داشتند و آن ملعون آنجا قرار گرفت و مىگشت و مىگفت: خداى تعالى جسم است و شكل و صورت دارد، و صعود و نزول كند، و چون بر عرش مقيم باشد، پايى به شرق دارد و پايى به غرب، و خايهاش چندِ كوهِ ۱ اُحُدْ است و هر شب آدينه بر خرى نشيند ۲ و به زمين فرود آيد و در مساجدِ مشبّهه نزول كند، و طعام و شراب خورد و خرش را علف بايد، و پيش از انقلابِ صبح با عرش شود. تعالى و تقدَّسَ عَمّا تَقولُ المُشبّهةُ وَ المُجسّمةُ و المجبّرةُ عُلوّاً كبيراً.
۳و اين دو ملعون، او را گفتند: چون دعوتِ تو برين وجه در اين حدود منتشر شود، اين نه آن خداى باشد كه محمّد گفته است، و مسلمانان دعوى مىكنند، و هدمى و خللى ازين عظيمتر نباشد و آنجا بماند و دعوى برين وجه كرد كه گفته شد. و هنوز در آن حدود اين مذهب ظاهر است. پس اگر محمّد دندان به قائم گفتى، و امام معصوم دانستى، و تقيّه مذهبِ او بودى، بايستى كه به قم و به قاشان بودى، نه به كَرَهْ و گرپايگان.
آنگه ميمون بن سالم القدّاح - عليه اللعنة - گفت: من به ولايتِ مغرب شوم كه آنجا رسيدهام و طريقه و سيرتِ آن قوم بهتر دانم كه ايشان را به الحاد ميلى باشد و وجوبِ معرفت به قولِ پيغمبر گويند، و عقل و نظر بىاثر دانند، و دعوت برين وجه كردن گيرم ۴ كه اين، هم هدم توحيد خداى است و هم انكارِ رسالت مصطفى كه چون گويم كه خداى را بىقول رسول بنشايد دانستن، و صدقِ رسول خود بىفعلِ خداى معلوم نشود، موقوف باشد بر يكديگر و مردمِ عوام در آن سرگشته و مدهوش باشند، و مقصودِ ما حاصل شود. برين قرار برفت و دعوت كرد و آن بدعت هنوز آنجا باقى است.
1.ح - د: «چند برابر». م - ب: «چون كوه». و متن صحيح و «چند» در اين قبيل موارد به معنى مطلق اندازه و مقدار است و در تفسير ابوالفتوح رحمه اللَّه عليه و همچنين در ساير كتب مؤلفه در آن زمان، به طور كثرت در اين معنى استعمال شده است. براى ملاحظه شواهد آن، رجوع شود به تعليقه ۱۲۴.
2.براى تحقيق در اين موضوع، رجوع شود به تعليقه ۵۳.
3.صفحه «۳۰۷» چاپ قديم
4.«گيرم» يعنى «آغاز كنم». «گرفت» به معناى «آغاز كرد» در متون نظم و نثر فارسى، فراوان به كار رفته است؛ همچنان كه در زبان عربى، فعل «اَخَذَ» به معناى «آغاز كرد» به كار مىرود. مولوى گويد:
چون نداى وصل بشنيدن گرفت
اندك اندك مرده جنبيدن گرفت
(ويراستار)