405
نقض

دندان مصطفى بشكست، و مادرش جگرِ حمزه بخاييد، و او بيست و اند بار تيغ در روىِ على كشيد، و پسرش سرِ حسين ببريد؟ اى مسلمانان، شما اين معاويه را چه ۱گوييد؟ مردم در حضرتِ خلافت حنيفى و سنّى و شافعى، زفان ۲ به لعنت و نفرين برگشودند. اين و مانندِ اين بسيار است. ۳ و تعزيت حسين هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد با نوحه و فرياد.
و امّا به همدان اگرچه مشبّهه را غلبه باشد، براىِ حضور رايتِ سلطان و لشكر تركان، هر سال مجد الدّين مذكّر همدانى ۴ در موسمِ عاشورا اين تعزيت به صفتى دارد كه قُميان را عجب آيد. و خواجه امام نجم بُلمعالى بن أبى القاسم بُزارى بنيسابور ۵ با آن كه حنيفى مذهب بود، اين تعزيت به غايتِ كمال داشتى و دستار بگرفتى و نوحه كردى و خاك پاشيدى و فريادِ از حدّ بيرون كردى.
و به رى كه از اُمّهاتِ بلاد عالم است، معلوم است كه شيخ ابوالفتوح نصرآبادى ۶ و خواجه محمود حدّادى حنيفى ۷ و غير ايشان در كاروان‏سراى كوشك و مساجدِ بزرگ روز عاشورا چه كرده‏اند، از ذكر تعزيت و لعنتِ ظالمان. و درين روزگار، آنچه هر سال خواجه امام شرف الائمّه أبونصر الهسنجانى ۸ كند در هر عاشورا به حضور امرا و تركان و خواجگان و حضورِ حنيفيان معروف، و همه موافقت نمايند و يارى كنند، و اين قصّه خود به وجهى گويد كه دگران خود ندانند و نيارند گفتن.
و خواجه امام بومنصور حفده ۹ كه در اصحابِ شافعى معتبر و متقدّم ۱۰ است، به وقتِ حضورِ او به رى ديدند كه روز عاشورا اين قصّه بر چه طريق گفت و حسين را بر عثمان درجه و تفضيل نهاد، و معاويه را باغى خواند در جامعِ سرهنگ.
و قاضى عمده ساوى‏اى حنيفى ۱۱ كه صاحب سخن و معروف است در جامع

1.صفحه «۳۷۲» چاپ قديم‏

2.ث - م - ب - ح - د: «زبان».

3.«بسيار است» فقط در دو نسخه ح - د.

4.براى تراجم اين نامبردگان، رجوع شود به تعليقه ۱۵۰.

5.همان.

6.ح - د: «مقدم و معتبر».

7.براى ترجمه قاضى عمده ساوى‏اى حنيفى رجوع شود به تعليقه ۱۵۰.


نقض
404

۱تا آخر قصيده با مبالغتى تمام و كمال. و ديگر قصيده‏اى كه مى‏گويد:

تأوّب همّي فالفؤاد كئيب‏و أرقّ نومي فالرّقاد عجيب۲
تا آخر، همه مرثيه اوست به صفتى كه بر چنان معانى دگران قادر نباشند. و مراثى شهداىِ كربلا كه اصحابِ بوحنيفه و شافعى را هست، بى‏عدد و بى‏نهايت است. پس اگر عيب است، اوّل بر بوحنيفه است و بر شافعى و بر اصحاب ايشان؛ آنگه بر ما. آنگه چون فروتر آيى، معلوم است * ۳ كه خواجه بومنصور ماشاده ۴ به اصفهان كه در مذهبِ سنّت در عهدِ خود مقتدا بوده است، هر سال اين روز، اين تعزيت به آشوب و نوحه و غريو داشته‏اند * و هر كه رسيده باشد ديده و دانسته باشد و انكار نكند.
و آنگه بغداد كه مدينة السّلام و مقرّ دارالخلافه است، خواجه على غزنوى حنيفى ۵ دانند كه اين تعزيت چگونه داشتى؛ تا به حدّى كه به روزِ عاشورا در لعنتِ سفيانيان مبالغتى مى‏كرد؛ سائلى برخاست و گفت: معاويه را چه گويى؟ به آوازى بلند گفت: اى مسلمانان، از على مى‏پرسد كه معاويه را چه گويى؟ آخر دانى كه على معاويه را چه گويد!
و امير عبّادى ۶ كه علّامه روزگار و خواجه معنى و سلطانِ سخن بود، او را در حضرتِ المقتفى لامر اللَّه پرسيدند اين روز كه فردا عاشورا خواست بودن كه: چه گويى در معاويه؟ جواب نداد تا سائل سه بار تكرار كرد. بار سيوم گفت: اى خواجه، سؤالى مبهم مى‏پرسى. نمى‏دانم كه كدام معاويه را مى‏گويى. اين معاويه را كه پدرش

1.صفحه «۳۷۱» چاپ قديم‏

2.براى ملاحظه بقيه اشعار رجوع شود به تعليقه ۱۴۸.

3.عبارت مابين دو ستاره در دو نسخه «ح - د» چنين است: «كه خواجه ابومنصور پادشاه اصفهان (د: «اين پادشاه اصفهانى») كه مذهب اهل سنت داشت، در عهد خود كه مقتدا بوده، هر سال اين روز تعزيت داشته و بر على و حسن و حسين عليهم السلام آفرين كرده، و بر يزيد و عبيداللَّه در اصفهان لعنت آشكارا كرده، و كذلك شرف الاسلام صدر الخجندى، و برادرش جمال الدين اين تعزيه به آشوب و نوحه و غريو داشته‏اند».

4.براى شرح حال و ترجمه ابومنصور ماشاده رجوع شود به تعليقه ۱۴۹.

5.براى شرح حال و ترجمه خواجه على غزنوى حنفى، رجوع شود به تعليقه ۱۴۹.

6.براى شرح حال و ترجمه امير عبادى، رجوع شود به تعليقه ۱۴۹.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402261
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به