393
نقض

مُطاع در لشكرِ على، و عمر سعد كه امير سپاهسالار ۱ بود، روزِ حربِ صفّين با پسر عمّش هاشم المرقال بن عتبة بن أبى وقّاص، ميسره سپاه على داشتند، و شمرِ ذى الجوشن كه سرِ حسين بُريد صاحب وضوء ۲ على بود و او را وپدرش را على به رسالت به معاويه فرستاده بود؛ زيرا كه خطيبانِ ۳على بودند تا در اهلِ شام تقرير كنند كه معاويه خلافت را نشايد و مهاجر و انصار را بر على بيعت مى‏گرفتند، و خولىِ بن يزيد كه سرِ حسين به شام بُرد، صاحبِ سلاحِ على بود، و سنان انس نخعى كه انباز بود، با شمر در كشتنِ حسين، برادرزاده مالك اشتر بود، وگر هر يكى را از رؤساى قاتلان حسين بر شماريم، دراز شود. على الجملة، همه رافضيان بودند، ۴ پيشانى‏ها سياه بكرده؛ چنانكه اينها؛ كه ما نمازِ شب مى‏كنيم. پس آنچه شما كرديد، با ديگران چون مى‏نهيد؟ معما كه ما عذرِ يزيد و زياد نمى‏خواهيم. همه فاسقان و ظالمان بودند. ما چه كنيم؟ و ما را چه گناه است؟ اگر كرديد و خانه رسول بُرديد، شما رافضيان بُرديد. نوحه و واويلا به چه در خور است؟
اما جواب آنچه بر سبيلِ تطويل در حقِ‏ّ حسينِ على شرح داده است، بهرى راست و بهرى دروغ. و آنچه قوم كوفه با وى كردند از همه انواع، و شهادتِ حسين بر آن وجه، بيشتر چنان است كه شرح داده است و سبحان اللَّه العظيم شأنه! چه ماننده است اينچه ۵ كوفيان و رافضيان با حسينِ على كردند، بدان‏چه مكّيان و مدنيان از مهاجر و انصار پيش از آن با عثمانِ عفّان كردند، جمع‏كننده قرآن، دامادِ سيّدِ پيغمبران. تو آن قوم را هر نام كه خواهى مى‏نه، و هر لقب كه خواهى مى‏ده؛ كه بعد از عمرِ خطّاب پيرانِ

1.ظاهراً «امير و سپاهسالار» و در اين مورد نسخ ث - ب - م به حدود سه چهار سطر مشوّش و سفيد هست.

2.ع - ث: «صاحب و صنو». ح: «صاحب فرضه». د: «صاحب قبضه». و مراد معترض آن است كه در جنگ صفين، مطهره‏اى را كه اميرالمؤمنين عليه السلام با آب آن وضوء مى‏گرفته، مى‏داشته است و به اصطلاح امروزى آفتابه‏دار آن حضرت بوده و اين خدمت پرافتخار به او محوّل و مفوّض بوده است و مصنف رحمه اللَّه عليه اين دعوى را نپذيرفته و آن را تكذيب كرده است؛ چنانكه عن قريبٍ خواهد آمد.

3.صفحه «۳۶۱» چاپ قديم‏

4.د، از كلمه «بودند» تا عبارت «سرش در كنار مصحف بريدند» را ندارد.

5.ث - م - ب - ح: «آنچه»، د ندارد.


نقض
392

كوفيانِ رافضى بودند كه حربِ او بر خود نبشتند ۱ و او را بكشتند، تا پايه ايشان پيشِ عبيداللَّه ملعون زيادت شود. و ده تن از كوفيان اسبان را بر سينه پاك و پشتِ عزيزِ او براندند؛ سينه پُرْ علمِ باقى آل عبا، و پشتِ جگرگوشه زهرا، شيخِ ذرّيّه مرتضى، محبوبِ مصطفى، مشهور در زمين و سما، مذكور در ملأ أعلى، خُرد ۲ بكردند و بدانچه مى‏كردند تفاخر مى‏كردند ۳و رجزها مى‏گفتند و شعرها مى‏خواندند.

نحن رضضنا الصّدر حتّى الظَّهر۴[ بكلّ يعبوبٍ شديد الأسر
]
نگويى: تا بوبكر كجا بود؟ و عمر و عثمان كجا بودند؟ مهاجر و انصار كجا بودند؟ بوحنيفه و شافعى و محمّد حسن كجا بودند؟ تابعين و تَبَعِ تابعين و زُهّاد و عُبّاد كجا بودند؟ ما و پدرانِ ما كجا بوديم؟ ائمّه و قُضاة و فقهاىِ ما كجا بودند؟ كه شما ۵ زبانِ طعن در اوّلينان و آخرينان كشيده‏ايد. آنچه شما رافضيان كرديد تاوان با دگران چون مى‏نهيد؟ همه رافضيان بودند و شما بر منوال و منهاج ايشانيد و از ايشان بهتر نه‏ايد. اوّلاً عمرو بن الحجّاج كه ميمنه لشكرِ كوفه داشت، او بود كه در حرب صفّين طلايه‏دارِ على بود و رئيسى بود

1.ث - م - ب: «بر خود نوشتند».

2.ع - ث - م - ب: «خود». ح - د ندارند. در برهان گفته: «خرد به ضمّ اوّل و سكون ثانى و ثالث، به معنى كوچك باشد كه در مقابل بزرگ است». و در آنندراج گفته، «خرد به ضمّ، ضدّ بزرگ است و آن را بى‏واو نويسند؛ چه، آن كه با واو است، مأخوذ از خوردن است، نه از كوچك مقابل بزرگ». و در «خورد» گفته: «در سراج اللغات نوشته كه "خورد" به ضمّ واو معدوله، به معنى طعام و ضدّ بزرگ. بعضى گويند كه براى معنى ضدّ بزرگ، يعنى كوچك در اصل بى‏واو بوده و الان به واو شهرت دارد».

3.صفحه «۳۶۰» چاپ قديم‏

4.خوارزمى در مقتل الحسين (ج ۲، ص ۳۹، چاپ نجف) گفته: «قال: ثمّ إنّ عمر بن سعد نادى‏: من ينتدب للحسين فيوطئه فرسه؟ فانتدب له عشرة نفر، منهم إسحاق الحضرمي، و منهم الأخنس بن مرثد الحضرميّ القائل في ذلك: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بكلّ يعبوب شديد الأسرحتى عصينا اللَّه ربّ الأمر بصنعنا مع الحسين الطهر فداسوا حسيناً بخيولهم حتى رضّوا صدره و ظهره، فسئل عن ذلك فقال: هذا أمر الأمير عبيداللَّه». محدث قمى رحمه اللَّه عليه (منتهى الآمال، ج ۱، ص ۳۴۸، چاپ اسلاميه) گفته: «از أبوعمرو زاهد حديث كنند كه گفت: چون به نسب اين ده نفر نظر كرديم، يافتيم ايشان را كه جملگى اولاد زنا بوده‏اند». و اين جماعت را مختار به شديدترين عذاب، به قتل رسانده است.

5.ع: «كه شما را».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429970
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به