كار همه شامى و بصرى بودند، و بهرى حجازى، و بهرى كوفى كه بقيّة السّيفِ أميرالمؤمنين بودند. اوّلاً عمرِ سعيدِ وقّاص آن است كه مصطفى - صلى اللَّه عليه و آله - از فعلِ بدِ او پدرش را خبر داده بود، ۱ و مولد عبيداللَّه بن مرجانه طاغيه معروف است كه هفت معروفْ از قريش در پدرش، زياد، دعوى كردند؛ قرعه زدند، به نامِ بوسفيان برآمد و او را خود «زياد بن أبيه» ۲ خواندندى و نوشتندى. و عُبَيْداللَّه بيراهِ حرامزاده و بدفعل كه پدر بدان صفت باشد، و مادر آن باشد بدوچه طمع توان داشتن؟ و مسلم ابن عمرو الباهلى كه مشير و مدبّر بنى اميّه بود، هميشه خصم اميرالمؤمنين بوده. و منقذ بن مُرّه عبدى صاحب سرِّ خال المؤمنين، خارجىزاده، و محمّد اشعث، نه پسر اشعث قيس است، ياور ۳ عبدالرّحمن بن ملجم؟ و جاسوسِ قطام خارجيّه، و پدرِ جَعْده است كه حسنِ على را كشت؟ و محمّدِ اشعث، گيرنده مسلم عقيل است. همه خارجى و دشمنِ اميرالمؤمنين. هلال ملعون، نه از خدمتكاران بنى اميّه بوده است؟ سرجون طاغى ۴ نه درمخريده بوسفيان است؟ معقل مدبر، ۵ نه غلامِ زياد حرامزاده بود؟ ۶و مانند
1.مراجعه شود به: تهذيب الكمال، ج ۲۱، ص ۳۵۷.
2.مراجعه شود به: الاستيعاب، ج ۲، ص ۵۲۳، الرقم ۸۲۵؛ الإصابة، ج ۲، ص ۵۲۷، رقم ۲۹۹۴.
3.اين كلمه در نسخ مشوّش ضبط شده؛ بدين طريق: ع: «ناقه»، ح: «ناقد»، ب - ث - م: «باقر»؛ ليكن به طور قطع يا «ياور» است كه به عنوان نظرى و قياسى براى متن اختيار شد و يا «ناصر» است و يا كلمه ديگرى كه مفيد معنى كمككننده و يارىدهنده و همكار و مددكار باشد. و دلايل بسيارى بر صحت مضمون متن در كتبِ معتمده هست كه به برخى از آنها اشاره خواهد شد در تعليقه ۱۴۷.
4.طبرى در تاريخ خود (ج ۴، ص ۲۴۳) و ابن الاثير در كامل التواريخ تحت عنوان «بعض سير معاوية و اخباره و قضاته و كتابه» (ضمن حوادث و قضاياى سال ۶۰ هجرى) گفتهاند: «و كان كاتبه و صاحب أمره سرجون بن منصور الرومى». و صاحب مجمل التواريخ (ص ۳۹۷) گفته: «وزير و دبير معاويه سرجون منصور رومى بود»، و خواندمير در دستورالوزراء (ص ۲۰) گفته: «سرجون بن منصور الرومى در زمان حكومت معاوية بن أبى سفيان و يزيد بن معاويه متقلد قلاده وزارت بود».
5.مفيد رحمه اللَّه عليه در ارشاد (ج ۲، ص ۴۵) ضمن ذكر قضاياى مسلم بن عقيل گفته: «و لمّا سمع مسلم بن عقيل مجىء عبيداللَّه إلى الكوفة و مقالته التي قالها و ما أخذ به العرفاء و الناس، خرج من دار المختار حتى انتهى إلى دار هانئ بن عروة فدخلها فأخذت الشيعة تختلف إليه في دارها هانئ على تستّر و استخفاء من عبيداللَّه و تواصوا بالكتمان، فدعا ابن زياد مولى له يقال له معقل، فقال له: خذ ثلاثة آلاف درهم و اطلب مسلم بن عقيل (إلى آخر ما قال)».
6.صفحه «۳۶۷» چاپ قديم