به مصطفى و مرتضى، و اميد مىداريم به رحمت و آمرزشِ روز جزا، «إنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أجْرَ الْمُحْسِنينَ».۱
امّا آنچه گفته است كه «اين همه بديشان خودِ رافضيان كردند» عجب آيد عقل عقلا را از قائلى كه در اوّلِ كتاب، فصلى مطوّل درين پردازد كه واضعانِ رفض فُلان و فُلان بودند، و به ديگر موضع گويد: زنكى بود، و جاى ديگر گويد: ابن المقفّع بود، و اين همه تشنيع و بهتان فراموش كند و گويد: رافضيان در سپاهِ على بودند و فرمانش نمىبردند؛ تا همه فضلا و عقلا از پادشاه و رعيّت و قاضى و مَقضي و خواصّ و عوامّ حنيفى ۲ و شفعوى و شيعى بدانند كه سخنِ اوّلش به آخر نمىماند، و آخرش ناقضِ اوّل است.
و آنچه گفته است كه: «فرمان على نمىبُردند ۳ و به تابستان مىگفتند: گرم است، و به زمستان مىگفتند: سرد است، تا او را از ايشان ملال بگرفت ۴ (تا آخر فصل)» آرى هست و چُنان است كه حكايت كرده است و اميرالمؤمنين را و منزلتِ او را، جُبن وتقصير و انكار و نفاقِ ايشان خللى نكند كه در عهدِ همه انبيا و در لشكرِ ۵ايشان مانندِ اين و بيش از اين بودهاند و گفته و كرده، و قرآنِ مجيد از آن همه حكايت مىكند. امّا مىبايست كه مصنّفِ نوناصبى از براىِ حرمتِ مهاجر و انصار اين فصل را انكار نكرده بودى و بر ايشان تشنيع نزده بودى كه رافضيانِ عهدِ على درين احوال، اقتدا به مهاجر و انصار كرده بودند كه با رسول - عليه السلام - همان معامله كردهاند و سيّد - عليه السلام - از دست و قول و عملِ ايشان هم چنان متشكّى بوده است و نالان كه على از دستِ اين رافضيان. و قرآن از آن جمله حكايت مىكند: اوّلاً گروهى به زُفان ۶ محمّد را مىگفتند: ما با توايم، و به دل با وى نبودند و دشمن وى بودند تا آيت آمد از
1.ذيل آيه ۱۲۰ سوره مباركه توبه.
2.ح - د: «و خاص و عامّ و حنفى».
3.ع - ث - ب: «نمىكردند».
4.مراجعه شود به: الكافي، ج ۵، ص ۵، ح ۶؛ نهج البلاغة، الخطبة ۲۷؛ أنساب الأشراف، بلاذرى، ص ۴۴۲؛ الغارات، ج ۲، ص ۴۷۷؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج ۲، ص ۷۵.
5.صفحه «۳۵۰» چاپ قديم
6.م - ح - د: «به زبان».