389
نقض

اين بود احوال حسن و قوم ۱او كه گفته آمد تا بداند كه نه بر حسنِ على ملامتى هست در صلح و توقّف، و [ نه بر ] قومِ او، چون اقتدا به روزِ اُحُد كرده باشند در آن گريختن و بددلى؛ هر عذرى كه آنجا نهند، اينجا باشد. و حق هميشه حق باشد، وگر چه ضعيفى ۲ نمايد، و باطل هميشه باطل باشد، وگرچه قوّتى دارد. «إنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً».۳

[ 136 ]

[ نامه كوفيان به امام حسين(ع) و بى‏وفايى آنها ]

[ بيعت شكنى كوفيان در حادثه كربلا و ادعاى مؤلف فضائح در بى‏وفايى شيعه ]

[ آميختن راست و دروغ در گزارش مؤلف فضائح در باب رفتار كوفيان با امام حسين(ع) ]

[ دشمنى و بيعت‏شكنى مهاجر و انصار با عثمان و به قتل رساندن او ]

[ مهربانى على(ع) به عثمان در زمان حصر و بى‏وفايى و بيعت‏شكنى انصار و مهاجر ]

[ مقايسه بى‏وفايى و بيعت‏شكنى كوفيان با مهاجر و انصار در كشتن عثمان ]

[ شيعيان مستبصر كوفه فدائيان امام حسين(ع) ]

[ لعن بر كشندگان امام حسين و دورى آنها از مذهب شيعه ]

[ قيام مختار و انتقام گرفتن از ستمگران ]

[ پسر سعد وقاص و پسر مرجانه، دشمنان على(ع) و امام حسين(ع) و اشاره به مقصران حادثه كربلا ]

[ شيعيان امام حسين(ع) و فداكارى و رشادت آنها در حادثه كربلا ]

[ جبرگرايى مؤلف فضائح و پيوند مدح و ذم و ثواب و عقاب با اعمال انسان‏ها ]

[ رسم تعزيت و تازه كردن مصيبت شهيدان كربلا توسط شيعه و پاسخ به شبهه مؤلف فضائح ]

[ قصيده و مراثى شافعى در رثاى شهيدان كربلا ]

[ مراثى شافعى و ابو حنيفه در رثاى شهيدان كربلا ]

[ رسم تعزيت در عهد خواجه على غزنوى و لعن بر آل ابو سفيان در روز عاشورا ]

[ رسم تعزيت و مراسم عاشورا در همدان و توجه اهل سنت به انجام آن ]

[ حضور اميران و خواجگان در مراسم عاشورا و اهتمام آنها در اقامه مراسم ]

[ بدعت نبودن مراسم عاشورا و حضور اميران و خاتونان در عزادارى امام حسين(ع) ]

[ تعزيت امام حسين(ع) پيروى از قول خداوند در آيه مودت ذوى القربى ]

آنگه گفته است:
و چون وقتِ حسين بن على بود، روافض نامه بر نامه داشتند، و او را به هزار مكر و دستان از حجاز به كوفه كشيدند، و چنانكه عادت روافض باشد كه در سرّ كارى سازند و چون خوفى از سلطان بديشان رسد، همه سرِ خويش گيرند و با جانبِ سلطان ايستند، همه دل‏ها پر غِشّ، با يك‏ديگر راست نه. عمرِ سعد و شَبَثِ رِبْعى اليَربوعىّ ۴ و عمرو بن الحجّاج الزّبيديّ و شمر ذى الجوشن الضّبابىّ ۵ و سنان بن أنس النّخعى و خولىّ بن يزيد الأصبحىّ - عليهم لعائن اللَّه - و غيرهم، اينان همه رؤساى قبايلِ كوفه بودند كه قاتلانِ حسين بن على بودند. اوّل به نامه به كوفه كشيدند همه شيعت بودند و مُسْلم عقيل را از

1.صفحه «۳۵۷» چاپ قديم‏

2.م - ب - ح - د: «ضعيف».

3.ذيل آيه ۸۱ سوره مباركه اسراء.

4.فيروزآبادى گفته: «و شبث بالتحريك بلا لام بن ربعي تابعيّ» و زبيدى در شرح گفته: «ربعي هو ابن حصن بن عيثم بن ربيعة بن زيد بن رياح بن يربوع التميمي (تا آخر كلام او)». پس معلوم شد كه «يربوعى» نسبت به جد بزرگ شبث است و ربعى به كسر راء و سكون باء است. و تراجم اين ملاعين در همه كتب رجال فريقين و همچنين در كتب سير و تواريخ به طور تفصيل مذكور است. هر كه طالب باشد به آنها مراجعه كند.

5.ابن دريد در اشتقاق (ص ۲۹۶) هنگامى كه رجال بنى كلاب را مى‏شمارد گفته: «و من رجالهم الصميل أحد الضباب، كان سيّداً (إلى أن قال:) و منهم ذو الجوشن أبوشمر بن ذي الجوشن؛ لعن اللَّه شمراً، كان من أشدّ الناس على الحسين بن على - رضوان اللَّه عليهما - و شمر فعل (تا آخر گفتار او)». و در منتهى الارب گفته: «و ضباب ككتاب، قومى است از عرب از اولاد معاوية بن كلاب بن ربيعه، و ضبابى منسوب است به وى».


نقض
388

كس كه داند، مختار را متّهم نخواند و مُجْرِم نداند، و آن چنان بود كه چون آن امام معصوم و سيّد مظلوم، حسن - عليه السلام - به نزديكِ سعدِ ثقفى آمد كه عمّ مختار بود و سعد بر مَوْصِلْ والى بود از قِبَلِ معاويه ۱ و با معاويه دمى و قدمى دنياوى داشتى، مختار - رحمة اللَّه عليه - از صفاى عقيدت و نور مودّت بر حسن بن على بترسيد كه نبايد كه عمّم ۲ رنجى به سيّد رساند. گريان و غمناك پيش شريكِ اعور حارثىِ شيعى آمد و مى‏گويد: اى عمّ مى‏ترسم كه عمّم رنجى بدين سيّد رساند كه قبله متّقيان و امامِ مؤمنان است و وارثِ علمِ انبيا و امامان است. رأى تو درين انديشه چيست؟ شريك اعور - رحمة اللَّه عليه - از دُهاة عالَمْ و زيركانِ دنيا و كارشناسان جهان بود؛ گفت: اى پسرِ برادر، رأى من درين كار آن است كه تو تنها پنهان پيشِ عمّت شوى و گويى: اگر ما حسنِ على را هلاك كنيم ما را پيشِ معاويه قدرى و جاهى باشد و از ملك او نصيبى باشد، كه عمّت اگر به او غدرى در دل دارد، از بيمِ تو نمى‏يارد كه او صلابت و رجُوليّتِ تو داند و اعتقادِ تو در حقّ آل على معلومِ او است؛ تا خود عمّت چه سر ۳ دارد؛ تا اگر خيانتى به دل دارد، ما را معلوم شود و به همه حال چاره‏اى بسازيم و اين سيّد را از دستِ او بجهانيم. مختار - رحمة اللَّه عليه - بيامد و اين معنى در سر وا ۴ عمّش بگفت. عمّش خود معتمد و معتقد بود. جواب چنان داد كه نبشته است و مختار ايمن گشت و مطمئنّ‏القلب شد و ازين معنى بر مختار عيبى و عارى نبود؛ از غايتِ حميّت بود و از فرطِ شفقت و صفاى اعتقادِ پاكيزه. و اين مصنّف چون حوالتى كند، بايستى كه اوّل وآخر و غرض از آن شناختى تا شبهت زايل بودى.

1.اين كلام اشتباه است و براى تحقيق آن رجوع شود به تعليقه ۱۴۵.

2.ح: «كه مبادا عمش».

3.در برهان قاطع گفته: «سر به فتح اوّل و سكون ثانى، معروف است و به عربى رأس گويند و به معنى فكر و خيال و ميل و خواهش هم آمده است». و اگر عبارت «چه در سر دارد» مى‏بود، حاجت به اين توجيه نمى‏افتاد.

4.ب - ث - م - ح - د: «با». در برهان گفته: «وا، گاهى به جاى "با" گفته مى‏شود؛ چنانكه مى‏گويند: وا تو مى‏گويم، يعنى با تو».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430823
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به