391
نقض

و آن ۱ همه نامه‏ها كه نوشتند و بيعت ۲و سوگند، يك‏سو نهادند و با جانب عبيداللَّه ايستادند. حسينِ على ازين همه آگاه نه، و چون به طفِ‏ّ كربلا آمد، آنها كه او را بدانجا آورده بودند به نامه، چون عمر سعد و عَمْرِو حَجّاج و شمرِ ذى الجوشن بر او ۳ فرستاد، چون بدو رسيدند، حسين على مى‏گويد كه: نه شما مرا خوانديد؟ ۴ تو كه سنانى، تو كه شمرى، تو كه شَبَثى، و فلان و فلان عهدنامه نوشتيد و مسلم را كه پسرِ عمِ‏ّ من بود درخواستيد. اينك صد و پنجاه نامه دارم از آنِ شما در خُرجين. ۵ اين مى‏گفت: من ننوشتم، و آن مى‏گفت: من ننوشتم، و انكار و جحود مى‏كردند، و آن ۶ بزرگ و سلاله دينِ پاك را به دروغ زن مى‏داشتند و تيغ در روى او كشيدند، و آب بر وى ببستند، و سرش ببُريدند. اگر تو ندانى كه كرد، من دانم. از سپاهِ شام بسى نبودند، همه

1.ع - ث - م - ب: «و از آن».

2.صفحه «۳۵۹» چاپ قديم‏

3.ب - م: «سر او». ح (به جاى اين دو كلمه): «به جنگ حسين».

4.مراجعه شود به: تاريخ الطبري، ج ۵، ص ۴۲۴؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۱؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۹۷؛ تذكرة الخواص، ص ۲۵۱.

5.ع: «خرجى». و در آنندراج گفته: «خرجين بالضم و جيم تازى به تحتانى رسيده، چيزى باشد از پلاس كه زاد و رخت سفر در آن نهاده و بر ستور بار كنند».

6.ب - م: «و اين». ح - د: «و آن بزرگ دين و سلاله پاك را».


نقض
390

حسين درخواستند، و حسين مُسْلِمْ را بفرستاد، همه بر او بيعت كردند، هژده هزار مرد رافضى. از پسِ آن هزار عهد و سوگند كه خوردند كه با حسين غدر نكنند، و به نفس و مال مواسات كنند و مسلم را بدين امانت و زنهار به خويشتن قبول كردند، و در سِرّ دعوت و بيعت مى‏كردند، و در سرّ فرا آمدن وشدن گرفتند. يزيد به دمشق بود و ولايتِ عراق و خوزستان ۱ به عبيداللَّه زياد - لعنه اللَّه - ۲كه پسرِ عمّش بود داده بود. و او كودكى غُمْر ۳ بيست و دو ساله بود و در سياست و ناپاكى و فظاظت ۴ و تدبير پادشاهى به غايتِ كمال بود. جاسوس‏ها كرد ۵ تا ازين حال آگاه شد. رئيسانِ رفض را تهديد كرد. همه سوگندانِ به‏دروغ مى‏خوردند و آن همه عهدها كه كرده بودند و زنهارها ۶ با جگرگوشه زهرا و نبيره مصطفى، با يك‏سو نهادند. مسلم بن عقيل را به دست او ۷ بازدادند تا او را و خانه‏خدايش را هانىِ عروه مُرادى به شومى رافضيان گردنِ ايشان را بزدند ۸ و از بام كوشك، هر دو را به زير انداختند، سرها از تن جدا كرده، كودكانِ روافض رسن در پاىِ مسلم بستند و از آنجا كه بازارِ بوريابافان است، ۹ همه روز تا كُناسه مى‏كشيدند

1.ع: «خوراسان». ث - م - ب: «خراسان». و صحيح همان است كه در متن ديده مى‏شود و صريح ضبط دو نسخه «ح - د» است و مراد همانا خوزستان است كه مصنف رحمه اللَّه عليه در جاى ديگر از همين كتاب نيز از آنجا به خوزستان تعبير مى‏كند و آن اين كه در فصل داعيان الحاد (ص ۳۳۴، سطر ۸) گفته: «آمديم با سر فصل. چون محمد دندان را قرار بر آن حدود بيفتاد آن حرام‏زاده بوزكرياى عيلانه را گفتند: تو را به جانب لرستان و حدود خوزستان [ در اصل: خورستان ] بايد رفتن كه ولايت خوارج است». و گويا در جاى ديگر نيز اين تعبير به كار رفته است. در هر صورت چون عبيداللَّه والى بصره و كوفه بود و قلمرو حكومت او و پدرش زياد، گويا حدود خوزستان را نيز فرا مى‏گرفته است، مصنف رحمه اللَّه عليه اين طور تعبير كرده است. ارباب فضل خودشان تحقيق فرمايند.

2.صفحه «۳۵۸» چاپ قديم‏

3.ح - د: «به عمر». ث - م - ب هم ندارند و «غمر» به معنى بى‏تجربه است.

4.فظاظت به معنى درشت‏خويى و سنگ‏دلى و بدزبانى است.

5.ب - م: «جاسوسى‏ها كرد». ح - د: «و جاسوس بر گماشت».

6.ح - د: «و زنهار كه با جگرگوشه». ب - م: «و زنهار جگر گوشه».

7.ح - د: «به جنگ او».

8.ع - ث: «ببردند». م - ب: «بردند». و گويا صحيح اين نسخ «ببريدند» يا «بريدند» بوده است.

9.ع: «باذيابافان است». بوريا به معنى حصير، و بورياباف بافنده آن را گويند. و اين امر يعنى قتل مسلم و هانى و اهانت شدن به بدن‏هاى ايشان در بازارى بوده و شايد معروف و مشهور در ميان مورخان باشد؛ چنانكه در بحار در رواياتى (ج ۴۴، ص ۳۷۳) آورده: «و رأيتهما يجرّان بأرجلهما في السوق». و نيز در اين و قول عبداللَّه بن الزبير اسدى در شعر معروف: فإن كنت لا تدرين ما الموت فانظري‏ إلى هانىٍ في السوق و ابن عقيل‏ (و خطاب در «كنت لا تدرين» به نفس قائل بيت است) و طبرى در وقايع سنه ۶۰ (ج ۶، ص ۲۱۳) آورده: «و أشرف به (أي بمسلم) على موضع الجزارين اليوم، فضربت عنقه و اتبع جسده رأسه»، و باز گفته: «و اخرج بهانىٍ حتى انتهى إلى مكان من السوق كان يباع فيه الغنم (إلى أن قال:) فقال عبداللَّه بن زبير الأسدي في قتله مسلم بن عقيل و هانى بن عروة المرادى و يقال قاله الفرزدق: «فإن كنت (تا آخر بيت گذشته به ضميمه هفت ديگر)». و مفيد رحمه اللَّه عليه در ارشاد گفته: «و أشرفوا به على موضع الحذائين اليوم، فضربت عنقه و اتبع جسده رأسه»، و درباره هانى گفته: «فاخرج هانىٍ حتى انتهى به مكاناً من السوق كان يباع فيه الغنم». پس بايد عبارت «بوريابافان» در متن ترجمه كلمه‏اى باشد كه در يكى از كتب مقاتل وارد شده است و ما آن را پيدا نكرديم و يا اشتباهى روى داده است. اهل تحقيق خودشان به تحقيق آن بپردازند.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430451
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به