مىكردن تا آنگه كه او به در آيد، و ترسم كه آنگه كه او به در آيد، جهان رُود ببرده باشد، و نگويى تا او را بر مسلمانان و مسلمانى چه حقّ است؟ و چه معونت كرده است؟
پس دانستيم خواجه مجبّر و ناصبى را مقصود نه دوستىِ عبّاسيان است، و غرضْ بغض و عداوتِ فاطميان است. پس «اگر آنچه ۱على كوچك كرد به ضرورت بايست كه قائم كند» اينچه ۲ شاه غازى كرد، بايست كه خليفه بغداد كردى كه اگر قائم خائف و غايب است، خليفه بارى حاضر و ايمن است و خطبه و سكّه به نام اوست؛ تا فرق بودى ميانِ حاضر و غايب، و ميانِ سنّى و رافضى. و نگويى تا چرا بايد كه خطبه و سكّه در شرق و غرب به نامِ خليفه سنّى باشد و جهاد با ملحدان شاه شيعى كند؛ و گر گويى: على كوچك به نيابتِ خليفه مىكند، كذلك شاهِ غازى به نيابتِ قائم مىكند؛ تا هيچ شبهت بنماند و اين بر آن قياس مىكند.
بلكه نه چنين است و بر همه ملوك و جهانداران و مسلمانان واجب است از ترك و تازى و شيعى و سنّى، نصرتِ دينِ خداى كردن به قدرِ طاقت؛ به خلافِ آنچه خواجه مجبّر طعن زده است در مهدى - عليه السلام - . و با گرد كوه زيادت از اين خواست كردن، اگر نه به فتواىِ خواجگان مجبّر بغراتكين زحمت كردى ۳ و بحمد اللَّه هنوز از بيمِ تيغِ شاه در راهِ خوراسان زهره ندارند كه رنجى به مسلمانى رسانند. و حديث اتابك على كوچك، بحمد اللَّه خود غازى و معتقد است، امّا مصنّف خود على بزرگ را چُنان دوست هم ندارد، ندانم على كوچك را از كجا دوست دارد؟ خود ندارد؛ امّا بهدروغ لاف مىزند و عالم السّرّ و الخفيّات داند كه بوبكر و عمر كه صدر اوّلاند و بوحنيفه و شافعى كه بزرگانِ آخرند، از چُنين تصنيف راضى نباشند و از چُنين مصنّف تبرّا كنند كه بيشتر لغو و هَذَيان و كذب و طامات ۴ و ترّهات و بُغض و عداوت است، و وزر و وبالِ آن تا به قيامت در گردنِ اين مصنّف بماند؛ إن شاء اللَّه تعالى.
1.صفحه «۳۴۶» چاپ قديم
2.ب - ث - م: «آنچه». ح - د: «اين كه».
3.براى اطلاع به زحمت بغراتكين، رجوع شود به تعليقه ۱۴۱.
4.در برهان قاطع گفته: «طامات با ميم بر وزن حاجات، اقوال پراكنده و هذيان و سخن هرزه و اراجيف و بىاصل را گويند».