أفيكم أحدٌ آخى رسول اللَّه معه غيري؟» قالوا: اللّهمّ لا.
قال: «فاُنشدكم باللَّه، أفيكم أحد قدّم اثنتى عشرة صدقة و ناجى رسول اللَّه حيث قال اللَّه: «قدّموا بين يدي نجواكم صدقة» ۱ غيري؟» قالوا: اللّهمّ لا.
قال: «فاُنشدكم باللَّه، أفيكم أحدٌ له زوجة مثل زوجتي فاطمة؟» قالوا: اللّهمّ لا.
قال: «فاُنشدكم باللَّه، أفيكم من له ابنان مثلا ابنيّ؟» قالوا: اللّهمّ لا.
قال: «فاُنشدكم باللَّه، أفيكم من غسَّلَ رسول اللَّه غيري؟» قالوا: اللّهمّ لا.
قال: «أفيكم غيري من قال له النّبيّ: أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّه لا نبيّ بعدي؟» قالوا: لا.
قال: «أفيكم من قال فيه: فمن كنت مولاه، فهذا عليّ مولاه غيري؟» قالوا: لا.
قال: «أفيكم من نام على فراش رسول اللَّه غيري؟» قالوا: لا.
قال: «أفيكم من سلّم عليه جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل و ثلاثة آلافٍ من الملائكة يوم بدرٍ غيري؟» قالوا: لا.
قال: «أفيكم من مسَح رسول اللَّه عينيه و أعطاه رايته يوم خيبر غيري؟» قالوا: لا.
ثمّ قال: «أفيكم من أدّى الزّكوة في ركوعه غيري؟» قالوا: لا.
ثمّ قال: «اُنشدكم باللَّه، أفيكم أحد عرف النّاسخ و المنسوخ غيري؟» قالوا: اللّهمّ لا.
ثمّ قال: «أفيكم أحد أذهب اللَّه عنهم الرّجس أهل البيت غيرنا؟» قالوا: لا.
ثمّ قال: «أفيكم أحد بارَز عمرو بن عبدودٍ غيري؟» قالوا: لا.
قال: «اُنشدكم باللَّه، أتعلمون أنّ اللَّه جمَع هذا كلّه لي؟» فقالوا: اللّهمّ نعم. قال: فاشهدوا و كفى باللَّه شهيداً بيني و بينكم».
چون اين حجّتها و غير اين با چهل سوگند كه در كتب مسطور است، عرض كرد، آنگه زياد، غلامِ بوذر غفارى - رضي اللَّه عنه - برخاست و گفت: اللَّه أكبر، اللَّه أكبر افتتنوا بالدّنيا و نسوا الآخرة، أقرّوا للرّجل بفضله و أنكروا حقّه. ثمّ قال:
من أحبّ الإله ثمّ النّبيّافحقيقٌ بأن يحبّ عليّا۲
۳خواجه مجبّر پندارى آنجا نبوده است؛ بيت:
جمله گفتند: اى على الّا تو را كس را نبودسيّدِ ساداتِ عصرى قبله اهل تُقا
هر چه گفتى راست گفتى يا اميرالمؤمنينلال باد آن كو بگفتار تو در گويد كه لا
و اين بيتها خواجه عبدالملك بنان راست؛ رحمة اللَّه عليه.
و مجبّرِ أحول ۴ بىخبر است كه علىّ مرتضى بر قوم انكار مىكرد و اظهار و ابلاغ حجّت بر جماعت و حقّى ۵ خويش؛ امّا چون گوش بازندارند، ۶ پندارم مجرم و مخطى او نباشد تا امامتِ او را بر رسالتِ ۷ مصطفى قياس مىكند اوّلاً و آخراً و ظاهراً و باطناً، تا اگر او را زخم بر روى آمد، اين را بر سر آمد؛ اگر او به قوت عجز به غار گريخت، اين به وقت عجز و منع در خانه بنشست؛ اگر او از مكّه به مدينه آمد، اين از مدينه به كوفه آمد، و قبيله همان بودند بيشتر نشدند؛ اگر على در خانه تن بزد، ۸ نه محمّد پناه با بوطالب داد؟ اگر اين منشور بر طاق نهاد بر زعمِ مصنّف، او گفت: «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ»؛۹ اگر او در حالت اوّل به ده صحابى قناعت كرد، اين روز اوّل به سلمان و بوذر و دوازده صحابى قناعت كرد؛ اگر اين به اوّل قتال نكرد، نه سيّد به اوّل صلح كرد؟ اگر مصطفى به آخر قتال كرد كه قرآن بيامد كه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ»۱۰نه على به قولِ مصطفى به آخر قتال كرد و اختيار قتال كرد: «يا عليّ إنّك تقاتل بعدي النّاكثين
1.اشاره به آيه نجوى است: آيه ۱۲، سوره مباركه مجادله: «فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً» .
2.اين حديث به اين كيفيت پيدا نشد، ولكن مضمون اين روايت در الخصال، ص ۵۴۸، ح ۳۰ موجود است.
3.صفحه «۳۲۷» چاپ قديم
4.احول: دوبين. يكى از بيمارىهاى چشم است كه موجب مىشود شخص بيمار اشيا را دو تايى ببيند.
5.ث - م - ب: «و حق». گويا «و» به جاى باء به كار رفته است؛ يعنى به حقى خويش.
6.م - ب: «بازندادند».
7.م - ب: «به رسالت». ح - د: «از رسالت».
8.در برهان گفته: «تن زدن، بازاى هوّز، بر وزن كركدن، به معنى خاموش بودن و خاموش شدن و صبر و تحمل كردن و آسودن باشد. و تن زن و تن زده، خاموش شونده كه فاعل است».
9.آيه ۶ سوره مباركه كافرون.
10.از آيه ۵ سوره مباركه توبه.