341
نقض

و حسنِ صبّاح - عليه اللعنة - در حدودِ الموت پديد آمد، و قصّه او در اوّلِ كتاب برفته است كه آن ملعون از كجا آمد، و چون ساخت، و هم‏عهدانِ او كه بودند؛ وجهى نبود اعادتِ آن. و چون خبرِ او به قزوين و رى فاش شد، از رى خواجه با محمّد زعفرانى - رحمة اللَّه عليه - كه رئيس أصحاب بوحنيفه بود، حشر ۱
انگيخت ۲و روى بدان حدود آورد ۳ و چون از خليفه و پادشاه مددى نيافت، نامظفّر بازگشت. و خواجه حسين حمدانى كه مقتداىِ شيعت بود به قزوين، فتوى كرد به خونِ ملاحده، و تركان و اصحابِ حكم را تحريض كرد بر قتلِ ايشان، و خواجه بُلقاسم كرجى سنّى او را مدد كرد، و حسن صبّاح بفرستاد تا خواجه اسكندر زاهد را بكشتند، و بلقاسم كرجى، و زين الاسلام و امير احمد يل را شهيد كردند. ۴ و چون ملاحده عالم، حسن صبّاح را مقتدا ساختند و متابعت كردند برين وجه كه معلوم است تا از غفلتِ خلفاى بغداد كارِ او قوّت گرفت تا بدين حدّ كه معلوم است. و اردشير ملعون ۵ كه در گردكوه پديد آمد، از آن قوم بود، و امير دادحبش را در خوراسان فرا كارهاىِ باطل داشت، و اين اردشير در اصل بر اعتقاد گبركى بود از قصبه بوزجان ۶ بود و درين عهد هفتاد كس را از ملاحده بر دار كردند. و چون معلوم شد كه اتّفاق اين ملاعين با مصريان چگونه افتاد، بسى فوايد مسلمانان را حاصل آمد.
خواجه مصنّف و هم‏مذهبانش بدانند كه متّهم كيست. اوّل خود مذهبِ اسماعيليانِ مصر و ديگر بقاع را بنياد بر اين است كه امام زيادت از هفت نشايد بر حسابِ كواكب

1.در آنندراج گفته: حشر بالتحريك فوج و در صراح توابع و لواحق... و با لفظ آوردن و بردن و كردن و كشيدن و داشتن و انگيختن و فرستادن بر چيزى مستعمل... امير معزّى: چون به ميدان مديح تو مباهات كنم‏ طبعم انگيزد بر لفظ ز معنى حشرى‏

2.صفحه «۳۱۴» چاپ قديم‏

3.براى اطلاع بر حشرانگيختنِ أبومحمد زعفرانى، رجوع شود به تعليقه ۱۲۹.

4.ترجمه اين سه نفر به‏تفصيل در سابق گذشت و در اينجا نيز چيزى نوشته مى‏شود. رجوع شود به تعليقه ۱۳۰.

5.نام اين اردشير با چند نفر ديگر در سابق (ص ۱۳۵) گذشت و براى ترجمه او و يارانش رجوع شود به تعليقه ۵۴.

6.ياقوت در معجم البلدان گفته: «بوزجان به جيم شهركى است در ميان نيشابور و هرات از آن تا به نيشابور چهار منزل است و تا هرات شش منزل».


نقض
340

و از ديارِ سيستان يكى برخاست نام او اسحاقِ خنسفوخ. ۱ هم برين طريق، امير خلف سيستانى وى را هلاك كرد.
و در نيسابور محمّد موبذى - عليه اللعنة - پيدا آمد به دعوتِ الحاد. استاد اسحاق زاهد - رحمة اللَّه عليه - ابوالحسن سيمجور را بر آن داشت كه وى را به نكال هلاك كرد.
و در زمينِ بخارا در ايّام نوح بن منصور، بوسعيد ملك برخاست. مردى بود مُمَكَّنْ در آن دولت، وليكن كيشِ گبركى داشت. دعوتِ الحاد كرد و فتوى كرد به استحلالِ محارم و تعطيلِ شرايع. عبدالملك بن نوح بنِ منصور بفرمود تا آن ملعون را هلاك كردند.
و در طالقانِ خوراسان على قلانسى پديد آمد در ايّام سبكتكين پدرِ سلطان محمود - نوّرَ اللَّه قبره - و تبعى بسيار به دست آورد و چون امير سبكتكين آنجا رسيد، امام محمّد بن الهيصم ۲ - رحمة اللَّه عليه - آنجا بود. آن حال بازنمود و فتوى كرد تا امير سبكتكين آن ملعون و خواصِّ او را بر درخت‏ها كرد، و جماعت را همه هلاك كرد. و به ايّام سلطان محمود - رَحِمَهُ اللَّهُ - أبوبكر اسحاق وى را بر آن معنى تحريض‏ها كرد تا او مطالبت كرد اين جماعت را؛ تا در اطراف و اكنافِ عالم اين ۳ جماعتِ شُوم را مى‏گرفتند و مى‏كشتند. و در آن عهد ايشان را شوكتى و قوّتى ۴ بنماند تا به عهدِ سلطانِ سعيد ملكشاه - نوّرَ اللَّهُ قبرَه - كه اين قوم شُوم در ديارِ قُهستان ظاهر شدند، و بصان ۵ انداختند و تمهيدِ الحاد مى‏كردند. بعد از وفاتِ سلطان ملكشاه، خبثِ عقايدِ آن ملعونان ظاهر شد كه جمعى را از مسلمانان هلاك كردند، و منبرها و مسجدهاى بِلادِ گيلان و حدودِ ديلمان مى‏سوختند و بيران ۶ مى‏كردند، و در ولايت طبس و قاين جمعى بسيار از ساداتِ فاطمى را هلاك كردند، و امام آن وقت را قصد ۷ كردند.

1.ث: «حنسفوح». م - ب: «حلسفوح». ح: «ابن خبوح». د: «بن خيوح». براى ترجمه او رجوع شود به تعليقه ۱۲۷.

2.براى ملاحظه ترجمه حال اين عالم، رجوع شود به تعليقه ۱۲۸.

3.ع - ث - م - ب: «ازين» يا «از اين».

4.ع - ث: «شوكتى و وقتى».

5.كذا در «ع»، اما ث: «بنصان»، م - ب - ح - د ندارند.

6.م - ب: «ويران». ح - د: «خراب».

7.ع - ث: «و اما آن وقت را قصد». ح - د: «و امام وقت را قصد». م - ب: «و اما آن وقت كه اين قصد». (قصد در قديم بيشتر در معناى «سوء قصد» به كار مى‏رفت. ويراستار)

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398850
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به