ و محتالى ۳ قوى. و او را پيشِ ۴اميراحمد حرمتى بود تمام. سعيد قدّاح را عادت بودى كه در ميانِ سخن بر سبيل طبيبى ۵ سخن‏هاىِ ملحدانه گفتى و ذمِّ عرب و مَساوىِ ايشان كردى، و رسولِ خداى را چون نام بردى گفتى: ۶ آن شتربانِ ما چنين كرد و چنان ۷ كرد. اين محمّد دندان او را بشناخت، و [ اين ]سه لعين ۸ محمّد دندان و سعيد قدّاح و بوزكريّا شيره‏فروش، سخن در ميان نهادند و دعوت الحاد را تمهيد مى‏كردند.
محمد دندان، سعيد را گفت: تو بزرگ‏شخصى امّا نصيحتِ من هاپذير ۹ و ذمِ‏ّ اين عرب مكن كه غالب شده‏اند، و عيبِ محمّد مگوى كه ملوكِ جهان سر در سرِ دشمنىِ او كرده‏اند، و تو بدين كار همكار ۱۰ كم‏يابى و بدين ۱۱ طريق مردم را دعوت كم‏توانى كردن. يارانِ او را كه همه انصارند و مهاجرند متّهم بكن كه بلا بر سرِ دولت‏هاى مردم از ايشان خاست. بگو كه همه منافق بودند و بُت در بغل نماز مى‏كردند، و بُتان در سجده‏گاه پنهان كرده بودند، تا به بهانه نماز بت را مى‏پرستيدند، و همه پس ازو بر گرديدند و شريعتِ او بگردانيدند، و بر خاندان و اولاد او ظلم كردند، و عُمَر حجّتِ فدك بدريد، و در بر شكمِ فاطمه

1.در منتهى الارب گفته: «فصال كشدّاد، مدّاحِ مردمان به اميد صله. و لفظ دخيل است به اين معنى».

2.در برهان گفته: «به ضمّ اوّل و ثانى، مجهول بر وزن غول به معنى بلند و رفيع باشد. و به معنىِ راست و درست هم آمده است. و به فتح اول به معنى ترس و بيم باشد». پس به معنى مهيب و وحشتناك مى‏باشد.

3.ع «مختالى». ث - ب - م: «بختالى». و مختال به معنى متكبر و خودپسند است، و محتال به معنى حيله‏گر و عبارت اُخراى «مكار» است.

4.صفحه «۳۰۲» چاپ قديم‏

5.ح - د: «طيبت» و مناسب‏تر است؛ ليكن در سابق سعيد قدّاح را به عنوان «طبيبى» معرفى كرده است. و در غياث اللغات گفته: «طيبت بالكسر و حرف ثالث كه باى موحده است مفتوح، به معنى مزاح و خوش‏طبعى و حلال شدن. از منتخب».

6.ع - ث - ب - م: «و رسول خداى را نام بردى و گفتى».

7.ع: «چنين».

8.ح - د: «پس آن هر سه لعين».

9.م: «بپذير». ح - د: «فراپذير». براى وجه استعمال «ها» در اين قبيل موارد، رجوع شود به تعليقه ۱۲۳.

10.همكار، هم‏پيشه و شريك را گويند.

11.ث: «برين».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429892
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به