377
نقض

مى‏كردن تا آنگه كه او به در آيد، و ترسم كه آنگه كه او به در آيد، جهان رُود ببرده باشد، و نگويى تا او را بر مسلمانان و مسلمانى چه حقّ است؟ و چه معونت كرده است؟
پس دانستيم خواجه مجبّر و ناصبى را مقصود نه دوستىِ عبّاسيان است، و غرضْ بغض و عداوتِ فاطميان است. پس «اگر آنچه ۱على كوچك كرد به ضرورت بايست كه قائم كند» اينچه ۲ شاه غازى كرد، بايست كه خليفه بغداد كردى كه اگر قائم خائف و غايب است، خليفه بارى حاضر و ايمن است و خطبه و سكّه به نام اوست؛ تا فرق بودى ميانِ حاضر و غايب، و ميانِ سنّى و رافضى. و نگويى تا چرا بايد كه خطبه و سكّه در شرق و غرب به نامِ خليفه سنّى باشد و جهاد با ملحدان شاه شيعى كند؛ و گر گويى: على كوچك به نيابتِ خليفه مى‏كند، كذلك شاهِ غازى به نيابتِ قائم مى‏كند؛ تا هيچ شبهت بنماند و اين بر آن قياس مى‏كند.
بلكه نه چنين است و بر همه ملوك و جهانداران و مسلمانان واجب است از ترك و تازى و شيعى و سنّى، نصرتِ دينِ خداى كردن به قدرِ طاقت؛ به خلافِ آنچه خواجه مجبّر طعن زده است در مهدى - عليه السلام - . و با گرد كوه زيادت از اين خواست كردن، اگر نه به فتواىِ خواجگان مجبّر بغراتكين زحمت كردى ۳ و بحمد اللَّه هنوز از بيمِ تيغِ شاه در راهِ خوراسان زهره ندارند كه رنجى به مسلمانى رسانند. و حديث اتابك على كوچك، بحمد اللَّه خود غازى و معتقد است، امّا مصنّف خود على بزرگ را چُنان دوست هم ندارد، ندانم على كوچك را از كجا دوست دارد؟ خود ندارد؛ امّا به‏دروغ لاف مى‏زند و عالم السّرّ و الخفيّات داند كه بوبكر و عمر كه صدر اوّل‏اند و بوحنيفه و شافعى كه بزرگانِ آخرند، از چُنين تصنيف راضى نباشند و از چُنين مصنّف تبرّا كنند كه بيشتر لغو و هَذَيان و كذب و طامات ۴ و ترّهات و بُغض و عداوت است، و وزر و وبالِ آن تا به قيامت در گردنِ اين مصنّف بماند؛ إن شاء اللَّه تعالى.

1.صفحه «۳۴۶» چاپ قديم‏

2.ب - ث - م: «آنچه». ح - د: «اين كه».

3.براى اطلاع به زحمت بغراتكين، رجوع شود به تعليقه ۱۴۱.

4.در برهان قاطع گفته: «طامات با ميم بر وزن حاجات، اقوال پراكنده و هذيان و سخن هرزه و اراجيف و بى‏اصل را گويند».


نقض
376

عدّت و آلت و برگ و ساز همه حنيفيانِ ۱ نيكواعتقاد و سنّيانِ عدلى نه جبرى، اند هزارمرد از ماوراءالنّهر و غزنين و بلخ و بخارا و خوارزم و بلاد آن ديار با بدرقه اميرِ ۲غازى اينانج اتابك ۳ مى‏رفتند تا به بسطام، چون بدرقه بازگشت، ملحدان از مهريان ۴ شبيخون آوردند و چهارصد هزار دينار صامت و ناطق ببردند و چهارصد و هشتاد و اند مسلمانِ حاجى و غير حاجى را شهيد كردند. ۵ و چُنان چند بار كه در هر سال مى‏كردند و مى‏بود، راه‏ها مخوف، مسلمانان به جان و مال به خطر؛ تا به تأييدِ الهى و بركتِ مصطفى و مرتضى، فتحى شيعى امامتى به اقبال صاحب الزّمان مهدى بن الحسن العسكرى - عليه السلام - از مازندران برآمد با عُدَّت و آلت و ساز و قوّت و شوكت و نصرت كه كوهِ گران از هيبتِ شاه كوس ۶ مى‏كرد ۷
فتح و ظفرش بهر حركت زمين‏بوس مى‏كرد، تا آن قلعه به تأييد إلهى بستد و آن كلابِ جهنّم و خنازيرِ جحيم را طعمه سگان و گرگان كرد، و روىِ رايت با حدودِ استرآباد و گرگان كرد. همه به دولتِ آن شاه شيعىِ ميمون‏لقاىِ خجسته پىِ لشكر كَش ملحد كُش. و چون قلعه بستد ملحدان را بهرى بكشت و بهرى را خسته و بسته به رى و همدان فرستاد و همه كوتوال نشاند مؤمنِ معتقد و ذخيره فرستاد و آبادان كرد، و آن طريق از خوفِ آن ملاعين ايمن و ساكن شد و مسلمانان ايمن مى‏آيند و مى‏شوند.
پس اگر انصاف است، اين فتح مى‏بايست كه اميرالمؤمنين خليفه بغداد كردى و لشكرِ او كه خليفه بغداد است و روزگار است. و او در بغداد تن مى‏زند تا كار ديگران مى‏كنند. پس به قول خواجه مجبّر اسلام بر بايد چيدن و خون و مال مسلمانان ضايع‏

1.م: «حنفيان». ح - د: «همه حنفى‏مذهب».

2.صفحه «۳۴۵» چاپ قديم‏

3.براى اطلاع به ترجمه اينانج اتابك، رجوع شود به تعليقه ۱۳۹.

4.كذا صريحاً در چهار نسخه ع - ث - ب - م، ليكن ح - د: «از مهره‏دژ».

5.براى اطلاع بر اين شبيخون و قتل و غارت حاجيان، رجوع شود به تعليقه ۱۴۰.

6.ب: «كوش». ح - د: «لرزه».

7.گويا كنايه از فرار كردن و كوچيدن است. در بهار عجم گفته: «كوس زدن، مرادف كوچ بر كشيدن و كنايه از كوچ كردن نيز باشد؛ چنانكه خواجه نظامى گفته: به هندوستان بر كشيديم كوس‏چو هندو شد از گرد مه آبنوس»

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429880
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به