و آن ۱ همه نامهها كه نوشتند و بيعت ۲و سوگند، يكسو نهادند و با جانب عبيداللَّه ايستادند. حسينِ على ازين همه آگاه نه، و چون به طفِّ كربلا آمد، آنها كه او را بدانجا آورده بودند به نامه، چون عمر سعد و عَمْرِو حَجّاج و شمرِ ذى الجوشن بر او ۳ فرستاد، چون بدو رسيدند، حسين على مىگويد كه: نه شما مرا خوانديد؟ ۴ تو كه سنانى، تو كه شمرى، تو كه شَبَثى، و فلان و فلان عهدنامه نوشتيد و مسلم را كه پسرِ عمِّ من بود درخواستيد. اينك صد و پنجاه نامه دارم از آنِ شما در خُرجين. ۵ اين مىگفت: من ننوشتم، و آن مىگفت: من ننوشتم، و انكار و جحود مىكردند، و آن ۶ بزرگ و سلاله دينِ پاك را به دروغ زن مىداشتند و تيغ در روى او كشيدند، و آب بر وى ببستند، و سرش ببُريدند. اگر تو ندانى كه كرد، من دانم. از سپاهِ شام بسى نبودند، همه
1.ع - ث - م - ب: «و از آن».
2.صفحه «۳۵۹» چاپ قديم
3.ب - م: «سر او». ح (به جاى اين دو كلمه): «به جنگ حسين».
4.مراجعه شود به: تاريخ الطبري، ج ۵، ص ۴۲۴؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۱؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۹۷؛ تذكرة الخواص، ص ۲۵۱.
5.ع: «خرجى». و در آنندراج گفته: «خرجين بالضم و جيم تازى به تحتانى رسيده، چيزى باشد از پلاس كه زاد و رخت سفر در آن نهاده و بر ستور بار كنند».
6.ب - م: «و اين». ح - د: «و آن بزرگ دين و سلاله پاك را».