381
نقض

به مصطفى و مرتضى، و اميد مى‏داريم به رحمت و آمرزشِ روز جزا، «إنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أجْرَ الْمُحْسِنينَ».۱
امّا آنچه گفته است كه «اين همه بديشان خودِ رافضيان كردند» عجب آيد عقل عقلا را از قائلى كه در اوّلِ كتاب، فصلى مطوّل درين پردازد كه واضعانِ رفض فُلان و فُلان بودند، و به ديگر موضع گويد: زنكى بود، و جاى ديگر گويد: ابن المقفّع بود، و اين همه تشنيع و بهتان فراموش كند و گويد: رافضيان در سپاهِ على بودند و فرمانش نمى‏بردند؛ تا همه فضلا و عقلا از پادشاه و رعيّت و قاضى و مَقضي و خواصّ و عوامّ حنيفى ۲ و شفعوى و شيعى بدانند كه سخنِ اوّلش به آخر نمى‏ماند، و آخرش ناقضِ اوّل است.
و آنچه گفته است كه: «فرمان على نمى‏بُردند ۳ و به تابستان مى‏گفتند: گرم است، و به زمستان مى‏گفتند: سرد است، تا او را از ايشان ملال بگرفت ۴ (تا آخر فصل)» آرى هست و چُنان است كه حكايت كرده است و اميرالمؤمنين را و منزلتِ او را، جُبن وتقصير و انكار و نفاقِ ايشان خللى نكند كه در عهدِ همه انبيا و در لشكرِ ۵ايشان مانندِ اين و بيش از اين بوده‏اند و گفته و كرده، و قرآنِ مجيد از آن همه حكايت مى‏كند. امّا مى‏بايست كه مصنّفِ نوناصبى از براىِ حرمتِ مهاجر و انصار اين فصل را انكار نكرده بودى و بر ايشان تشنيع نزده بودى كه رافضيانِ عهدِ على درين احوال، اقتدا به مهاجر و انصار كرده بودند كه با رسول - عليه السلام - همان معامله كرده‏اند و سيّد - عليه السلام - از دست و قول و عملِ ايشان هم چنان متشكّى بوده است و نالان كه على از دستِ اين رافضيان. و قرآن از آن جمله حكايت مى‏كند: اوّلاً گروهى به زُفان ۶ محمّد را مى‏گفتند: ما با توايم، و به دل با وى نبودند و دشمن وى بودند تا آيت آمد از

1.ذيل آيه ۱۲۰ سوره مباركه توبه.

2.ح - د: «و خاص و عامّ و حنفى».

3.ع - ث - ب: «نمى‏كردند».

4.مراجعه شود به: الكافي، ج ۵، ص ۵، ح ۶؛ نهج البلاغة، الخطبة ۲۷؛ أنساب الأشراف، بلاذرى، ص ۴۴۲؛ الغارات، ج ۲، ص ۴۷۷؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ۲، ص ۷۵.

5.صفحه «۳۵۰» چاپ قديم‏

6.م - ح - د: «به زبان».


نقض
380

يمنعُ أشقاكُم أن يخضبَ هذِهِ بِهذا؛ ۱ كجا است آن شقى‏ترينِ شما تا موىِ محاسنِ من به خونِ من رنگ كند، چنانكه بار خداىِ من مرا خبر داده است». از پسِ آن سخن، دگر بر منبر نشد. آن بود كه پسرِ ملجمِ رافضى، او را بكشت. او گفت: «فُزت و ربِّ الكعبة؛ ۲ برستم به خداىِ كعبه از دست و جورِ روافض». و همچنان بود كه آن مردِ مردان و شهسوار ميدان، مبارزِ جهان گفت، رافضى به دبدبه‏اى كه برزنند جمع شود، و چون دستى بر وى فشانى ناپديد شد. بهرى مى‏گفتند: مردى دارد و رأى ندارد، و بهرى گفتند: ايمان واسر گير ۳ كه كافر شدى كه حكمين بكردى. بهرى خوارج شدند، بهرى غالى، بهرى غُرابى، ۴ بهرى حلولى، بهرى شتّام و لعّان و عيّاب شدند؛ تا او از همه بيزارى مى‏جست و به‏فرجامْ يكى هم از روافض ۵شبِ نوزدهم ماهِ رمضان او را بكشت. و اين مهترامامى است و بزرگ‏ترمعصومى پيشِ روافض، كه هم ايشان بكشتندش؛ نه بوبكر كشت و نه عمر و نه عثمان و نه طلحه و نه زبير، نه ما و نه پدرانِ ما، و نه سلطانان ما و نه پدرانِ ايشان. اگر ندانى كه او را كه كشت، عبدالرّحمن ملجمش كشت، كه هم رافضى بود از كوفه، و خدمتگارِ على بود. و هر چه با همه اهل بيت رفته است، به درست كنم كه شما رافضيان كرده‏ايد و همه مستوجبِ لعنت و مذلّت و مذمّت‏ايد.
اما جواب اين كلمات، به انصاف از همه دل و جان سماع بايد كردن، و ما را به همّت و دعا مددى بكردن كه در جوابِ اين كتاب هم ۶ تقرّب به خداى كرده‏ايم و هم ۷ تبرّك

1.مراجعه شود به: الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج ۳، ص ۳۸۸؛ كنز العمّال، ج ۱۴، ص ۵۹۵، ح ۳۹۶۸۰.

2.خصائص الأئمّة، سيد رضى، ص ۶۳؛ الطرائف، ابن طاووس، ص ۵۱۹؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۳۸۵، و ج ۳، ص ۹۵، أنساب الأشراف، بلاذرى، ص ۴۸۸ و ۴۹۹؛ الاستيعاب، ج ۳، ص ۱۱۲۵؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۵۶۱؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ۹، ص ۲۰۷.

3.ح: «باسر گير».

4.غرابى كسى را گويند كه منسوب به طايفه غرابيه باشد كه شرحش ياد شده است در تعليقات؛ رجوع شود به تعليقه ۱۴۲.

5.صفحه «۳۴۹» چاپ قديم‏

6.ع - ث - ب - م: «همه» (در هر دو مورد)، ليكن در ح - د عبارت چنين است: «كه در اين كلمات و همه كتاب تقرّب به خداى تعالى و مصطفى و مرتضى كرديم».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429675
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به