331
نقض

بود و اين پسرش ميمون بر دامنِ زندقه پرورش يافته بود. و اين ميمون شوم در جهان مى‏گشت تا تمهيدِ دعوتِ الحاد كند. هر كجا كه برسيد كه ولايتِ حنيفيان بود، قرار نگرفت و هر كجا كه ولايتِ شيعه بود، آرام نگرفت كه دانست كه دعوتِ او با اين دو گروه در نگيرد. چون به حدودِ نهاوند و كَرَهْ و گرباذگان ۱ و آن بقعه رسيد، و جهل و كم‏مايگى و كم‏يقينىِ مشبّهيان ۲ بدانست، آنجا توقّف كرد و قرار گرفت.
و اين محمد دندان - عليه اللعنة - مشرك‏زاده بود. پدرش و او مشبّهى نمودندى، امّاخود ملحد بودند و از دهى بودند از حدودِ نهاوند، و در خدمتِ امير احمد بن ۳عبدالعزيز گستاخى داشت، و امير احمد درين وقت به‏كَرَهْ مى‏بود، امّا حاكم بود بر قاشان و درين وقت بود كه احمد بن موسى بن محمّد التّقى را - عليه السلام - نوازش كرده بود و مال و نعمت و خِلْعَتْ فرستاد تا او ساكنِ قم شد و آنجا مدفون است در قبّه موسويان. و رضويانِ قم همه از نسل وى‏اند. تا معلوم شود كه سيرتِ امير احمد بن عبدالعزيز چگونه بوده است در آلِ مصطفى - عليهم السلام - .
و اين بوزكريا - عليه اللعنة - اوّلاً كوفى نبود؛ اصلش از چال گاوانان ۴ بود و شيره‏فروش نبود، شيرفروش بود كه مادرش در آن حدود گاو و گوسفندى داشتى و او از كودكى شير و ماست گردانيدى و فروختى. پس خواجه در پيشه و شهرِ او هر دو در غلط است ۵ و پدرش را «بوصابر المنجّم» خواندندى كه دعوىِ نجوم كردى، و مادرش زنكى جادو بود. اصلش از بابل، نامش عيالانه كاهنه. ولادتش به دهى از نواحىِ رى كه «عيالاناباد» خوانند.
پس اين هر سه ملعون به‏كَرَهِ بودُلَف به هم افتادند كه دشمنانِ توحيدِ خداى بودند كه درجه اوّل است، و منكرانِ بعث و نشور بودند كه ركنِ آخر است، و رسالت و امامت موقوف است بر اثباتِ عدل و توحيدِ خداى، و در ترتيب هدم قواعدِ اصل

1.ث: «گربادگان». م - ب - ح - د: «گربايگان».

2.م - ب - ح - د: «مشبهان».

3.صفحه «۳۰۵» چاپ قديم‏

4.م - ب: «چال گاويان». ح: «جاه كاويان» د: «حاه گاويان».

5.م - ب - ح: «در پيشه و شهر او هر دو غلط كرده است».


نقض
330

كه چون اين كردى ابطالِ سخنِ او كرده باشى؛ زيرا كه چون بگفتى كه شرع در خُفيه ۱ است تا قائمِ آل محمّد بيايد و شرع را قوّت دهد، باطن و تقيّه را قوّت كرده باشى، و تقرير كرده كه امام معصوم و منصوص بايد تا شرع از او بشنوى.
سعيد قدّاح اين معنى از محمّد دندان قبول كرد و به دعوتِ رفض، تمهيدِ الحاد مى‏كرد تا همه مغرب را در دعوتِ خود آورد و تا امروز هنوز مصر دردست فرزندانِ سعيد قدّاح بمانده است. و خود را فرزندانِ رسول نام نهاده‏اند، و امامِ ۲حق دانند ملحدان ايشان را، و گويند: از فرزندانِ اسماعيل بن جعفر صادق‏ايم.
اما جواب اين فصول و معارضاتِ اين كلمات مؤمن مستبصر، يك‏يك به جان سماع كند تا شبهه هر مشبّه و بطلان هر مُبْطِل و تهمتِ هر متّهم زايل شود، و فايده از آن و جوابِ آن به حاصل ۳ آيد؛ إن شاء اللَّهُ تعالى، و بِهِ الثّقة، و منه المعونة.
اولاً حكايت واضعان الحاد - عليهِم لعائن اللَّه تَترى‏ - ۴ از اوّل تا به آخر معلوم و مفهوم است كه كه بودند ۵ و از كجا بودند و اتّفاق كجا كردند، و اوّل بر چه مقاله بودند. و اسامىِ بهرى درين كتاب به مواضعى كه حاجت بود برفت و به ذكرِ همه، روزگارها خواهد. امّا درين جواب كلماتى شافىِ روشن برود؛ إن شاء اللَّه.
اوّلاً سعيد قدّاح خود در كتبِ تواريخ مذكور نيست و اصلِ الحاد، ميمون بن سالم القدّاح است. بهرى گفتند: اين سعيد، پسر ميمون قدّاح بود و بيشتران چنين آورده‏اند كه سعيد خود نيست، ميمونِ سالم است. آنگه درين سالم كه پدرِ ميمون ملعون است، خلاف است. بهرى گفتند: غلام مصريان بود؛ بهرى گويند: اديب بود، فلسفه خوانده

1.فيومى در مصباح گفته: «يقال: خفيته أخفيه من باب رمى: إذا سترته و أظهرته، و فعلته خفية بضمّ الخاء و كسرها و يتعدّى بالهمزة أيضاً».

2.صفحه «۳۰۴» چاپ قديم‏

3.م - ح: «حاصل».

4.تَتْرى‏، به فتح تاى اول و سكون تاى دوم و راى مفتوحه و الف مقصوره در آخر، به معنى يك‏يك پس ديگرى آمدن. قال اللَّه تعالى: «ثُمَّ أرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا» (صدر آيه ۴۴ سوره مباركه مؤمنون) در منتهى الارب گفته: «جاؤوا تترى: يك‏يك پس ديگرى آمدند يا متفرّق و پريشان. و أصلها وترى (تا آخر كلام او)».

5.ع - ث - ب: «كه بود».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398792
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به