399
نقض

كار همه شامى و بصرى بودند، و بهرى حجازى، و بهرى كوفى كه بقيّة السّيفِ أميرالمؤمنين بودند. اوّلاً عمرِ سعيدِ وقّاص آن است كه مصطفى - صلى اللَّه عليه و آله - از فعلِ بدِ او پدرش را خبر داده بود، ۱ و مولد عبيداللَّه بن مرجانه طاغيه معروف است كه هفت معروفْ از قريش در پدرش، زياد، دعوى كردند؛ قرعه زدند، به نامِ بوسفيان برآمد و او را خود «زياد بن أبيه» ۲ خواندندى و نوشتندى. و عُبَيْداللَّه بيراهِ حرام‏زاده و بدفعل كه پدر بدان صفت باشد، و مادر آن باشد بدوچه طمع توان داشتن؟ و مسلم ابن عمرو الباهلى كه مشير و مدبّر بنى اميّه بود، هميشه خصم اميرالمؤمنين بوده. و منقذ بن مُرّه عبدى صاحب سرِّ خال المؤمنين، خارجى‏زاده، و محمّد اشعث، نه پسر اشعث قيس است، ياور ۳ عبدالرّحمن بن ملجم؟ و جاسوسِ قطام خارجيّه، و پدرِ جَعْده است كه حسنِ على را كشت؟ و محمّدِ اشعث، گيرنده مسلم عقيل است. همه خارجى و دشمنِ اميرالمؤمنين. هلال ملعون، نه از خدمت‏كاران بنى اميّه بوده است؟ سرجون طاغى ۴ نه درم‏خريده بوسفيان است؟ معقل مدبر، ۵ نه غلامِ زياد حرام‏زاده بود؟ ۶و مانند

1.مراجعه شود به: تهذيب الكمال، ج ۲۱، ص ۳۵۷.

2.مراجعه شود به: الاستيعاب، ج ۲، ص ۵۲۳، الرقم ۸۲۵؛ الإصابة، ج ۲، ص ۵۲۷، رقم ۲۹۹۴.

3.اين كلمه در نسخ مشوّش ضبط شده؛ بدين طريق: ع: «ناقه»، ح: «ناقد»، ب - ث - م: «باقر»؛ ليكن به طور قطع يا «ياور» است كه به عنوان نظرى و قياسى براى متن اختيار شد و يا «ناصر» است و يا كلمه ديگرى كه مفيد معنى كمك‏كننده و يارى‏دهنده و همكار و مددكار باشد. و دلايل بسيارى بر صحت مضمون متن در كتبِ معتمده هست كه به برخى از آنها اشاره خواهد شد در تعليقه ۱۴۷.

4.طبرى در تاريخ خود (ج ۴، ص ۲۴۳) و ابن الاثير در كامل التواريخ تحت عنوان «بعض سير معاوية و اخباره و قضاته و كتابه» (ضمن حوادث و قضاياى سال ۶۰ هجرى) گفته‏اند: «و كان كاتبه و صاحب أمره سرجون بن منصور الرومى». و صاحب مجمل التواريخ (ص ۳۹۷) گفته: «وزير و دبير معاويه سرجون منصور رومى بود»، و خواندمير در دستورالوزراء (ص ۲۰) گفته: «سرجون بن منصور الرومى در زمان حكومت معاوية بن أبى سفيان و يزيد بن معاويه متقلد قلاده وزارت بود».

5.مفيد رحمه اللَّه عليه در ارشاد (ج ۲، ص ۴۵) ضمن ذكر قضاياى مسلم بن عقيل گفته: «و لمّا سمع مسلم بن عقيل مجى‏ء عبيداللَّه إلى الكوفة و مقالته التي قالها و ما أخذ به العرفاء و الناس، خرج من دار المختار حتى انتهى إلى دار هانئ بن عروة فدخلها فأخذت الشيعة تختلف إليه في دارها هانئ على تستّر و استخفاء من عبيداللَّه و تواصوا بالكتمان، فدعا ابن زياد مولى له يقال له معقل، فقال له: خذ ثلاثة آلاف درهم و اطلب مسلم بن عقيل (إلى آخر ما قال)».

6.صفحه «۳۶۷» چاپ قديم‏


نقض
398

و دليل بر آن كه آن قوم كه حسين بن على را كشتند، نه شيعى بودند و نه مذهب ما داشتند، آن است كه از آن روز تا إلى يومنا هذا، شيعه نهاراً جهاراً، خلفاً عن سلفٍ ايشان را كافر دانند و لعنت بر ايشان واجب دانند، و دليل بر آن كه كشندگانِ عثمان مذهبِ خواجه مصنّف دارند، آن است كه هيچ سنّى زهره ندارد كه ايشان را كافر داند يا لعنت كند. پس چون من كشنده حسين را كافر دانم و خواجه كشنده عثمان و حسين را مسلمان داند، پس همه فوايد از وى به حاصل آيد.
اما آنچه گفته است: «كشندگانِ حسين همه خدمتِ پدرش على مرتضى كرده بودند» كذلك كشندگانِ عثمان، خدمتِ بوبكر و عمر كرده بودند و يكى خود محمّدِ بوبكر است؛ بدان وجه كه بيان كرده شد.
اما آنچه گفته است: «سنانِ انس، برادرزاده مالكِ اشتر بود و صاحب وضوى على بود به صفّين»، ۱ به حساب كورتر است كه شُرَحْبيل بن مدر، كه روايت كرده است از عبداللَّه بن يحيى كه گفت: در آن حربْ پدرم صاحبِ وضو و صاحب مطهره أميرالمؤمنين بود. و گر مى‏شايد كه پسر نوح النّبىّ كافر باشد و به مذهبِ خواجه پدرِ مصطفى كافر باشد، اگر مالك اشتر را كه شمشيرِ شيرِ خداى بود، برادرزاده‏اى خارجى باشدش، پس نقصان نكند شيعت را. و مصنّف را فراموش نبايد كردن كه اين جماعت كه آن روز از حسين على برگشتند و با عبيداللَّهِ گمراه يار شدند، چون أمير العِراقين‏مختار ابن أبوعبيد ۲ ثقفى شيعى - رحمة اللَّه عليه - خروج كرد، به طلبِ خونِ حسين و آلِ حسين، ۳بيشتر آن جماعت بودند كه از عبيداللَّه بن مرجانه برگشتند و با مختار يار شدند و باقيان خود علفِ تيغِ مختار شدند و همه را به دركاتِ جهنّم بردند، «فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ».۴
اما آنچه گفته است: «كشندگانِ حسينِ على شامى نبودند»، نه چنين است كه اصولِ

1.مصنف رحمه اللَّه عليه در جواب خلط كرده است؛ زيرا معترض «شمر بن ذى الجوشن» را صاحب وضوى على عليه السلام شمرد، نه «سنان بن انس» را.

2.نسخ: «أبوعبيده».

3.صفحه «۳۶۶» چاپ قديم‏

4.آيه ۴۵ سوره مباركه انعام.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431218
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به