379
نقض

اميرالمؤمنين دانند. و شرح تمام رفته است؛ چنانكه هر كس كه بخواند بداند كه بر ما هيچ غرامتى و ملامتى نيست. و امّا جوابِ كشتنِ حسين و نوحه و كربلا و گريه و قصّه عاشورا، در جوابِ آن فصل كه از پس اين فصل گفته است برود مشبع ۱ به‏شرح، به توفيقِ خداى تعالى و به بركاتِ سيّدِ انبيا محمّد مصطفى، و سيّد ۲اوصيا علىِ‏ّ مرتضى؛ إن شاء اللَّه، و الحمدُ للَّه ربّ العالمين.

[ 134 ]

[ تهمت نافرمانى على(ع) نمودن به شيعه و رواج غلوگرايى ]

[ رفتار و روابط شيعه با على(ع) و پاسخ به شبهه نافرمانى شيعه ]

[ اشاره به وجود منافقان در هر زمان و مذهب و حكومت ]

[ منافقان و راحت‏طلبان عهد رسول خدا(ص) ]

[ خدمتكارى ابولؤلؤ به عمر و كشتن او ]

[ فتنه‏گرى خوارج و داستان حكميت و مقايسه آن با بيعت شوراى عمر ]

آنگه گفته است:
و اين همه بديشان خود رافضيان كردند كه دعوىِ دوستى و پيروىِ ايشان مى‏كردند، و آن شيعى‏نامانِ رافضى‏لقبان كه در سپاهِ على بودند، فرمانش نمى‏بُردند و بر او اعتراض‏ها مى‏كردند، و تعنّت ۳ مى‏نمودند و قولش را ردّ مى‏كردند. و به تقيّه و مداهنه منسوبش مى‏كردند. وگر گفتى: بياييد تا به حربِ شام شويم، اگر تابستان گفتى، گفتندى: گرم است، وگر زمستان بودى، گفتندى: سرد است، وگر در مصاف بودندى با يك‏ديگر خصومت مى‏كردند و چون جهودان بر يك‏ديگر حسد مى‏بردند تا او را از افعال ايشان ملال بگرفت و بر منبر كوفه مى‏گفت: اى مانندِ مردان به سر و ريش، و نه مردان، ۴ تجمعكم دبدبةٌ و تفرّقكم مقرعةْ؛ به دبدبه‏اى جمع شويد و به مقرعه‏اى ۵ براكنده شويد. و لشكر شام مى‏آمدند و تاختن مى‏آوردند و آن مهتر دين از ايشان معونت مى‏خواست، اُفّ مى‏كردند و فرمانش نمى‏بُردند؛ تا او از دردِ دل مى‏گفت: «و ما

1.مرحوم محمد اقبال كلمه «مشبع» را در اين عبارت راحة الصدور (ص ۶۳): «فصلى مشبع بگويم نظماً و نثراً» به صيغه اسم فاعل خوانده به ضبط صريح، زيرا به زير باء كسره گذاشته است؛ ليكن به نظر نگارنده قرائت آن به صيغه اسم مفعول نيز درست است؛ چنانكه وجهش بر اهل فضل مخفى نيست.

2.صفحه «۳۴۸» چاپ قديم‏

3.در اقرب الموارد گفته: «تعنته: أدخل عليه الأذى و طلب زلّته» در منتهى الارب گفته: «متعنت، طلبكار خوارى كسى. يقال: جاءه متعنتاً، أي طالباً زلّته».

4.اشاره به قول آن حضرت است: «يا أشباه الرجال و لا رجال».

5.در آنندراج گفته: «دبدبه به فتح اول و ثالث، آواز طبل و نقاره». و در منتهى الارب گفته: «مقرعة كمكنسة: تازيانه».


نقض
378

[ 133 ]

[ تهمت رفض، الحاد و گبرگى به شيعه ]

[ پاسخ به شبهه شباهت شيعه با اسماعيليه و دشمنى اميرمؤمنان با بغات و طاغيان ]

آنگه گفته است:
و آن جماعت كه مذهب رفض نهادند - چنانكه گفتيم - ملحدان بودند، سر به گريبانِ رفض بر آورده؛ دعوت به رفض كردندى، آنگاه در الحاد كشيدندى، و ميلِشان به كيش گبركى بود، كينه دين مى‏خواستند از صحابه و تابعين و غازيانِ اسلام، و در رسولْ طعن نمى‏يارستند زدن كه كس قبول نمى‏كرد، در ياران و زنانش ۱طعن زدند تا بدين غُمران ۲ را به خود كنند و مويه‏هاى گوناگون آغازيدن كردند ۳ كه: بر فاطمه ظلم كردند، و حسن را به زهر بكشتند، و حسين را به تشنگى در كربلا سر ببريدند و بر چوب كردند، و فرزندانش را به بردگى ببردند، و واويلاه و واحزناه در روز عاشورا دربستند تا عوام النّاس گويند مگر چنين است.
اما جواب اين كلمات آن است كه - بحمد اللَّه و مَنِّهِ و به بركت مصطفى و آلش ائمّه هدى - در فصل پيشين بدرست كرديم كه واضعانِ الحاد همه مجبّران و مشبّهيان ۴ بودند و معرفتِ خداى به خبر ۵ گفتند نه به نظر، و از ولايت مشبّهيان بودند و دعوتِ الحاد كردند و ميلِشان به ترسايى بود، و نُه قديم اثبات كردند چون ترسايان، و كينه آل مصطفى مى‏خواستند، كه بقيّه و ذريّه آن گروهِ بُغاة بودند كه امير مؤمنان و پيشواى متّقيان ايشان را به صفّين و جمل و نهروان كشته بود، و از خونِ آن طُغاة بُغاة سيل‏هاىِ عظيم رانده. و ازينجا است كه بهرى مُنكرانِ توحيد شدند، و بهرى ديگر مُنكرانِ رسالت، و گروه سيوم مُنكرانِ امامت، كه خوارج‏اند و بر حسين نفرين كنند و يزيد را

1.صفحه «۳۴۷» چاپ قديم‏

2.ث - م - ب: «عمران» (به عين مهمله). و غمران در متن به غين مجمعه به معنى گول و احمق و نادان و بى‏تجربه است. در أقرب الموارد گفته: «غمر (به فتح و كسر و ضمّ غين معجمه)، به معنى بى‏تجربه و نادان و ابله است. جمعْ اغمار». و در منتهى الارب گفته: «غمر به فتح، مرد ناآزمودگار و يثلث و يحرّك». پس در متن به الف و نون فارسى جمع بسته شده است.

3.ح - د: «تا بدين وسيله جمعى بطلان (د: «بطال») و جهال را با خود كردند و فتنه‏هاى گوناگون آغاز نهادند». و در برهان گفته: «مويه به ضمّ اوّل و ثانى مجهول و فتح تحتانى، گريه با نوحه را گويند، و ناله و زارى را نيز گويند». پس كنايه از دست‏آويز ساختن و بهانه درست كردن است.

4.ب - م - ح - د: «مشبهان» (بدون ياء بعد از هاء).

5.ب: «به جبر» (به جيم).

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430038
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به