385
نقض

فضل و منقبتِ على را زيانى ۱ ندارد. اين را بر آن ۲ قياس مى‏كند تا فايدت حاصل مى‏آيد.
و آنچه گفته است كه «على بزرگ‏تر امامى بود به نزديكِ روافض و او را هم ايشان بكشتند در نوزدهم ماهِ رمضان؛ نه بوبكرش كشت، نه عمر، نه عثمان، نه طلحه، نه زبير» كذلك عمرِ خطّاب بزرگ‏ترامامى است به نزديكِ خواجه، و او را بولؤلؤ فروزى ۳ بكشت نهم روز از ماهِ ربيع الأوّل. ۴ و او را نه على كشت و نه حسن و نه حسين، نه سلمان، نه بوذر، نه ما، نه پدرانِ ما.
و اما آنچه گفته است: «نه طلحه‏اش كشت نه زبير» دگرباره به حساب كورتر است! اين دو شخص بيامدند تا او را بكشند، امّا ظفر نيافتند و كشته شدند، وگر دست يافتندى، تقصير نكردندى؛ تا عذرِ ايشان بارى نخواهد. اين است جوابِ معارضات اين كلمات كه ايراد افتاد تا هر كس كه به وجه برخواند مقصودِ از آن بداند. و مستحقِ‏ّ لعنت و مذمّت آن كه هست خود هست به عداوتِ على و آلِ على، «و لا يحبُّك إلّا مؤمنٌ تقيٌ، و لا يبغضُكَ إلّا منافقٌ شقيّ». ۵
و الحمد للَّه ربّ العالمين.

[ 135 ]

[ ادعاى مؤلف فضائح در نافرمانى شيعه از امام حسن(ع) و بهانه‏گيرى نمودن ]

[ صلح امام حسن(ع) و مقايسه آن با صلح پيامبر(ص) با ابو سفيان ]

[ پيشگويى على(ع) درباره مختار ثقفى و دفاع از مختار ]

[ روابط مختار ثقفى با امام حسن(ع) ]

آنگه گفته است:
و چون به هنگامِ حَسَن بود، روافض تير بر رانش زدند، ۶و طنفسه ۷ از زيرش كشيدند، و ردايش بدريدند، و همه رافضيان بگريختند و او را در مصاف تنها

1.ع: «زيادتى».

2.ح - د: «اين را بدان».

3.ع - ب - ث - ح: «فرذرى». و اين همان كلمه است كه اندكى پيش به‏تكرار گذشت و تحقيق آن بر خوانندگان محول شد.

4.براى تحقيق درباره تاريخ قتل عمر، رجوع شود به تعليقه ۱۴۳.

5.مكرّر اشاره شد كه اين حديث از احاديث معروف قطعى‏الصدور و مسلم‏الورود از خاتم الانبياء صلى اللَّه عليه و آله است و در كتب فريقين به أسانيد صحيحه و معتبره ياد شده است (سنن الترمذي، ج ۵، ص ۳۰۶، ح ۳۸۱۹؛ سنن النسائي، ج‏۸، ص ۱۱۶؛ مسند ابن حنبل، ج ۱، ص ۹۵؛ الإرشاد، ج ۱، ص ۴۰؛ الأمالي، شيخ مفيد، ص ۳۰۸، ح ۵؛ الخصال، ص ۵۵۸، ح ۳۱؛ الأمالي، شيخ طوسى، ص ۷۸، ح ۱۱۲) و معنى‏اش نزديك به آن است كه فردوسى گفته: نباشد به جز بى‏پدر دشمنش‏ كه يزدان بسوزد به آتش تنش‏

6.صفحه «۳۵۴» چاپ قديم‏

7.در منتهى الارب گفته: «طنفسه (به فتح و كسر و ضمّ اوّل و به كسر طاء و فتح فاء و به عكس آن) گستردنى است». پس مراد زيرانداز و فرش است.


نقض
384

عمر خطّاب را بكشت كه از آن ولايت بود كه لشكرِ عمر ستده بودند و او مقرّب بود به عمر و خدمتگارِ عمر بود و بيعت كرده بود به خلافت بر عمر. و در بعضى تواريخ هست كه اين بولؤلؤ، فيروزنام بود و غلام مغيرة بن شعبه بود و كان نصرانيّاً في الأصل، و اللَّه أعلم. پس اگر عبدالرّحمن ملجم رافضى بود، بولؤلؤ فرذرى ۱ بود.
و آنچه گفته است كه: «نشان رافضي آن باشد كه به دبدبه‏اى جمع آيند و به مقرعه‏اى پراكنده شوند» در فصلى كه بعد ازين هست، متوجّه شود كه صفتِ كيست و به كه لايق‏تر است؛ چنانكه شبهتى بنماند كه ناصبيان چون جمع آيند، چگونه پراكنده شوند در مواضعى و مواقفى كه انكار ممكن نباشد.
و اما آنچه گفته است كه «بهرى از لشكرِ على بر وى انكار مى‏كردند كه مردى دارد و رأى ندارد! حكمين چرا كردى؟ ايمان باسر گير ۲ كه كافر شدى»، سبحان اللَّه! چه ماننده است اين سخن به بيعتِ شورى كه چون عمر خطّاب حوالت و اشارت در امامت بدان شش شخص كرد و بر دو قسمت بنهاد و مهاجر و انصار در آن سر گشته و متردّد شدند و كبراى مهاجر و اجلّاى انصار، زبان‏ها دراز كرده به سخن‏هاى سخت؛ يكى مى‏گفت: هَذَيان گفت، يكى مى‏گفت: ميل كرد، يكى مى‏گفت: ما را شرم نيايد...! مردمان ما را چه‏گويند؟! روزى گوييم: امامت نصّ نيست، اختيار و اجماع است تا بر بوبكر ۳مقرّر كنيم، امروز دگرباره گوييم: اختيار و اجماع نيست؛ امامت به شورى است! و چندان‏كه روزِ حَكَمَين، على را مى‏گفتند، ده‏چندان روزِ بيعتِ شورى عمر را مى‏گفتند. امّا ما روا نداريم كه زبان و قلم بر چُنان الفاظ بجنبانيم كه مصنّف در حقِ‏ّ اميرالمؤمنين اجرا كرده است؛ وگرچه اين قوم عمر را زيادت از آن مى‏گفتند كه ايشان على را گفتند. پس اگر انكارِ مهاجر و انصار، عمر را در بيعتِ شورى خللى نكند، انكارِ اهلِ حَكَمَيْن

1.م - ب: «فيروزى». ح - د: «ناصبى»: در سفينة البحار مذكور است: «رأيت في بعض الكتب أنّ أبا لؤلؤة كان غلام المغيرة بن شعبة، اسمه فيروز الفارسي، أصله من نهاوند، فأسرته الروم و أسره المسلمون من الروم و لذلك لمّا قدم سبى نهاوند إلى المدينة سنة ۲۱ (كا) كان أبولؤلؤة لا يلقى منهم صغيراً إلّا مسح رأسه و بكى (تا آخر كلام او)».

2.كذا صريحاً حتى در نسخه «ع». ح - د: «از سر گير».

3.صفحه «۳۵۳» چاپ قديم‏

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429797
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به