رسول - عليه السلام - با قوّت و شوكتِ او انكار نكرده بودى بر سهيل عمرو و بر همه كفّار، و نام خداى از خدايى محو نفرمودى و نام خود از رسالت بِنَسْتُردى؛ تا اگر كشته شدى شهيد بودى چون زكريّا و يحيى و جرجيس. تا اين فصل را با صلحِ رضا و مأمون قياس مىكند كه مأمون را اميرالمؤمنين خواندن سهلتر است كه نامِ خداى و رسول در كتابت ۱ از خدايى و رسالت محو كردن، و هر نقصان كه در آن صورت، نبوّتِ مصطفى را هست، در اين صورت، امامتِ رضا را مىداند. پس اگر رسول - عليه السلام - در عهد با كافران رواست كه نام خداى از خدايى محو فرمايد كردن، و نام خود از رسالت بستُرد، روا باشد كه رضا در عهدِ مأمون او را أميرالمؤمنين خواند و نويسد، و هيچ نقصانى نكند. اگر آن تقيّه و مداهنه است اين نيز تقيّه و مداهنه است. اگر آن مصلحت است، اين نيز مصلحت باشد، و آنجا خداى خداى باشد نه بُتان، و مصطفى بر حق باشد نه ايشان، و اينجا امام رضا باشد، نه دگران.
و عجبتر اين است كه اگر يكى ازين ائمّه به كربلا با هفتاد و اند نفس زكيّه كشته آيد و درجه شهادت بياود، ۲ خواجه ۳ سنّى گويد: تيزى ۴ و تهلكه كرد و خود را به خود هلاك كرد، ۵ و آن را با قتلِ جرجيس و يحيى قياس نكند و آمر به قتل را شابِّ تائب داند، و كشنده را مسلمان خواند. وگر ديگرى چون رضا با دشمنى بسازد و صلحى كند به مصلحتِ امّت و رعيّت، اين را به مداهنه و بىحميّتى و به نا اهلى منسوب سازد.آخر ايشان را از دستِ تو چه بايد كردن و چه شايد كرد...!؟ اگر كور نهاى، ببين ۶حسين آن كرد كه جرجيس و يحيى و زكريّا، يا ۷ حسن على و صادق و كاظم و رضا همان كردند كه لوط و شعيب و هود و ارميا، و قائم آن مىكند كه مصطفى كرد در غار و
1.ع: «كتبت» ح - د: «كتب».
2.م - ح - د: «يافته». ب - ث: «بيافته». در برهان گفته: «ياود، به فتح واو بر وزن آمد، به معنى "يابد" است كه از يافتن باشد. چه، در فارسى، باى ابجد به واو تبديل مىيابد، همچنين بر عكس».
3.ع - ث - م - ب: «و خواجه» (با واو عطف).
4.ع: «تيرى» (به راى مهمله). و مراد از تيزى عجله و شتاب و تندى است كه نوعاً منتهى به هلاكت مىشود.
5.ح - د: «خود را به تهلكه انداخت و هلاك شد».
6.صفحه «۳۴۳» چاپ قديم
7.ب - ث - م - ح - د: «و».