383
نقض

مى‏آمد: «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْها اْلأَذَلَّ».۱ و به ديگر آيت در آن تهمت و شبهتِ قومى چنين حكايت مى‏كند كه «وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ».۲و به ديگر موضع كه انكار مى‏كردند و بر تكاسلِ طبع اصرار مى‏كردند، چنين حكايت كرد از آن قوم بدين عبارت كه «فَإنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إلى‏ طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أبَدًا وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إنَّكُمْ رَضيتُمْ بِالْقُعُودِ أوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفينَ».۳ و مانند اين آيات كه از قومِ عهدِ رسول حكايت كرده است بارى تعالى.
پس اگر آن قوم كه با اميرالمؤمنين چُنان معاملت كردند رافضى بودند، اين جماعت كه با سيّد المرسلين اين معاملت كردند، نمى‏دانم رافضى بودند يا نبودند؟ اگر رافضيان نبودند رافضيانِ عهدِ على اقتدا بديشان كردند، كه با رسول همان كردند، و گر ايشان خود نيز رافضى بودند، اين رافضى‏اى خود مذهبى باشد كه در عهدِ رسول و على بوده باشد و بر همه مذاهب تقدّم دارد و ايشان را قدمِ سبقت است. در ايشان طعن نشايد زدن، و گر خواجه سنّى گويد: ايشان منافق بودند و نقصانى نكند كه در لشكرِ او ۴ منافقان باشند نبوّتِ مصطفى را، اين جماعت نيز كه خواجه ازيشان حكايت كرده است هم منافق بودند و اميرالمؤمنين را نقصانى نكند كه در لشكرِ او منافقان باشند. پس آنجا مؤمنان دگر بودند و منافقان دگر، اينجا نيز شيعيانِ معتقد دگر باشند و منافقان ۵دگر؛ تا با يك‏ديگر قياس مى‏كنند، تا همه ۶ مقصود حاصل باشد، و همه ۷ شبهت زائل.
اما آنچه گفته است كه: «عبدالرّحمن ملجم - لَعَنَهُ اللَّه - رافضى او را بكشت كه كوفى بود و خود شاگردِ او بود» نيك ماننده است اين ۸ حادثه بدان كه بولؤلؤه فيروزى ۹ بود،

1.صدر آيه ۸ سوره مباركه منافقون.

2.ذيل آيه ۴۵ سوره مباركه توبه.

3.آيه ۸۳ سوره مباركه توبه.

4.اگر عبارت چنين مى‏بود: «كه در لشكر مصطفى منافقان باشند نبوت او را» بهتر مى‏بود.

5.صفحه «۳۵۲» چاپ قديم‏

6.ح - د: «هم» (در هر دو مورد).

7.همان.

8.ع - ب - ث: «آن».

9.ع - ث: «فرذرى» (كذا صريحاً). ب: «مروزى». ح - د: «ناصبى». و مراد از كلمه مذكور جايى است كه بولؤلؤه به آنجا منسوب است و ارباب فضل خودشان نظر بدهند و تحقيق كنند.


نقض
382

خداى تعالى كه: «إذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ».۱به ديگر موضع چون نماز به ريا و كسلاني ۲ مى‏كردند، و زكاة به اكراه مى‏دادند، و بر محمّد - صلى اللَّه عليه و آله - انكار مى‏كردند؛ و او تنگدل مى‏شد تا آيت آمد كه «وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إلاّ وَ هُمْ كُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إلاّ وَ هُمْ كارِهُونَ».۳ و چون رسول در تابستان عزمِ غزا كردى مى‏گفتندى: ما به گرما گرم شمشير نتوانيم زدن. تا آيت مى‏آمد كه «قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ».۴ و چون لشكر به مدينه مى‏آمد مى‏گفتند: خداى و رسولش ما را به دروغ مى‏فريبند و كيست كه طاقت عمرو دارد؟ تا به رسوايىِ ايشان آيت مى‏آمد كه «ما وَعَدَنا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إلاّ غُرُورًا».۵ و چون رسول عزمِ مصافى كردى، عذرها به دروغ مى‏نهادندى كه ما را عيال است و خانه‏ها خراب است؛ نتوانيم آمدن؛ تا بارى تعالى مى‏گفت: «يَقُولُونَ إنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إنْ يُريدُونَ إلاّ فِرارًا».۶ و چون اميرالمؤمنين - عليه السلام - تنها ساز و عُدّت و آلت بر مى‏گرفت ۷ و تنها پيش ۸ عمرو مى‏رفت، ايشان در خانه‏هانشسته و درِ خانه‏ها و شهر بسته، هنوز رسول را باور نمى‏داشتند و مى‏ترسيدند؛ ۹بدين صفت كه قرآن حكايت مى‏كند كه «وَ إذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَ * هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَديدًا».۱۰ و در ديگر آيت گفت: ۱۱«عَفا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أذِنْتَ لَهُمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ».۱۲ و به دگر وقت كه بر قول و وعده مصطفى ايمن نمى‏بودند و به او به زُفان مدد مى‏كردند و به دل بر خلاف او، تا آيت

1.آيه ۱ سورة مباركه منافقون.

2.م: و «كسالت». ح - د ندارند.

3.ذيل آيه ۵۴ سوره مباركه توبه.

4.ذيل آيه ۸۱ سوره مباركه توبه.

5.ذيل آيه ۱۲ سوره مباركه أحزاب.

6.ذيل آيه ۱۳ سوره مباركه أحزاب.

7.ع - ث: «مى‏برگرفت».

8.ح - د: «و چون اميرالمؤمنين عَلَم به تنهايى برمى‏گرفت و پيش».

9.صفحه «۳۵۱» چاپ قديم‏

10.ذيل آيه ۱۰ و تمام آيه ۱۱ سوره مباركه احزاب.

11.ح - د: «و ديگر جاى گفت». ب - م: «و ديگر آيت فرمود».

12.آيه ۴۳ سوره مباركه توبه.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398858
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به