ناقه بهخوارى و جفا بر پشتش مىنهد، و بوجهل سنگ بر پايش مىزند و مجروح مىكند، و پدرِ خال المؤمنين سنگ بر لب و دندان او مىزند، و چون مكّيان به كشتنِ او جمع مىشوند، او را به شب تاريك پنهان از خلق به غار مىگريزاند، و خداى تعالى بدان بايد تا حق بر حقوران ۱ نگاه دارد و أنبياى خود را نصرت دهد و مظفّر گرداند. چون نكند؟ مانا ۲ كه بر آن اصل و قاعده كه خواجه مجبّر آورده است، نه او خدايى را شايسته باشد، نه انبيايش صلاحيتِ رسالت داشته باشند، و آن كه بدين عاجزى باشد، خدايى را چگونه بشايد؟! و آن كه بدين خائفى باشد و درماندگى، رسالت را چگونه شايد؟! پس اگرنه و آن توقّف براى مصلحت بود، امامت درجه سيوم است كه امام مخلوق است، قوّتِ خالق ندارد، و ولي است، رفعتِ نبى ندارد، اين توقّف نيز براىِ مصلحت باشد. وگر عجز باشد كه خالد دستار در گردنِ على كند - و خود نكرد، - عجز آنجا بيشتر باشد كه پدرِ خالد سَلاىِ ناقه بر پشتِ رسول نهد؛ و نهاد. و اگر عجز باشد كه عثمان چوب بر سرِ او زند - و نزد، و خود كجا قوّت و زهره آن داشت - عجز آنجا بيشتر باشد كه بوسفيان سنگ بر دندانِ رسول زند؛ و زد. پس اگر على با آن عجز، امامتِ جمهور اعظم را بنشايد، محمّد با اين عجز رسالتِ جِنّ و انس را چگونه بشايد؟! و اگر عجز و توقّف به مصلحت، نقصانِ امامتِ على كند، عجز و توقّفِ همه انبيا در اوّلِ بعثت، نقصانِ رسالتِ ايشان كند. پس اين تاوانْ اوّل خداى را باشد كه آن را كه از مدينه و مكّه و بيت المقدّس به شب پنهان ببايد گريختن، رسالت فرمايد، و ثانياً موسى و عيسى و محمّد را باشد كه چون دانند كه به كارى قيام نتوانندكردن، قبول كنند، و ثالثاً جبرئيل را باشد ۳كه تقرير كند ۴ آن كس را كه اهليّت
1.حقوران، يعنى صاحبان حق؛ زيرا «ور» به معنى صاحب و دارنده است.
2.«مانا» به معنى «همانا» مىباشد.
3.صفحه «۳۳۴» چاپ قديم
4.ع - ث - م - ب: «تقريرى»، و گويا صحيح: «تقرير مىكند» بوده است.