و نيز اين مؤلّف مجبّر را پندارى معلوم نيست كه به مذهبِ جمله اصحابِ وى، اخبارِ آحاد ايجابِ عمل كند، و بر اخبارِ مرسل عمل كنند، و مناوله و اجازه دادن در روايتِ اخبار معتبر گويند، و «حدّثنى» و «أخبرنى» گويند ناشنويده ۱ از مخبر و ناديده وى را، و شيعه در سماع اخبار اين وجوه روا ندارند؛ الّا كه از مخبر معتمد بشنوند تا روايت و اجازت درست باشد و به همه مذهبى خبرِ صحيح و مقبول و معوّلٌ عليه باشد.
۲و آنچه گفته است كه «و صادق از آن بىخبر است» معذور است كه علم به اسانيد و اخبار ۳ و تصحيح آن، نه كارِ هر خامى باشد؛ واگرنه، دانستى۴كه هيچ خبر نباشد كه شيعه از ائمّه خود روايت كنند، والّا در آن روايات بسيار[ ى ] از اصحابِ بوحنيفه و شافعى ايشان را موافق باشند در آن الفاظ و در بيشترِ معانى. و اگر خلافى باشد، در بهرى در تأويل خبر باشد نه در لفظ، و اگر بدان اخبار كه متّفقٌعليهاست مشغول شويم احتمال نكند. و بدين اشاره۵ مجمل، شبهت زايل است.
تاريخ ولادت و وفات مصنف
پس از آنكه تاريخ تأليف نقض معلوم شد، مىگوييم:
تاريخ ولادت و وفات مصنّف رحمه اللَّه عليه دقيقاً در دست نيست، ولى مىتوان از ملاحظه آنچه نقل شد حدس زد كه تولّدش اواخر قرن پنجم بوده است؛ زيرا در سال 533 كتاب معروفش، تنزيه عايشه را تأليف نموده كه مورد تقريظ مفتى شرق و غرب، قاضى القضاة عماد الدّين ابو محمّد حسن استرابادى قرار گرفته؛ به نحوى كه اصل كتاب را بهخزانه امير ملحد كُشِ معروف عبّاس غازى انتقال دادهاند. و همچنين در سال 537 كتاب البراهين في امامة امير المؤمنين را تأليف كرده، و در سال پانصد و پنجاه در مدرسه بزرگ خود، نوبت مجلس داشته؛ چنانكه خود به اين امر در ص 149 - 150 تصريح كرده: «در شهورِ سنه خمسين و خمسمائة مرا روزِ آدينه به مدرسه بزرگ۶خود نوبت مجلس بود.» و بعد از اين تاريخ بوده است كه كتاب بعض فضايح الرّوافض مورد بحث، تأليف و در محافل از آن گفتگو مىشده. تا آنكه طبق تصريح مصنّف در ص 8: «و پيش از وصول اين كتاب به ما مگر زمرهاى از خواص علماء شيعه كه اين كتاب را مطالعه كرده بودند، در حضرت مقدّس مرتضاى كبير، سيد شرف الدّين ملك النّقباء سلطان العترة الطّاهرة أبو الفضل محمّد بن علىّ المرتضى - ضاعف اللَّه جلاله - و بر لفظ گهربار سيّد السّادات برفته كه: عبد الجليل قزوينى مىبايد كه در جواب اين كتاب بر وجه حقّ شروعى كند؛ چنانكه كسى انكار آن نتواند كرد. چون نسخه اصل به ما آوردند و تأمّل افتاد» به دست مصنّف رسيده كه شروع در نقض آن نموده است.
[ 11 ]
[ محترم بودن عالمان و سادات شيعه نزد سلاطين ]
[ اقتدار وزيران شيعى در دربار خلفا و سلاطين ]
آنگه گفته است:
و چون دولت در دستِ خلفا بود و اميران عالمان بودند، روافض را زبون داشتندى و به تقيّه ايشان فريفته نشدندى، و به دين و اسلام اينان را لقب ننوشتندى، و در مجالس و مناظره ۷ ايشان را تمكين نكردندى.
امّا جوابِ اين كلمات به انصاف فهم بايد كردن كه گفته است: «چون دولت در دستِ خلفا بود» تشنيع مىزند و انكار مىكند بر سلاطينِ آلِ سلجوق كه ايشان خلفا را ممكَّن نمىدارند و به خارجىاى ۸ بر سلاطين گواهى مىدهد و فرامىنمايد كه دولت
1.ع - م: «ناشنوده».
2.صفحه «۳۱» چاپ قديم
3.ب - م: «به اسانيد اخبار».
4.ع - ث - ب - م: «و اگر بدانستى».
5.ث - ب - م: «بدين اسناد».
6.از تقييد مدرسه به لفظ «بزرگ» برمىآيد كه وى مدرسه ديگرى نيز داشته است.
7.م - ب: «و در مجالس مناظره».
8.ث - ب - م: «و به خارجى». ح: «و بر خارجى به سلاطين». علامه قزوينى رحمه اللَّه عليه گفته: «يعنى به خارجى بودن» پس ياى دوم ياى مصدريت مىباشد.