361
نقض

سنّى و بهشتى باشد ۱ ؟ نه هر دو بر يك حَدّ است كه آنچه رافضيان را لازم است در انكارِ امامتِ بوبكر و عمر، طلحه و زبير و عايشه را هم چندان لازم است در انكارِ امامتِ على. نه اجماع بر هر دو ۲ حاصل است؟! يا آن دعوى نكند، يا دست ازين طريقت بدارد كه هر دو دعوى به هم راست نيايند؛ چنانكه گفته‏اند: «دست و جوز از خُنبره ۳
هر دو برون نايد به هم.» ۴

[ 127 ]

[ زعامت امت، امامت و خلافت و پيوند آن با مصلحت ]

[ نصرت الهى، پشتيبان پيامبران و امامان در حكومت و هدايت خلق ]

[ امامت از منظر شيعه برپا دارنده عدالت و مدافع مظلوم ]

[ نقد زيركانه عبدالجليل بر خلافت عباسيان و رد مشروعيت آنها ]

[ شرايط امامت و اشاره به ضعف ديدگاه مؤلف فضائح ]

آنگه گفته است:
و خود امامت و خلافت بيشتر به دو كار بازبسته نيست: ۵
اوّل، امام اعظم بدان كار مى‏بايد اين امّت را تا حق به خداوند حق رساند، و داد و انصافِ ضعيف از قوى بستاند.
دوم، بدان بايد تا حقِ‏ّ خويشتن بر خويشتن نگاه بتواند داشتن. پس به قول رافضى، على خلافت را نشايسته باشد، ۶ زيرا كه نه حقِ‏ّ خود بر خود نگاه بتوانست داشتن، نه حقِ‏ّ غيرى به وى توانست رسانيدن، و نه قوّتِ آن داشته است كه سدِّ ثغورِ اسلام كند. و چون رافضى او را به اسيرى و عاجزى و مظلومى و محرومى و مرحومى ۷ فرا نهاده است كه عمر در بر شكمِ زنش تواند زدن، و بوبكر حقِ‏ّ او بتواند بردن، ۸و خالد دستار در گردنِ او تواند كردن، و عثمان چوب بر سرِ او تواند زدن، ۹ و معاويه با او حرب تواند كردن، و طلحه

1.ع - ث: «باشند».

2.ع - ث: «نه اجماع بر دو».

3.در برهان گفته: «خنبره با راى قرشت بر وزن سنبله، خُمچه را گويند كه خم كوچك باشد، و كوزه كوچكِ سرتنگ را نيز گفته‏اند». پس مراد در اينجا همان كوزه كوچك سرتنگ است كه دست خالى را به تنهايى به آن داخل كردن ممكن است، ليكن اگر دست را پر از جوز كنند، بيرون آوردن ممكن نيست؛ چنانكه حكيم ناصر خسرو نيز به آن چنين اشاره كرده است: در خُنبره بماند دو دستت براى گوز بگذار گوز و دست بر آور ز خنبره‏

4.نمى‏دانم مصراع از كيست و به قرينه آنچه نقل شد، گمان مى‏رود كه از ناصرخسرو باشد.

5.ح - د: «بازبسته است»؛ يعنى شرط امامت بيش از دو امر نيست.

6.ح - د: «شايسته نباشد».

7.«مرحومى»، فقط در «ع - ث».

8.صفحه «۳۳۲» چاپ قديم‏

9.ع: «چوب به سر او در در تواند بستن». ث - م كذا، بدون تكرار «در». م - ب: «لنگ چوب بر سر او تواند زدن».


نقض
360

ايشان همان مى‏كردى كه با معاويه كرد ]. چون نكردند، نكرد.
و عجب‏تر آن است كه اميرالمؤمنين در وقتى كه به اجماعِ اُمّت خليفه بود، با بُغاة و طُغاة حرب كرد. خواجه مجبّر بعد از پانصد سال تصنيف ساخته است و تشنيع مى‏زند بر على! پس - نعوذ باللَّه - اگر با بوبكر و عمر حرب و خصومت كرده بودى، خواجه او را كافر و مبطل خواندى؛ وگرچه در حربِ جمل و صفّين تقيّه مى‏كند كه ترسد كه سرش به تيغ بزنند. آن وقت خود به تقيّه حاجت نبودى، زُفان ۱ و قلم در ميدانِ عداوتِ او افكندى و تُهمت‏ها نهادى و بُهتان‏ها گفتى. امّا خود على عالم‏تر از همه جهان بود به جاىِ صلح و توقّف، و جاىِ حرب و خصومت.
و اما آنچه گفته است كه «به نزديكِ تو بوبكر همان و معاويه همان»، بلى، همان است؛ امّا مصلحت به اوقات تعلّق دارد. ۲
و اما آنچه گفته است كه «به روزِ حربِ جمل، بيست هزار مرد كشته آمدند» عجب است كه فراموش كرده است آن دعوى كه در اوّلِ اين كتاب گفته است كه «اگر على را مردانگى ظاهر شد در عهدِ رسول، از بركاتِ معجزِ رسول بود - عليه السلام - و بعد از رسول عاجز و درمانده بود و هيچ ظفرى نيافت!» آخر اينجا اعتراف داده است كه بيست هزار ناكثين را به يك روز هلاك كرد و از بُغض على و عداوتِ او، ايشان را «از أفاضل النّاس» خوانده است! و نمى‏دانم كه از افاضل النّاس چگونه باشند جماعتى ۳كه تيغ در روىِ امام كشند و او را دُشنام دهند كه بانگ مى‏زدند كه: ألا إنّ أبَا الحسن قدْ أشْرَكَ؛ ۴ على مُشرك شد؟! تا اين همه مسلمان و بهشتى باشند و از افاضل النّاس باشند؛ امّا آنها كه گويند: امام نصّ است دون اختيار، بدين قدر كافر و ملحد و رافضى باشند! اى مسلمانان، اگر مُنكرِ امامتِ بوبكر رافضى باشد، ۵ منكرِ امامتِ على چرا

1.م - ب - ح - د: «زبان».

2.ترجمه اين كلام حكيمانه است كه: «الاُمور مرهونة بأوقاتها». مراجعه شود به: عوالي اللآلي، ج ۱، ص ۲۹۳، ح ۱۸؛ بحار الأنوار، ج ۷۷، ص ۱۶۵، ح ۲ به نقل از عوالى؛ تفسير الرازي، ج ۱۹، ص ۶۴.

3.صفحه «۳۳۱» چاپ قديم‏

4.مراجعه شود به: جواهر التاريخ، على كورانى، ج ۳، ص ۲۹.

5.ع - ث: «باشند».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430240
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به