337
نقض

شرح داده‏اند به تفصيل، اين مجملى است از آن، و مقصودِ ما و همه خوانندگان از وى حاصل است. و السّلامُ على النّبيِّ المصطفى، و على آلِهِ أئمّةِ الهُدى.

فصل‏

بدان كه اوّل داعى اين جماعت را، زيد ۱ اهوازى بود ۲ كه او را به سوادِ كوفه فرستادند، به دهى كه آن را بابقورا ۳ خوانند، به دعوتِ گروهى مهجوران ۴ از فرزندانِ بهرام گور. و درين ده مردى بود از اولادِ كسرى، نامِ وى قِرْمِطْ ۵ كه قِرْمِطيان را بدو باز خوانند كه بُلفتوحِ ۶ حمدانىِ سنّىِ قزوينى كه ملحد شد، از نسلِ وى بود و جماعتى در آن حدود در دعوتِ اين زيد اهوازى و قرمط آمدند؛ عليهما اللعنة.
داعىِ دومشان ۷ ابوسعيد جَنّابى ۸ بود كه او را به جانبِ بحرين فرستادند؛ گفتند به قطيف ۹ منزل كن. آنجا شد و دوكانى ۱۰ بگرفت و تخم‏ها مى‏فروخت و دعوت اِلحاد

1.ع - ث - م - ب: «يزيد». ح - د: «بريد». در جامع التواريخ قسمت اسماعيليان و فاطميان و نزاريان و داعيان و رفيقان (به اهتمام محمدتقى دانش‏پژوه و محمد مدرسى زنجانى، چاپ بنگاه ترجمه و نشر كتاب ص ۸) چنين ياد شده: «از دعاة به جانب عراق زيد اهوازى فرستادند و به بحرين و بلاد يمن أبوسعيد الجَنّابى و او به شهر قطيف اقامت نمود و ابوزكرياى اصفهانى را از قبيله بنى‏كلاب در دعوت آورد، و به مساعدت و مراقبت ايشان، [ شهر ] هجر و لحسا و تمامت بلاد سواحل عمان و بصره بگرفت و او معاصر خليفه معتضد عباسى بود».

2.ع - ث - ب: «بودى».

3.ح - د: «بابقوران». م: «بالقورا» و شايد محرّف و مصحّف «بانبورا» است كه ياقوت در معجم البلدان گفته: «هي ناحية بالحيرة من أرض العراق»، يا «بانقيا» كه نيز او گفته: «ناحية من نواحي الكوفة».

4.ح: «مجهولان».

5.ابن الاثير در لباب گفته: «القرمطي - بكسر القاف و سكون الراء و كسر الميم و فى آخرها تاء مهملة - هذه النسبة إلى المذهب المذموم الذي يعرف القائلون به بالقرامطة، نسبوا إلى رجل من سواد الكوفة يقال له: قرمط، و قيل: حمدان بن قرمط، و ظهروا و عظمت شوكتهم، و أخبارهم مستقصاة في التواريخ».

6.غير نسخه ع: «أبوالفتوح».

7.م - ح - ب - د: «داعى دوم ايشان».

8.ع: «احشامى». ث: «جبائى». م - ب - ح: «احشاى». و در منتهى الارب گفته: «جنابه شهرى است محاذى خارك. از آن شهر است گروه قرامطه».

9.ث - م - ب: «بوقطيف».

10.ث - م - ب - ح - د: «و دكانى». در غياث اللغات گفته: «دكان بالضم و تشديد كاف، معربِ دكان كه به تخفيف است. از رساله معرّبات و مدار و منتخب و كنز و مؤيد و در خيابان نوشته كه دكان به تشديد كاف و تخفيف آن هر دو صحيح. و دوكان به واو محض غلط است و قياس به دينار كه در اصل دنار بود به تشديد نون بى‏جاست؛ زيرا كه قياس در زبان پيش نمى‏رود مگر در صورت آمدن لفظ. و در بهار عجم نوشته كه دكان به تشديد است و فارسيان به تخفيف خوانند و نوشتن و خواندن آن به واو خطا است». نگارنده گويد: معرّب بودن دكان، چنان كه صاحب غياث از معربات و غير آن نقل كرده، محلّ تأمل است؛ زيرا مادّه «د ك» در عربى هست و مشتقات از آن نيز از قبيل دكه و غيره هست. پس ارباب فضل خودشان به تحقيق آن بپردازند.


نقض
336

شبهت بنماند در مذهب و قرار و قاعدتِ ايشان، و روزِ قيامت به ضرورت پديد آيد كه صادقْ كدام است و كاذب كدام، مُحقّ كدام است و مُبْطِل كدام، «كَلاّ سَيَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلاّ سَيَعْلَمُونَ»۱.

سوف ترى إذا انجلى الغبارأَفرسٌ تحتك أَم حمار۲
و بحمد اللَّه به دنيا خود به دليل و حُجت، حقّ ظاهر است و باهر، و باطلْ ۳ مضمحلّ و پست.

[ 114 ]

[ نام‏ها و زندگى نخستين دعوتگران اسماعيليه ]

[ دعوت زيد اهوازى در كوفه و پيوند او با قرامطه ]

[ دعوت ابو سعيد جنابى در بحرين به اسماعيلى‏گرى و الحاد ]

[ زكرياى اصفهانى مقتداى داعيان اسماعيليه در بحرين و قطيف ]

[ ابو طاهر جنابى و سرقت حجرالاسود ]

[ داعيان اسماعيلى مدعيان الوهيت و نبوت ]

[ حلاج از داعيان و واضعان الحاد و اسماعيليه ]

[ دعوت ابو حاتم رازى در رى و طبرستان و انحرافات او ]

[ ابو الحسن بستى و دعوت اسماعيليه و الحاد ]

[ قتل و غارت حاجيان توسط زكرياى زندمانى ]

[ دعوت محمد موبذى در نيشابور به اسماعيليه ]

[ انحرافات ابوسعيد ملك در دعوت به اسماعيليه در بخارا ]

[ فرقه‏هاى انحرافى و ملاحده عهد غزنويان ]

[ دعوت حسن صباح در الموت و انحرافات و ترورهاى او ]

[ اعتقاد اسماعيليان مصر به هفت امام ]

[ محمد بن اسماعيل، امام اسماعيليه و رواج الحاد و باطنى‏گرى ]

[ ثبت و ضبط نسب سادات و علويان مصر و اشاره به بطلان نسب فاطميان ]

[ لقب و نسب ملحد و الحاد به اسماعيليه ]

[ القاب مختلف اسماعيليه ]

[ عدم رابطه شيعه و مناطق شيعى با اسماعيليه ]

فصلى ديگر مفرد بيان كرده شود بر سبيل ابتدا
در شرح أسامىِ واضعانِ الحاد و داعيكان ايشان كه از ابتداى حالت تا انتها در أطرافِ جهان خاسته‏اند، مستخرج از كتب و مصنّفاتِ سنّيان كه هر يك را نام و لقب و فعل چه بوده است، و اسامىِ آن مواضع كه ايشان خاسته‏اند تا اين مصنّف مجبّر احوالِ ايشان بداند و معلوم مجبّران شود كه ما از احوال آن ملاعين مدابر ۴۵بى‏خبر نباشيم و نقضِ كيشِ و قواعدِ نامحمودِ ايشان برين طايفه ۶ واجب‏تر است و از آنچه علماى شيعه ۷

1.آيه ۴ و ۵ سوره مباركه نبأ.

2.ميدانى در مجمع الأمثال گفته: سوف ترى و ينجلى الغبار أفرس تحتك أم حمار «يضرب لمن ينهى عن شي‏ء فيأبى» مثلى معروف است و در مقامى به آن تمثيل مى‏شود كه طرف غافل از عاقبت كار است و وخامت آن را نمى‏داند، و بر لجاجت خود اصرار مى‏ورزد و از نصيحت ناصحان اعراض مى‏كند؛ مانند قول اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرموده: «رويداً يسفر الظلام». نهج البلاغه، الكتاب ۳۱؛ تحف العقول، ص ۷۷؛ كشف المحجّة، ص ۱۶۶؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ۱۶، ص ۹۰.

3.ح - د: «به قيامت باطل».

4.در آنندراج گفته: «مدبر به راى مهمله كمحسن، عربى است، پشت‏دهنده و سپس رونده، و ستور پشت‏ريش، و خداوند پشت‏ريش ستور، و در باد دبور در آينده. و به فتح باى موحده، پشت‏داده‏شده؛ يعنى كسى كه دولت و بخت او را پشت داده باشد و از او برگشته باشد». و به نظرم مى‏آيد كه اين كلمه «مدابير» در اصل به ياى بعد از باء بوده است.

5.صفحه «۳۱۰» چاپ قديم‏

6.ح - د: «بر مجبره».

7.ح - د: «از آن كه بر علماى شيعه».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402289
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به