373
نقض

رسول - عليه السلام - با قوّت و شوكتِ او انكار نكرده بودى بر سهيل عمرو و بر همه كفّار، و نام خداى از خدايى محو نفرمودى و نام خود از رسالت بِنَسْتُردى؛ تا اگر كشته شدى شهيد بودى چون زكريّا و يحيى و جرجيس. تا اين فصل را با صلحِ رضا و مأمون قياس مى‏كند كه مأمون را اميرالمؤمنين خواندن سهل‏تر است كه نامِ خداى و رسول در كتابت ۱ از خدايى و رسالت محو كردن، و هر نقصان كه در آن صورت، نبوّتِ مصطفى را هست، در اين صورت، امامتِ رضا را مى‏داند. پس اگر رسول - عليه السلام - در عهد با كافران رواست كه نام خداى از خدايى محو فرمايد كردن، و نام خود از رسالت بستُرد، روا باشد كه رضا در عهدِ مأمون او را أميرالمؤمنين خواند و نويسد، و هيچ نقصانى نكند. اگر آن تقيّه و مداهنه است اين نيز تقيّه و مداهنه است. اگر آن مصلحت است، اين نيز مصلحت باشد، و آنجا خداى خداى باشد نه بُتان، و مصطفى بر حق باشد نه ايشان، و اينجا امام رضا باشد، نه دگران.
و عجب‏تر اين است كه اگر يكى ازين ائمّه به كربلا با هفتاد و اند نفس زكيّه كشته آيد و درجه شهادت بياود، ۲ خواجه ۳ سنّى گويد: تيزى ۴ و تهلكه كرد و خود را به خود هلاك كرد، ۵ و آن را با قتلِ جرجيس و يحيى قياس نكند و آمر به قتل را شابِ‏ّ تائب داند، و كشنده را مسلمان خواند. وگر ديگرى چون رضا با دشمنى بسازد و صلحى كند به مصلحتِ امّت و رعيّت، اين را به مداهنه و بى‏حميّتى و به نا اهلى منسوب سازد.آخر ايشان را از دستِ تو چه بايد كردن و چه شايد كرد...!؟ اگر كور نه‏اى، ببين ۶حسين آن كرد كه جرجيس و يحيى و زكريّا، يا ۷ حسن على و صادق و كاظم و رضا همان كردند كه لوط و شعيب و هود و ارميا، و قائم آن مى‏كند كه مصطفى كرد در غار و

1.ع: «كتبت» ح - د: «كتب».

2.م - ح - د: «يافته». ب - ث: «بيافته». در برهان گفته: «ياود، به فتح واو بر وزن آمد، به معنى "يابد" است كه از يافتن باشد. چه، در فارسى، باى ابجد به واو تبديل مى‏يابد، همچنين بر عكس».

3.ع - ث - م - ب: «و خواجه» (با واو عطف).

4.ع: «تيرى» (به راى مهمله). و مراد از تيزى عجله و شتاب و تندى است كه نوعاً منتهى به هلاكت مى‏شود.

5.ح - د: «خود را به تهلكه انداخت و هلاك شد».

6.صفحه «۳۴۳» چاپ قديم‏

7.ب - ث - م - ح - د: «و».


نقض
372

است، چون مأمون او را اكرام كند و شفقت نمايد و خدمت‏هاى بى‏اندازه كند و در حقِّ او كلماتى اجرا كند كه مانندِ آن كس ۱ نگفته باشد. اوّلاً رضاش خواند و گويد: «اللَّهُ أعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»۲ و شرف و فضل و نبالتِ اصلِ او بر ملأ قوم ۳ شرح دهد. اگر رضا بر طريقِ تواضع و كرم، مكافاتِ آن كلمات گويد، نه نقصانِ مرتبه رضا باشد و نه زيادتى ۴ درجه مأمون.
و آنچه گفته است: «بايست كه اين كار كنند تا اگر كشته شوند شهيد باشند چون زكريّا و جرجيس و يحيى»، عجب است كه مصنّف انتقالى كه دعوى علم تواريخ مى‏كند، اين قصّه نشنيده است كه چون مصطفى - عليه السلام - به دستورى ۵ و اجازتِ بارى تعالى، با مشركان مكّه صلح مى‏كرد روز حديبيه، سهيل بن عمرو پيشِ رسول آمد تا عهد بندد. رسول - عليه السلام - اميرالمؤمنين را بنشاند و مى‏گويد: «اُكتبْ يا علىّ، بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم». سهيل عمرو مى‏گويد: «بدين راضى نباشم. بنويس: باسمكَ اللّهُم كه اگر ما اعتراف دهيم به خداىِ رحمان و رحيم، خود دينِ تو قبول كرده باشيم». سيّد - عليه السلام - مى‏گويد: «اِمح يا عليّ ما كَتبتَ، و اكْتُب: باسمك اللّهمّ». و همچنان كرد كه سهيل عمرو خواست. آنگه سيّد گفت: بنويس كه «هذا ما قاضى ۶ عليه محمّدٌ رسول اللَّه». و على - عليه السلام - بنوشت. سهيل عمرو مى‏گويد: اگر ما اعتراف دهيم به رسالتِ تو، خلافى بنماند. صلح ۷برين مى‏كنيم كه بنويسى كه «محمّد بن عبداللَّه». گفت: «بِسْتُر و بنويس». اميرالمؤمنين امتناعى بكرد و گفت: «نه واللَّه، لرسول اللَّه؛ على رغم أنفك». تا رسول بفرمود تا بسترند و بنويسند كه «هذا ما قاضى عليه محمّد بن عبداللَّه». ۸ پس برين قول كه مصنّفِ انتقالى آورده است، مى‏بايست كه

1.ح - د: «كسى».

2.از آيه ۱۲۴ سوره مباركه انعام.

3.ملأ قوم، يعنى اشراف و سرشناسان ايشان.

4.وجه صحت اين استعمال، يعنى «زيادتى» را در جاى ديگر از تعليقات كتاب گفته‏ايم.

5.در برهان گفته: «دستورى بر وزن فغفورى، رخصت و اجازت مى‏باشد».

6.ح - د - م - ث: «صالح». و متن موافق روايات است كه از آن جمله روايت تفسير مجمع البيان است.

7.صفحه «۳۴۲» چاپ قديم‏

8.مراجعه شود به: الإرشاد، ج ۱، ص ۱۱۹؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۷۷؛ صحيح البخاري، ج ۳، ص ۱۸۱؛ صحيح مسلم، ج ۵، ص ۱۷۵.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429957
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به