زد، و فاطمه را منع كردند كه بر پدرِ خود بگريد، و حسين را سر ببريدند، و على و فرزندانش را به قبيله خود كن؛ زيرا كه ايشان در نقلِ اين دولت جدّى نكردهاند. و بگو كه: همه مظلوم و مغصوب بودهاند. و تو بدين ۱ مردم در دعوت توانى آوردن و درين همكار بسيار ياوى ۲ و از ايشان تنىچند را كه از ايشان كارى نيامد بر دست گير چون سلمان و بوذر و مقداد و خَبّاب. آن ديگران را به منافقى هادار ۳ كه چون اين معنى مقرّر كرده باشى، ۴و يارانِ او را به خائن ۵ و نامعتمد كرده باشى، مقصودِ خود بيابى و اعتماد از شرعِ او برخيزد كه از ايشان بدينها ۶ رسيد؛ چون ايشان ظالم و خائن و منافق بوده باشند، قولِ ايشان و نقلِ ايشان حجّت نباشد و او خود نيز همچنان باشد كه اينها؛ كه گفتهاند:
عن المرء لا تُسأل و أبصِرْ قرينَهفإنّ القرينَ بالقرائن يقتدي۷،۸
1.ع: «برين» يعنى بدين يا بر اين طريق و همچنين است امر در «درين» آينده.
2.ث - م - ب - ح: «يابى».
3.ث - م - ب: «به منافقىها دار». و گويا صحيح آن است كه «ها» جزء كلمه بعدى است. مانند «هاپذيرِ» گذشته.
4.صفحه «۳۰۳» چاپ قديم
5.م - ح: «خائن».
6.ح: «بدىها».
7.التبيان، شيخ طوسي، ج ۳، ص ۱۹۸؛ مجمع البيان، ج ۳، ص ۸۵؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۲۵، ص ۳۸۹.
8.كذا در نسخ؛ ليكن در جامع الشواهد، بعد از ذكر اين بيت:
إذا كنت في قوم فصاحِبْ خيارَهُم
و لا تصحبْ الأردى فتردى مع الردى
كه ابن هشام در مغنى (ج ۲، ص ۵۲۰) در باب رابع در امورى كه «يكتسبها الاسم بالاضافة» آن را نقل كرده است [ و ]گفته: لم يسمّ قائله و قبله:
عن المرء لا تسأل و سَلْ عن قرينه
فكلّ قرين بالمقارن مهتد
مولى محمد صالح روغنى رحمه اللَّه عليه در شرح اين فقره از كلام اميرالمؤمنين عليه السلام: «قارِنْ أهلَ الخير تكُنْ منهُم، و باينْ أهلَ الشرّ تبنْ عنهُم» كه از جمله وصيت مفصلى است كه به امام حسن عليه السلام كرده (ص ۶۹، شرح باب المختار از كتب آن حضرت، از چاپ تبريز به تصحيح اديب خلوت) گفته: «و شاعر گفته: ... آنگاه بيت را مطابق نقل صاحب جامع الشواهد نقل كرده، به جز كلمه «مهتدى» كه به جاى آن «مقتدى» ياد كرده است به قاف. در هر صورت شعر در بسيارى از كتب ادب به نظر رسيده و جارى مجراى مثل مىباشد. و نظير آن است اين مثل فرانسوى:تai jamais eu une Peine qu' une heure de lecture n'ai dissipإe. Montesquieu.
Jen' يعنى:
تو اوّل بگو با كيان زيستى
پس آنگه بگويم كه تو كيستى