375
نقض

اما جواب اين كلمات به انصاف و ديانت، بى‏تعصّب و عداوت فهم بايد كردن كيلاً بكيل؛ تا فايدت حاصل شود.
۱امّا آنچه گفته است كه: «قائم غايب و محجوب است و كس او را نمى‏بيند» قياس بايد كردن به انصاف بر خلفاى خود كه هميشه در خانه‏ها و منزوى ۲ و محجوب بوده‏اند، و مرد بوده است كه در بغداد هشتاد سال زنده بوده است و بمرده است و هرگز نه مستظهر ۳ را ديده است و نه پدرانش را، و هرگز نه براى فتحى و ظفرى و قمعِ دشمنى و قلع قلاعى به در نيامده‏اند.
امّا آنچه حكايت كرده است كه فتح سنى از شام برآمد از اتابك على كوچك و غير او - نصرهُم اللَّهُ على الكفرةِ و المشركين - و گفته كه «اين بايست كه قائم كردى» و بى‏ادبى و مجبّرى كرده به اجراى الفاظى در حقِ‏ّ مهدى - عليه السلام - كه دلالت است همه بر خبثِ عقيدت مصنّف، اوّلاً درست است حديثِ فتح و آن قصّه؛ امّا خواجه كه دعوىِ بصيرت و دانايى مى‏كند، بايد كه از هر طرفى كه فتحى برآيد خبر دارد، و به حبِ‏ّ مذهب خارجى‏اى بازنپوشاند، و عجب است كه از شام تا به رى اين خبر مى‏دارد، امّا از پنجاه فرسنگىِ رى بى‏خبر است كه ملاحده و تعليميان كه معرفت خداى از طريقِ سمع و قولِ پيغمبر اثبات كنند، قلعه‏اى ساخته بودند نامش مهرين ۴ نهاده، ذخيره‏هاى عالم بر آنجا برده، و سلاح‏هاىِ گران در وى جمع كرده، و مردان جنگى را در وى نشانده، راه‏ها بر مسلمانان حنفى و شفعوى و شيعى بگرفته و ناايمن گردانيده، عيش‏ها بر مسلمانان منغّص ۵كرده، ضعفا را از مهمّات محروم گردانيده تا در شهور سنه ثلاث و خمسين و خمسمائه، قافله‏اى كه از سفر حجاز بازگشت، با

1.صفحه «۳۴۴» چاپ قديم‏

2.ث - ح - د: «در خانه‏ها منزوى» م - ب: «در خانه‏هاى خود منزوى».

3.مستظهر، لقب ابوالعباس احمد خليفه عباسى، پسر مقتدى عبداللَّه، پسر محمد ذخيره است كه به سال ۴۷۰ متولد شده و به سال ۵۱۲ مرده است.

4.ع - ب - ث: «فهرير». م: «مهرير». ح: «مهره دژ». د: «مهره دز». و براى تحقيق در وجه تصحيح، رجوع شود به تعليقه ۱۳۸.

5.منغص، به معنى ناگوار است و در عربى و فارسى بسيار به كار رفته مخصوصاً با كلمه عيش. و سعدى گويد: منغص شود عيش آن تندرست‏كه باشد به پهلوى بيمار سست‏


نقض
374

يونس در دريا، و همه اقتدا به انبيا كردند و حق ايشان را بود. و رضا - عليه السلام - با اين همه مصالحت و مجاملت، سلامت هم نيافت تا حجّت بليغ‏تر باشد. امّا چه نقصان كه اين جماعتْ اولادِ مصطفى‏اند و ائمّه هدى و فرزندانِ زهرا و نايبان مرتضى، راسخانِ علم، مُفتيانِ أحكامِ شريعت، متولّيانِ دين، برگزيدگانِ خدا، معصومان از همه زلّت و تهمت و خطا، «ذُرّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ».۱

[ 132 ]

[ غيبت و قيام حضرت مهدى(ع) و ادعاى مؤلف فضائح عليه شيعه ]

[ پاسخ به شبهه مؤلف فضائح در باب غيبت و قيام حضرت مهدى ]

[ اشكال عبدالجليل بر ضعف خلافت عباسى و ناامنى و غارت كاروان حجاج ]

[ جهاد با ملحدان و غارتگران و امن كردن راه‏ها توسط حاكمان شيعى و ضعف خلافت عباسى ]

آنگه گفته است:
و از همه عجب‏تر آن است كه قائم مهدى، خليفه وقت است و صاحب الزّمان است و مى‏گريزد، و اين فتح‏ها كه در جهان مى‏باشد..! تا اندرين وقت كه از جانبِ شام فتحى ۲ سنى ۳ رسيد، به دولت و اقبالِ سلطانِ عالم كه كافر فرنجيه غلبه گرفته بود و اند هزار از ايشان بر مسلمانان زده و ولايت خراب كرده تا اتابك على كوچك و سپاه به سرِ دشمن تاختن كردند و اند هزار كافر به تيغ بياوردند ۴ و چهل فرسنگ از قفاىِ ايشان مى‏رفتند و مى‏كشتند فتحى بدين بزرگوارى. ۵ پس اين مى‏بايست كه قائم كردى، او در سردابه تن مى‏زند تا كى...!؟ و يا خود دست با كافران بازنمى‏بايد نهاد تا او بيايد پس جهان رود ببرده باشد، و بدين امام كه در سردابه تو دارى، اسلام بر بايد چيدن. پس او را بر مسلمانان و بر مسلمانى چه حقّ است؟ و از وى چه راحت و معونت است؟ پس چون چُنين است، ما بدانستيم كه روافض را مقصود نه دوستىِ على است، بلكه مقصودِ همه، دشمنىِ بوبكر است و عمر است.

1.آيه ۳۴ سوره مباركه آل عمران.

2.ع - ث - ب - م: «فتح».

3.سَنى (به فتح سين و تخفيف نون) به معنى بلند و روشن است و در اينجا به معنى شايان و مهم و بزرگ. و به قرينه قول مصنف (در ص ۳۷۶، س ۷) «فتحى شيعى امامتى»، به نظر مى‏رسد كه اين كلمه «سُنّى» به ضم سين و تشديد نون باشد.

4.ح - د: «بيازردند». و گويا اين دو نسخه صحيح‏تر باشد به قرينه استعمال آن در موارد ديگر كتاب.

5.مراد فتح بلده حرام است و براى اطلاع بر آن، رجوع شود به تعليقه ۱۳۷.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429934
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به