369
نقض

كرد، و نه خصومت و عداوتِ فرعون براىِ مصلحتِ وقت اظهار كرد، و جواب از آن نرم‏تر داد كه خواجه از صادق حكايت كرده است به‏دروغ. چه، گفت: «فَعَلْتُها إذًا وَ أنا مِنَ الضّالّينَ»،۱ «كردم چنين و من از جمله گمراهانم». و - نعوذ باللَّه - اگر صادق، مانندِ اين گفته بودى كه خواجه انتقالى مدبر به دست افزار ۲ كردى. پس اگر روا باشد كه موسىِ عمران، كليم سبحان، با معجز و كتاب و شريعت و درجه نبوّت و منزلتِ رسالت با فرعون طاغى و كافر در حالتِ غضب او مانندِ اين سخن گويد و نبوّتِ او را نقصانى نباشد، روا باشد كه صادق - عليه السلام - با شخصى كه اندهزار فاطمى را در ديوار گرفته باشد، و با امامى چون بوحنيفه روا دارد چُنان معامله بى‏مجامله كردن، سخنى نرم گويد به وجه مصلحت. پس اگر آنجا تهديد و تشديدْ دلالت بود بر حقّىِ فرعون، و نرمى و مجامله دلالت بود بر بطلانِ دعوىِ موسى، اينجا نيز تهديد و وعيدْ دلالت باشد بر حقّىِ بوجعفر، و نرمى و سخنِ ساكن و جواب برين وجه، دلالت باشد بر بطلانِ جعفر. و درين فصل اين قدر كفايت ۳است عاقل مُنْصِفْ ۴ را. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.

[ 130 ]

[ اشاره به سيره سياسى امام كاظم(ع) و شهادت آن حضرت توسط هارون الرشيد ]

آنگه گفته است:
و موسىِ كاظم همچنين با هارون الرّشيد عهدها بست و سوگندها خورد برين وجه.
اما جواب آن است كه خواجه بعد از چهارصد سال بازمى‏نمايد ۵ در تصنيف، نيكوعهدىِ امامان خويش. آرى؛ اگر حسنِ على با معاويه به عهد وفا كرد، معاويه او را

1.ذيل آيه ۲۰ سوره مباركه شعراء.

2.در آنندراج گفته: «دست‏افزار، به تقديم زاى معجمه بر راى مهمله، آلتى كه كار دست بدان كنند و پاافزار كفش را گويند». و مراد در اينجا آن است كه آن را دست‏آويز اعتراض و بهانه بازخواست و وسيله حمله كردن قرار مى‏داد و نقل مجالس مى‏كرد.

3.صفحه «۳۳۹» چاپ قديم‏

4.ع: «مصنف» (به تقديم صاد بر نون و صيغه اسم فاعل از تصنيف).

5.يعنى نشان مى‏دهد و معرّفى مى‏كند.


نقض
368

و رفتنِ او به غار و مانند آن، و چون آن هيچ نقصانِ نبوّت و رسالت نكرده باشد، اين نيز نقصانِ امامت و عصمتِ ايشان نباشد برين وجه و نسق كه بيان كرده شد. و الحمدُ للَّه ربِّ العالمين.

[ 129 ]

[ پاسخ به شبهات امامت و اشاره به سيره سياسى امام صادق(ع) ]

آنگه گفته است:
و هر وقت ابوجعفر المنصور جعفر صادق را بخواندى و از سرِ سياست و سلطنت او را تهديد و وعيد كردى و گفتى كه من مى‏اشنوم كه جماعتى از اهلِ حشو و ضلال برِ تو مى‏آيند و مى‏خواهند كه تو بر ما خروجى كنى، او گفتى: «من نمى‏كنم و خليفه تويى».
اما جواب اين كلمات اگر بوده باشد، آن است كه الحق ابوجعفر امامتْ بس گران خريده بود كه بومسلمِ مرغزى طلبِ حق‏وران مى‏كرد، نيافت او را و برادرش ابوالعبّاس سفّاح را بدين كار بنشاند. خود نه اجماعى بود بر آن و نه قرارى. و بزرگ‏تراز ابوحنيفه كوفى در آن روزگار كس ۱ نبود، بر آن امامت منكر بود و بيعت نكرد ۲او، تا به انجامِ آن رفت با شخصى چون بوحنيفه از زجر و رنج كه در كتب مذكور است.
اما آنچه بوجعفر المنصور صادق را - عليه السلام - تهديد كرد و صادق به مصلحتِ وقت جوابى نرم داد، تا آتشِ غضبِ او بنشيند، پندارم دلالت نباشد بر حقّىِ بوجعفر و نه بر باطلىِ جعفرِ صادق؛ قياس بر قصّه موسى - عليه السلام - كه در حالتِ دعوت و اظهار نبوّت و ابلاغِ معجز، فرعونِ طاغى او را مى‏گويد: «أ لَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليدًا وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ * وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتى فَعَلْتَ وَ أنْتَ مِنَ الْكافِرينَ».۳ معنى آن است كه «تو نه‏اى ۴ كه ما تو را از كوچكى و طفلى بپرورانيديم و سال‏هاىِ دراز پيش ما بودى، و تو كردى آنچه كردى و تو از جمله كافرانى». و موسى - عليه السلام - نه برين سخن انكار

1.ح - د: «كسى».

2.صفحه «۳۳۸» چاپ قديم‏

3.ذيل آيه ۱۸ و ۱۹ سوره مباركه شعراء.

4.ح - د: «كه تو نه آنى».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402336
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به